به نام خدا
" وهابيون ؛ يهوديانی هستند كه خود را گريم كردهاند " لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ. (مائده – 82)
دشمنی و عداوت ريشه دار و پايان ناپذير يهوديان با اسلام و مسلمانان، حقيقتی است كه هر تلاشی برای انكار و يا كتمان نمودن آن، بی نتيجه است. اين موضوع به عنوان يك واقعيت مستمر تاريخی نيز مورد توجه و محل اعتنای جدی قرار دارد. دشمنی يهوديان با مسلمانان، در صحنه های گوناگون و به اشكال مختلف بروز و ظهور پيدا می نمايد. اين كينه توزی گاه به صورت استثمار اقتصادی و گاه در قالب شبيخون فرهنگی و زمانی نيز در ميدان جنگ های نظامی و كشتار بی رحمانه و پر از شقاوت مسلمانان، صورت میپذيرد.
يهوديان از همان نخستين سالهای نبوت و بعثت پيامبرعظيم الشأن اسلام و به طمع از جا بركندن نهال نوپای اسلام، با توطئه چينیها و با تبانی و هم پيمانی با كفار قريش چند جنگ را به مسلمانان تحميل نمودند و گوهرهای ارزشمندی از انسانهای هدايت يافته از شرك و بت پرستی و راه يافته به نور ايمان را به شهادت رساندند و با پندار خام و غلط خود در صدد بر آمدند تا حركت هدايتگر اسلام را با كندی مواجه سازند.
اما از آنجا كه اراده خداوند غالب و مشيت خداوند بر جهانگير شدن انوار اسلام و پيام بعثت حضرت خاتم الانبياء ( ص ) قرار داشت، نه تنها از اين دسيسه ها و توطئه ها و خيانت های خود كمترين نتيجه ای بدست نياوردند، بلكه دچار هزيمت شده و دو قبيله بنی قينقاع و بنی نظير ناگزير شدند تا از مدينه خارج شوند و در پی آنها قبيله بنی قريظه نيز به كيفر خيانت ناجوانمردانه به مسلمانان و تلاش برای بر هم زدن امنيت مدينه – در حالی كه مسلمانان در حال جنگ با كفار بودند – با كشته شدن مردان بالغ و به اسارت در آمدن زنان و كودكان و به غنيمت رفتن اموال آنها، حيات اجتماعی اشان به انتها رسيد.
بر اساس آموزههای يهود و تحريفهای تورات و به اعتبار واقعيات تاريخی، جنگ و كشتار و خونريزی و به تبع آن اشغالگری ؛ بخش جدائی ناپذيراز حيات اجتماعی يهوديان را تشكيل می دهد. در انديشه های منتسب به يهود، جنگ از واقعيت های تأثير گذار بر موجوديت و شرط بقاء قوم يهود شناخته شده است. با اين توضيح كه كشتن همنوع و حمله به سرزمين ديگران، نياز به تبيين اخلاقی و تجويز دينی دارد.
بر همين اساس، جنگ، عبارت است از اقدام سازمان يافته نظامی تحت اراده و خواست يهوه و با حضور[ تأييد و تجويز ] كاهن به منظور نيل به هدفی مشخص. اراده خداوند برای جنگ يهوديان و كشتار غير يهود واشغال سرزمين ديگران، به عنوان امری ثابت و عقيده ای خدشه ناپذير در تورات، تدارك ديده شده است.
به موجب اين تعاليم، دو نوع جنگ نزد يهود مقدس و اداء تكليف و اجرای امر خدا شناخته می شود. نوع اول: " ملحمت حوا " ناميده میشود. يعنی نبردی مقدس به منظور تصرف اراضی سرزمين موعود به امر خدا. اين جنگ يك وظيفه ايجابی برای همه يهوديان در همه اعصار محسوب می گردد و مبادرت نمودن به آن، برای همه يهوديان ضروری است. نوع دوم: " جنگ با عمالقه " است. عمالقه در معنی خاص خود گروه و قومی بودند كه پس از خروج بنی اسرائيل از مصر و در حالی كه ضعف و خستگی و گرسنگی بر آنها مستولی بود، به بنی اسرائيل حمله نموده و بعضی از آنها را كشتهاند. اما در معنی عام و گسترده تر آن، عمالقه شامل همه غير يهوديان و تمام كسانی كه سيادت و برتری يهوديان را نمی پذيرند، میشود.
در نتيجه اين گمانها و باورداشتهای كه رنگ و لعاب دينی به آن زده شده است و به برخی موهومات و دروغ های تاريخی نيز مستند شده است ( از جمله جنگهای حضرت يوشع بن نون – وصی و جانشين حضرت موسی – و شقاوتها و خونريزی های بی حد و حصری كه به اين پيامبر با تقوا برای فتح سرزمين كنعان نسبت داده شده است )، جنگ در آيين يهود بر دو پايه و بر دو محور اصلی قرار دارد :
1- نژاد يهود به عنوان انسان های برگزيده و برتر
2- سرزمين موعود به عنوان عطيه الهی كه به تعبير يهوديان، هم اينك از سوی ديگران غصب شده است.
نكته مهم و اساسی اين است كه استيلای احتمالی يهود بر سرزمين به زعم خودشان موعود، نقطه پايان جنگ آنها نيست. همانطور كه آمد، مشروعيت جنگ نزد يهوديان بر دو پايه استوار است: نژاد و زمين. لذا دستيابی آنها به زمين، نقطه آغازين جنگ آنها با بشريت با هدف مسلط ساختن يهوديان بر ديگر اقوام و ديگر اديان است و اتفاقاً سرزمين موعود پادگان و خاستگاه و محل سازمان دهی به جنگهای بعدی انها با عرب و غير عرب و با مسلمان و غير مسلمان است.
شايد توجه به همين حقيقت بزرگ بوده است كه اروپا، پيشدستی نموده و برای دور نگه داشتن خطر يهوديان، سخاوتمندانه به آنها برای مهاجرت به فلسطين و برای تثبيت موقعيت آنها در سرزمينهای اشغالی كمك می كند و همواره جنايات آنها را تحت عنوان دفاع از خود و حق بهره مندی از امنيت، مورد تأييد و حمايت قرار می دهند.
اروپائيان در حقيقت با زيركی و رندی دست به يك پاكسازی اجتماعی زده ويهوديان و خطر آنها را تا حدودی از اروپا دور ساخته اند و عجالتاً آتش را به جان خاورميانه و مسلمانان انداختهاند.
پر واضح است كه اين پندارهای غلط و مروج جنگ و جنايت و اشغال و ويرانگری، از هيچ روی فرمان خداوند و پيام حضرت موسی ( ع ) و ديگر پيامبران بنی اسرائيل نبوده است. كما اينكه آنچه در همه اديان اصالت دارد و همواره بر آن تأكيد شده است، صلح و همزيستی و مدارا و احترام به باورهای پاك و سنتهای مفيد و تضمين دارائی های مشروع ديگران است؛ هر چند كه ايشان دعوت و رسالت پيامبر جديد را نپذيرند اما در عين حال با آن به خصومت نيز نپردازند.
اين اصل مورد اهتمام پيامبر عظيم الشأن اسلام ( ص ) نيز قرار داشته و ايشان حتی با مشركان و كافران غير حربی با بزرگواری و با مدارا رفتار می نمودند. سخنان آنها و ابهامات آنها را با دقت می شنيدند و به پرسش های آنها به صورت كامل پاسخ می دادند و همين اخلاق نيكو و رفتار حسنه يكی از موجبات پذيرش دعوت آن حضرت بود كما اينكه در قران كريم و در آيه 159 سوره آل عمران مورد اشاره قرار گرفته و آمده است: لطف خدا، ترا با خلق مهربان و خوشخو قرار داد و اگر سخت دل بودی، مردم از تو روگردان می شدند. اگر مردم با نادانی خود در باره تو بدی كردند، از آنها درگذرو برای آنها از خدا آمرزش طلب كن و برای جذب آنها با ايشان مشورت نما و پس از تصميم گيری به خدا توكل نماكه خدا كسانی را كه به او اعتماد می نمايند دوست دارد.
بايد چند باره تأكيد نمود كه بی رحمی و شقاوت و كشتار انسان ها و تعدی به حقوق آنها، در هيچ يك از اديان الهی و حتی در مكاتب انسانی مبتنی بر اخلاق، كمترين جایی ندارد. آنچه كه در عهد عتيق و به عنوان دستورات يهوه و آموزه های حضرت موسی (ع) آمده است، دروغ ها و موهوماتی است كه ساخته و پرداخته ذهن بيمار، كاهنان زراندوز و دنيا طلب و منحرف يهودی است. روژه گارودی پژوهشگری كه اسلام اختيار نموده است، در اين باره می گويد : تورات يك سرهم بندی از سنت های شفاهی است كه بدست وقايع نگاران قرن نهم به رشته تحرير در آمده است و نيز كاتبان منحرف زمان حضرت سليمان (ع) كه دل مشغولی اصلی اشان اين بوده است كه فتوحات حضرت داوود و امپراتوری او را با بزرگ نمایی، مشروعيت ببخشند. همچنين محقق ديگری به نام "كنی كات" اعلام می دارد: نسخههای كنونی عهد عتيق بين سالهای 1000 تا 1400 ميلادی يعنی 2300 تا 2700 سال پس از مرگ حضرت موسی (ع) نوشته شده است.
خلاصه آنكه ساحت قدسی انبياء بطور كلی از ترويج خشونت و ارتكاب گناهیچون كشتن زنان و كودكان و مردان بیگناه و تلف نمودن حيوانات و سوزاندن مزارع و تصرف اموال و سرزمين ديگران، مبرا می باشد و همه نسبت های ناروا به پيامبران بنی اسرائيل به ويژه حضرت يوشع، دروغ ها و تهمت های بی شرمانه ای است كه تنها هدف آن ساختن توجيه برای جنايات قوم يهود و كشتار ديگر انسان ها بدست آنها و اشغالگری و چپاولگریهای آنها است.
****************************
برداشت های چند گانه و متفاوت و متضاد و متناقض از آموزههای دينی و از آيات نورانی قرآن و از سيره نبوی و از روايات ارائه شده از پيامبر و ائمه هدی و از گفتههای صحابه، از دير باز وجود داشته است. اين وضعيت اگرچه تا حدودی اجتناب ناپذير و نتيجه چندوجهی بودن مفهوم كلمات و نيز تأثير پذيری ادراك آدمی از تجربيات فردی و از سنت ها و نيز تابعی از قدرت فهم و تحليل و استدلال انسانها میباشد و صد البته در جای خود و تا حدودی نيز موجب بالندگی كلی معرفت انسانی و در بلند مدت سبب اعتلای فهم مشابه و نزديك آنها از موضوعی مشخص خواهد شد.
اما، از سوی ديگر به جز مقاطعی محدود، تضارب آراء و نظرات مسلمانان، موجب جنگ و درگيری و كشتار ميان آنها نبوده است و اگر جنگ و درگيری هم به بهانه اختلافات عقيدتی رخ داده است، اين اختلافها در حقيقت نقابی بوده است كه بر نيات اصلی جنگ افروزان كشيده میشده است، والا موضوعات مذهبی غالباً در مجالس علما و از طريق بحث و گفتگو و جدل حسن، مطرح و معمولاً نيز با مفاهمه پايان میگرفته است.
شكل گيری وهابيت به عنوان يك فرقه انحرافی سياسي و بيگانه با اسلام ناب، از جمله زائدههایی است كه در سده اخير بر پيكر پاك اسلام و امت اسلامی تحميل شده است. اين شجره خبيثه و مخرب، به مدد سرمايه هنگفت آل سعود و دلارهای نفتی كه در مسير آن اسراف می شود، در حال گستراندن ريشههای آلوده خود در جای جای پيكره امت اسلامی است. به علت اقدامات شوم وهابيت، چه بسا در بلند مدت، امت اسلامی از حيث قدرت و نفرات دچار ضعف و سستی شود.
وهابيت از جنبه نظری و عملی و نيز از منظر اهدافی كه تعقيب مینمايد، دارای شباهتها و همسانیهای بسياری با يهوديت و صهيونيسم است. توجه به خاستگاه وهابيت و در ادامه تأمل در باورهای شبه يهودی اين فرقه و در انتها نگاه به روش های عملی فريب خوردگان وهابی و اهدافی كه تعقيب می نمايند، ما را به درك بهتر نقش يهوديت در ايجاد و راهبری وهابيت، رهنمون خواهد ساخت.
در نوشته های بر جای مانده از پژوهشگران و محققانی كه پيرامون فرقه وهابيت و همپيمان آنها يعنی آل سعود خبيث، كار كردهاند؛ آمده است كه نيای محمد ابن عبدالوهاب، فردی يهودی به نام سليمان قرقوزی از يهوديان شناخته شده منطقه دونمه در كشور تركيه امروزی بوده است. او پس از اظهار مسلمانی و با هدف پنهان ساختن پيشينه مذهبی و خانوادگی و ايجاد يك هويت جديد اجتماعی برای خود، به دمشق و پس از مدتی به حجاز رفته است. او كه در حقيقت هنوز يك يهودی معتقد بود و باور های خود را در پس اظهار مسلمانی دروغين پنهان ساخته بود ؛افراد خانواده خود را نيز بر همين سياق تربيت نمود كه محمد فرزند عبدالوهاب يكی از آنان می باشد. محمد ابن عبدالوهاب كه يهودی زاده ای، معتقد به آيين و باورهای يهودی و ذاتاً دشمن اسلام و مسلمانان بود و در عين حال جوانی جويای نام و شهرت شناخته می شد، از سوی يكی از افسران دستگاه جاسوسی بريتانيا، مورد شناسایی فرار میگيرد واز سوی او برای ايجاد فرقهای انحرافی در جهان اسلام، تربيت و ترغيب و هدايت میشود. فرقهای مخوف و نسبتاً پيچيده و كاملاً انحرافی و در تضاد با اسلام ناب كه امروز به نام وهابيت شناخته میشود. با هماهنگی جاسوسان بريتانيایی، محمد ابن عبد الوهاب برای پيشبرد و ترويج عقايد انحرافی خود با فردی به نام محمد ابن سعود آشنا و هم پيمان می گردد.
آنها با يكديگر عهد میبندند تا افكار عبدالوهاب در خدمت توسعه طلبیهای سرزمينی ابن سعود قرار گيرد و در مقابل شمشير ابن سعود در مسير پيشبرد افكار انحرافی پسر عبدالوهاب بكار گرفته شود؛ پيمانی كه تا امروز محكم و استوار باقی مانده است و سلاطين سعودی و مفتی های وهابی به آن وفادار مانده اند. حال به اين نكته توجه شود كه جد اعلای آل سعود نيز فردی يهودی به نام مردخای بن ابراهيم بن موسی از اهالی و از خانواده های يهودی بصره بوده است كه او نيز برای پنهان ساختن پيشينه خانوادگی خود، از بصره به منطقه درعيه در سر زمين حجاز كوچ می نمايد. اينك مشخص است كه شكل گيری و ايجاد وهابيت، با اراده و با هدايت و حمايت دولت استعماری بريتانيا و از پيوند دو خانواده يهودی الاصل و در راستای منافع و مطامع استعمارگران و يهوديان شكل گرفته و چون اژدهایی هفت سر در كشورهای اسلامی جولان میدهد.
و اما از منظر پندارها و گمان ها نيز تطابق كاملی ميان يهوديان و وهابيون وجود دارد. همانطور كه يهوديان خود را قوم برتر و برگزيده خدا معرفی می كنند و هر غير يهودی را مستحق قتل فجيع می دانند و كشتار غير يهوديان را به عنوان امر يهوه و تكليف دينی بر خود واجب می دانند و از اين نوع كشتار و قتل عام های غيرانسانی به عنوان جهاد با عمالقه ياد می نمايند، در موهومات وهابی مبتنی بر القائات يهوديان و جاسوسان غربی، ايشان فقط برداشت های غلط خود را اسلام به حساب می آورند و فقط خود را مسلمان می دانند و هر عقيده و باور ديگر از اسلام را و عقايد مبتنی بر قرآن و روايات و سيره نبوی را شرك و بدعت به شمار آورده و بر همين اساس مسلمانان را مشرك ناميده و با برداشتی سطحِی و پر اعوجاج و نادرست از قرآن كريم، كشتن اين قبيل انسان ها را واجب می دانند. به طور مثال ايشان غير وهابيون را مشرك می دانند و در ادامه با نظر به اين گذاره غلط و برداشت اشتباه از آياتی مثل آيه 4 سوره نساء و آيه 89 سوره توبه، كشتن مشركان را اجرای فرمان الهی و تكليف دينی دانسته و انجام آن را به مثابه عبادت بر خود واجب می دانند.
البته ذكر اين مطلب لازم است كه وهابيون در مواردی خود را از اهل سنت معرفی مینمايند و عقايد خود را در راستای سيره سلف صالح بر می شمارند. علت اين دروغ بزرگ نيز، تلاشی است برای گمراه ساختن اهل سنت و يارگيری از ميان آنها و الا در زمان و مكانی كه از قدرت كافی برخوردار باشند، برای آنها فرق و مذاهب مختلف اسلامی تفاوتی ندارد وهمه آنها را مشرك می دانند. در عمل نيز، همسانی و تشابه كاملی ميان يهوديان و وهابيون وجود دارد. خشونت حداكثری و شقاوت وبی رحمی مطلق، مشخصه بارز و مشترك يهوديان و وهابيون در مواجهه و برخورد با ديگران است. كشتار بی رحمانه وهابيون در قتل عام مردم كربلا و مسلمانان مكه و توهين به مقدسات و قرآن سوزی و تخريب مساجد و مقابر و زيارتگاه ها و تجاوز به زنان، دقيقاً همان شيوه ای است كه يهوديان صهيونيست با مردم مسلمان و مظلوم فلسطين و لبنان و غيره، اجرا مینمايند.
هم يهوديان و هم وهابيون، خشونت و كشتار فجيع انسان ها و تخريب باعات و منازل و غارت اموال ديگران را به عنوان تنها ابزار مؤثر برای تثبيت موقعيت خود و رسيدن به اهداف و سركوب نمودن كمترين مخالفت و ممانعت می دانند. در اميال و اهداف نيز، اشتراك و تشابه و تطابق كاملی ميان وهابيون و صهيونيستهای يهودی وجود دارد. هدف هر دو ايجاد تفرقه در امت اسلامی تضعيف مسلمانان و فراهم آوردن زمينههای لازم و كافی برای تثبيت موقعيت رژيم مجعول صهيونيستی و ايجاد سيادت و سروری يهود بر مسلمانان است.
حوادث خونبار چند سال گذشته در سوريه و عراق و توجه به جناح بندی های موجود در صحنه اين دو كشور، به خوبی مؤيد اين واقعيت تلخ و اسفبار است. در يك سوی معركه گروه های تروريستی وهابی قرار دارند كه مورد حمايت كامل حاكمان و حكومت هایی مثل رژيم اشغالگر قدس، آل سعود، تركيه، قطر، اردن، امارات، امريكا، انگلستان و نظاير آينها قرار دارند و در طرف ديگر حكومت ها و مردم مظلومی كه در دهههای اخير در خط مقدم مقاومت و رويارویی با صهيونيست ها قرار دارند. جالب است به خاطر آوريم كه دولت لائيك تركيه اولين دولت دارای مردم مسلمان بود كه رژيم اشغالگر قدس را به رسميت شناخته و از ابتدا تا كنون عميق ترين پيوندهایاقتصادی، سياسی، نظامی و امنيتی ميان اين دو رژيم برقرار بوده است و بد نيست از سلطه تأثير گذار تفكرات الحادی اتاتورك و نفوذ لابی يهوديان و فراماسونر ها در ساختار قدرت در تركيه اطلاع داشته باشيم. مناسبات همه جانبه آشكار و پنهان حكومت های دست نشانده و سرسپرده آل سعود و اردن و قطر و امارات و ملاقات های هراز چندگاه فسيل های سعودی با مقامات صهيونيستی ووونيز بر همگان روشن است و روشن تر از آن مناسبات و حمايت های كامل امريكا و اروپا از رژيم اشغالگر قدس و جنايات اين رژيم و همزمان حمايت اينان از تروريست های وهابی در سوريه و عراق است و لذا بی مناسبت نيست كه اين كشورها و اين خاكمان خود فروخته و حكومتهای وابسته را خائنان به اسلام و امت اسلامی دشمنان مقاومت ضدصهيونيستی و دوستان و حاميان تروريستهای وهابی و يهودی بدانيم.
آش همدستی و هماهنگی وهابيون و يهوديان آنقدر شور شده و موضوع آنقدر آشكار و بر ملا شده است كه صهيونيست ها كمك های تسليحاتیخود به وهابيون و پذيرش مجروحان آنها در بيمارستان های نظامی سرزمين های اشغالی و نيز اعزام يهوديان مراكشی و اتيوپيایی و يهوديان اروپای شرقی برای جنگ در كنار وهابيون را انكار نمی كنند. يهوديان و وهابيون، دو روی يك سكه هستند و هر دو تيغه های يك قيچی هستند كه برای نابودی اسلام ناب محمدی، صميمانه با يكديگر همكاری می كنند. اما دور نباشد روزی كه دست قدرت الهی از آستين بقية الله الاعظم علیهالسلام خارج شود و به حيات ننگين و سراسر جنايت و خباثت وهابيت و صهيونيسم پايان بخشد و ذلت و شرمساری را به حاميان اين دو تحميل نمايد. انشاء الله.
- تعداد بازدید : 972
- 24 آبان 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت