بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها مبحث قدیمی «عقل جمعی»، دوباره در محافل علمی، پژوهشی و سیاسی مطرح شده است و البته با چاشنی «گفتمان روشنفکری». مجموعهها و پژوهشکدههای بسیاری نیز با اجتماع برخی از اساتید و دعوت از تعدادی برگزیدگان رشتههای علمی متفاوت، به صورت رسمی و غیر رسمی – آشکار و پنهان – سازماندهی شده یا نشده، موضوع بحث نظری و کار عملی خود را بر محور «عقل جمعی و گفتمان روشنفکری» قرار دادهاند.
حال مقولهی «عقل و عقل جمعی»، اگر تحریفش نکنند، روشن است، اما معنا و مقصود از چاشنی قرار دادن «گفتمان روشنفکری»، هیچ گاه روشن نبوده و نیست. گویا قرار است که این به اصطلاح «گفتمان روشنفکری»، خود به «عقل و عقلانیت» نیز حاکم شده و سمت و سو بدهد!
در این مقالهی کوتاه، تعریف فلسفی عقل و عقلانیت و تقسیمات آن به: به عقل تجریدی محض (فعال در عرصه فلسفه و کلام و براهین نظری)، عقل تجربی (فعال در عرصه علوم تجربی و انسانی)، عقل نیمه تجریدی (فعال در عرصه ریاضیات) و عقل ناب (فعال در عرفان نظری)، موضوع بحث نیست؛ بلکه هدف کاربرد این واژهها با چاشنی «گفتمان روشنفکری»، در عرصهی «سیاست» و روشن کردن اهداف و برداشتن نقاب از صورت واقعی این مباحث میباشد.
عقل و عقلانیت:
عقل همان وجود و فطرت است و عقلانیت، حجیتی است که مبتنی بر اقامه دلیل و برهان میباشد. اگر نظام هستی بر قواعدی چون «علت و معلول»، استوار است، همه چیز دلیل دارد و هر دعوتی یا ادعایی نیز باید مبتنی بر دلیلی متقن، درست، منطبق با فطرت و نظام خلقت در ماده و معنا باشد تا پذیرفته شود. از این رو حتی خداوند متعال به قلم صنع (خلقت) و به قلم وحی، و هم چنین به واسطه نبی درونی (عقل و فطرت) و انبیای بیرونی، در دعوت خود به «توحید و معاد»، اقامه دلیل و برهان نموده است و در مقابل منکرین نیز میفرماید: «قُل هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»؛ یعنی، شعار زده و جوّزده نشوید، بلکه به آنه بگویید: ادعا و سخن شما درست است و بر حقایق عالم هستی و واقعیات منطبق است و صدق میکند، دلیل و برهانتان چیست؟
عقل جمعی / علم جمعی / آرای جمعی:
پس "عقل جمعی" فرق دارد با «علم جمعی» یا «آرای جمعی»
علم جمعی: گاهی چند انسان آگاه و متخصص، برای تحقق هدف واحدی (مثل بنا کردن یک ساختمان تجاری یا بیمارستان یا فرودگاه) دور هم جمع میشوند و هر یک علوم خود را به میدان میآورند. زمین شناس، در استحکام یا سستی زمین، مهندس در نقشه ساختمانی، آرشیتکت در طراحی و ...؛ این میشود «علم جمعی» - اما اگر هدف جنایت و تخریب بود چه؟ اگر هدف سلطه بود چه؟ خب، اینجا هم یک عده سیاستمدار، فرماندهان نظامی، دستگاههای اطلاعاتی، حتی کارشناسان اقتصادی جنگ و ...، علوم خود را به عرصه میآورند و میشود «علم جمعی». آیا میتوان به حاصل این تجمع حیوانی و ددمنشانه نیز «عقل جمعی» گفت؟!
از این رو خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: در خیر و تقوا، عقل جمعی و همیاری و همکاری داشته باشید و در شرّ و زیان به خود و دیگران و جنایت دشمنی [با حق و محق]، تعاون نداشته باشید. به این میگویند: عقل جمعی. یعنی "نظر و عمل" منطبق با حکم عقل باشد، علم، تجربه و تکنولوژی در خدمت عقلانیت باشد، که هدف عقلانیت، رشد است، نه الزاماً توسعه:
«... تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللّهَ ...» (المائده، 2)
ترجمه: در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد، و از خدا پروا كنيد.
آرای جمعی: گاهی یک عده افراد آگاه، متخصص و متعهد، دور هم جمع میشوند و برای یک امر خیر در امور خودشان (نه در امر خدا)، دانش و بینش خود را مطرح کرده و با یک دیگر تبادل نظر میکنند (وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ) – اگر دیدگاهها و راهکارها واحد بود، با توکل به خدا عمل میکنند و اگر واحد نبود، بحث میکنند، اگر مجاب نشدند، به رأی اکثریت (مثل انتخابات سالم) گذاشته و به نتیجه عمل میکنند و حتی ممکن است بر اساس قرعه تصمیم بگیرند.
اما، اگر هدف یک امر باطل، ظلم و جنایت و نسلکشی بود چه؟ آیا در اینجا نیز «رأی جمعی»، حجیت عقلی دارد؟ یا آن که اطلاق واژهی «عقل جمعی» به آن، یک حقهی عوامفریبانه و یک توجیه خفقانآور است؟! آیا اگر اکثریت فقط بر اساس ظنّ و گمان خود عمل کردند، میتوان آن را دلیل عقلی و علمی دانست و تبعیت نمود؟ اگر اکثریت فاقد علم و عقل بودند چه؟ باز هم رأیشان معتبر بوده و نام "عقلانیت" به خود میگیرد؟ آیا اکثریت فاسق «وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» - اکثریت نادان «أكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» - اکثریت کم عقل یا حتی بیعقل و تابع نفس حیوانی «أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ»؛ در هیچ کجا اجتماع نکرده و رأی جمعی نداده و فساد و جنایتی مبتنی بر آن رأی جمعی (مثل یزیدیان در کربلا آن روزگار و یا امریکا و متحدانش در سرتاسر دنیای این روزگار) را بر مردم تحمیل نکردهاند؟!
از این رو خداوند علیم و حکیم، به ما میآموزد که "تجمع"، باید بر حول محوری عقلانی و شخص یا اشخاصی عاقل (به معنای واقعی) باشد، نه حول هر اکثریتی. در بُعد ایجابی میفرماید: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ / آل عمران، 103) و نیز در بُعد سَلبی میفرماید: اگر از این نوع اکثریتها تبعیت و اطاعت کنی، تو را گمراه میکنند، چون دروغگو هستند و جز ظنّ و گمان (نظریههای غلط و باطل) را پیروی نمیکنند و این نظریهها نیز حجیت عقلی و علمی ندارند و منطبق با حقایق عالم هستی و نظم آن نمیباشن، بلکه فقط مبتنی بر وهم، ظنّ و گمان (منطبق با اهداف خودشان) میباشند:
«وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ» (الأنعام، 116)
ترجمه: و اگر از بيشتر مردم روى زمين (تبعیت از اکثریت) پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه مىكنند آنها جز از ظن و گمان پيروى نمىكنند و جز اين نيستند كه دروغ میگویند.
«وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ» (یونس، 36)
ترجمه: و بيشتر آنها (در اعتقاداتشان) جز از ظنّ و گمان پيروى نمىكنند، با آنكه بىترديد (ظنّ و) گمان از هيچ حقّى بىنياز نمىسازد، همانا خداوند به آنچه مىكنند داناست.
گفتمان روشنفکری:
حال اول باید دید که معنا و مفهوم این «گفتمان روشنفکری» چیست؟ و بعد باید دید به چه هدفی این واژه را به کار میبرند و این جنجال و هوچیگری را با ظاهری علمی به راه میاندازند؟
آیا گفتمان روشنکفرانه، یعنی ادعا، دعوت، سخن و بیانی که منطبق با "عقل و فطرت" باشد، روشن کننده و هدایتگر به سوی کمال و رشد باشد، مُعرف ارزشها و ضد ارزشها باشد، یا یعنی "نفی همه چیز" که در نهایت به "اثبات نظر من = دیکتاتوری" میرسد.
آیا اگر کسی دلیل و برهان عقلی آورد، به کلام وحی تأسی کرد و آن را با براهین عقلی روشن و مستدل کرد، گفتمان روشنفکری نیست؟ اما اگر طوطیوار، هر چه غربیها گفتند را بدون هضم غرغره کرد، "گفتمان روشنفکری" میشود؟ هر چند که نه روشنایی در آن باشد و نه تفکر؟!
هدف نظری از شعار «گفتمان روشنفکری»:
هدف نظری از شعار «گفتمان روشنفکری»، عدم قبول حجیت عقلانی – نفی تمامی ارزشهای فردی و اجتماعی - قداست شکنی – حرمت زدایی و نیز رواج تردید و بلاتکلیفی انسان است که فقط و فقط هر گونه اعتقاد به توحید، معاد، دین و ارزشهای اخلاقی در عقل و فطرت را نشانه رفته است و هیچ نتیجهای به جز تطهیر ظلم و ظالم و تسلیم در مقابل نظام سلطهی استکبار ندارد.
بودریار میگوید: «آن چیزی که به نام واقعیت وجود دارد، حاد واقعیت (بازنمای واقعیت) است و هیچ چیز واقعی آن گونه که هست وجود ندارد./ بودریار – کتاب امریکا».
وی سپس برای توضیح مثال میآورد که اگر بمباران شهرهای عراق (و بالتبع کشتار جمعی مردم غیر نظامی) توسط امریکا به نظر شما عملی تهاجمی، غیر عادلانه، زشت و قبیح آمده است، این نظر شماست که از دیدن یک "نمایه"، به وجود آمده، اما اگر حقایق دیگری را بدانید، نظرتان عوض میشود و آن را خوب و حتی لازم تشخیص خواهید داد. البته ممکن است این حقایق تا صد سال دیگر هم معلوم نشود. (یعنی فعلاً اصلاً نظر ندهید، ببینید چه میشود و هر چه شد را نیز فرض کنید شاید خوب است).
دریدا، هدف از این نظریات در ساختار شکنی و نیز نفی هر حقیقت و ارزشی را بسیار واضحتر بیان میدارد. او میگوید: «ترفند بُنشکنی به ما میآموزد که باید گرایش دیرپای متافیزیکی را که میان امور و پدیدهها خط کشی میکند و آنها را به دو دسته قابل قبول و غیر قابل قبول، صدق و کذب، خرد و بیخردی، مرکز و حاشیهای و ... تقسیم میکند، رها کنیم. / دریدا، متافزیک حضور، ترجمه آقای ضمیران».
در واقع میگوید: چرا بین حق و باطل خط کشی میکنید، چرا بین صدق و کذب فرق میگذارید، حتی چرا به خرد و بیخردی قایل میشوید، تا سبب گردد تفاوت خیر و شر یا دوست و دشمن را تمیز دهید؟ بلکه همه مثل گوسفند بچرید و تسلیم چوپان بزرگ باشید!
شانتال موفه مدعی است در اختلافات و نزاعها، نباید هیچ عقلانیتی حاکم و داور باشد، نباید عقل و استدلال و برهان تعیین کند که کی محق است و کی محق نیست، کی ظالم است و کی مظلوم واقع شده است؟ بلکه باید دشمنان را نه تنها با آغوش باز پذیرفت، بلکه برای آنان مشروعیت نیز قائل شد!
او میگوید: «اگر بخواهیم از یک سو استمرار بُعد تخاصمآمیز منازعه را به رسمیت بشناسیم، و از سوی دیگر قایل به رام شدنش باشیم، باید دنبال رابطهای از نوع دیگر باشیم، تا ما آن را «آگونیسم» بنامیم. در حالی که «آنتاگونیسم» رابطه ما / آنها / است که دو طرف دشمنان هم تلقی میشوند و هیچ زمینه مشترکی ندارد، اما آگونیسم، رابطهای است که ما /آنها/، هیچ راه حل عقلانی برای حل اختلافشان نیست، اما مشروعیت مخالفان خود را به رسمیت میشناسند./ شانتال موفه – کتاب درباره امر سیاسی».
هدف سیاسی (در داخل):
اما، این تئوریهای نظری، همینطوری ساخته نمیشوند و اگر فقط تئوری و نظریه باشند، این قدر اصرار و هزینه برای تدریس و ترویج آنها و حتی القای آنها به زور آزمون و نمره و یا موقعیت در محافل علمی، نمیشود.
هدف، فقط و فقط سه جمله است: «دین و عقلانیت، هیچ حجیتی ندارند» - «ما نباید امریکا را دشمن خود بدانیم» - «دشمنیها و مواضع خصمانه امریکا، به خاطر گفتمان بد خودمان (که مبتنی بر اعتقادات و ارزشها و اهداف و منافع خودمان است) میباشد و باید این گفتمان را تغییر داده و ادبیات آنها را بر عقاید حود حاکم نماییم.
شخصیتهای سیاسی – برخی اساتید دانشگاهی – قلم به دستان مطبوعاتی و تغذیه کنندگان رسانهای و حتی شعار سازان برای عوام الناس، فقط یک چیز میگویند:
امریکا، هیچ تقصیری ندارد – امریکا خیر ما را میخواهد – امریکا نژاد و قدرت برتر و البته صالح و مصلح جهانی است – امریکا چشم طمعی به این کشور ندارد – امریکا در پی صلح و امنیت جهانی است – امریکا هیچ دشمنی با ایران نداشته و ندارد – امریکا برادری بزرگتر و مهربان برای کل جهان است که باید اطاعت و تبعیت شود.
در موضع خودزنی میگویند: اگر ما با گفتمان اعتقادی، با گفتمان دینی، با گفتمان انقلابی و با گفتمان ملی خودمان حرف نمیزدیم، اگر نمیگفتیم: امریکا شیطان بزرگ است – اگر نمیگفتیم: امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند – اگر نمیگفتیم: هر چه فریاد دارید بر سر امریکا بزنید – اگر نمیگفتیم: ما بصیرت داریم و میبینیم که پشت این دستکشهای مخملی، دستهای چدنی پنهان است – اگر نمیگفتیم: خوف از دشمن در دل جوانان ایرانى نیست. جوانان ما از دشمن نمیترسند. حزن و اندوه بر اینکه زیر سلطهى دشمنند، در دل آنها نیست، «اَلّا تخافوا و لاتحزنوا» - اگر نمیگفتیم: مرگ بر امریکای سلطهگر و مرگ بر اسرائیل غاصب ... و خلاصه آن که اگر نمیگفتیم: خدا، معاد، اسلام، ارزشهای فردی و اجتماعی و اخلاقی اسلام در تمامی شئون، و نمیگفتیم: "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"، [و اگر به نام عقل جمعی و روشنفکری، گوسفندان رامی در سفرهی گرگها بودیم و به رابطه از نوع رابطه گرگ و میش رضایت میدادیم]، این دشمنیها پیش نمیآمد، چرا که امریکا مصلح جهانی است و هیچ دشمنی و طمعی علیه ما ندارد.
میگویند: اگر وقتی درشت گویی و تحقیرتان کردند، لبخند میزدید – اگر وقتی در شعار یا عمل به جنگ تهدیدتان کردند، امتیاز میدادید و مقاومت نمیکردید – اگر تحریمتان کردند، مذاکره مشروط به پذیرش همه شرایط آنها را قبول میکردید ... و خلاصه اگر تسلیم میشدید، این مشکلات پیش نمیآمد. پس باید "گفتمان دینی، انقلابی، ملی، ارزشی، حق و باطلی و..." را کنار بگذارید و برای هیچ چیزی قداست و حرمت و ارزشی قایل نشوید، تا آنها به راحتی بتوانند هر کاری که میخواهند بکنند، آن وقت این میشود: «عقل جمعی و گفتمان روشنفکری»!
عقل جمعی و گفتمان روشنفکری، اگر درست معنا و عمل شود، لازمه "رشد" است، بدن جامعه، سیاست و حکومت را جراحی میکند تا بیماریهایش بهبود یافته و سلامت و پویا باشد، اما وقتی اینگونه، و با غرب زدگی و خودزنی، و تحمیل تحقیر و ذلت معنا و تفسیر شد، چیزی جز تیغ برّندهی جلادی برای افساد نمیباشد.
عقلی جمعی از نظر این قبیل به اصطلاح روشنفکران، فقط یک معنی دارد:
شما چرا فکر میکنید؟ شما چرا تعقل میکنید؟ شما چرا تصمیم میگیرید و انتخاب میکنید؟ اصلاً به شما چه ربطی دارد؟ امریکا (صهیونیسم بینالملل)، به جای شما فکر و تعقل میکند – به جای شما انتخاب میکند و به جای شما تصمیم میگیرد. اگر پذیرفتید، تابع عقل جمعی و گفتمان روشنفکری شدهاید و اهل لیبرال دموکراسی و پست مدرن محسوب میگردید؛ اما اگر نپذیرفتید و هم چنان خواستید روی پای خودتان باشید، خودتان فکر کنید، تصمیم بگیرید و انتخاب کنید، دُگم، عقبافتاده، مرتجع، دیکتاتور، تروریست، وحشی و ... هستید که باز امریکا باید بیاید و شما را سر جایتان بنشاند.
- تعداد بازدید : 2309
- 25 آبان 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت