مرگ و تعلق - از زبان روحانیون شنیدهام که سعی کنید به چیزی وابستگی و عادت شدید نداشته باشید و...(مضمون). چراکه باعث سختی مرگ و جان کندن میشود و...؛ اما خواستم بپرسم آیا این اصل شامل همه چیز میشود یا خیر؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: البته که درست است و هر چیزی میتواند شمول آن باشد، منتهی باید دید که وابستگی و علقه به چه حالتی میگویند؟
بدیهی است هر نظم و برنامهریزی معینی (مثل آن که از به همراه داشتن قلم و کاغذ مثال آوردید)، مفهوم علقه و وابستگی نمیباشد.
آدمی برای هر حرکت خود [اعم از مادی یا معنوی]، انگیزهای دارد که این انگیزه، مبتنی بر "وابستگی، علقه و محبت او" میباشد. چرا که انسان به طرف آن چه دوستش دارد میرود. البته ممکن است که کاری کند که مستقلاً از آن کار خوشش نیاید، مثل این خود یا فرزندش را زیر تیغ جراحی بفرستد، اما همین هم به خاطر محبت بالاتری است که نسبت به "سلامتی" در او وجود دارد.
پس این محبتهایی که به هر چیزی یا کسی داریم، اولاً "هدف" دارد و ثانیاً شدت و ضعف مرتبه دارد. قواعدی در علقه، وابستگی و مبحت وجود دارد که باید به آن توجه داشت، از جمله:
یک – اهداف و در نهایت آن هدف غایی، جهت حرکت را تعیین میکنند.
دو – اهداف و علاقههای کوچکتر، همیشه در راه اهداف بزرگتر قربانی میشوند.
سه – اگر انسان در اهداف کوچکتر بماند، به آن وابسته شود، به هدف بزرگتر نمیرسد.
چهار – معشوق و محبوب، غیرت دارد و غیر را نمیپذیرد.
مثالهای هر کدام:
یک – کسب و کار را دوست دارید، چون امکان تهیهی مایحتاج (مثل نان) را در اختیار شما میگذارد – نان را دوست دارید، چون گرسنگی را بر طرف کرده و سبب سیر شدن شما میگردد – سیر شدن را دوست دارید، چون عاشق سلامتی هستید – سلامتی را دوست دارید، چون عاشق کمال هستید.
دو – پول را قربانی میکنید، تا به نان، لباس یا مسکن مطلوب برسید – آنها را قربانی میکنید تا به سیری، پوشش یا امنیت برسید – آنها قربانی میکنید تا سالم بمانید – آن را نیز با فرسایش عمر یا ...، قربانی میکنید تا به محبوب و معشوق اصلی برسید.
سه – نان خوردن برای سیر شدن است، لباس پوشیدن برای پوشش، حیا و حفظ سلامتی در گرما و سرما است، سلامتی برای امکان رشد روحی، عقلی و قلبی است و این رشد نیز قرب به کمال (خدا) را میآورد. حالا اگر کسی در مرحله خوردن و یا پوشیدن بماند، یا همه کمالش در مسکن فراختر و مجللتر باشد، او خودش را قربانی این اهداف پایینتر کرده است و به اهداف والاتر نمیرسد.
چهار – محبتها از ضعیف تا شدید ممکن است در طول هم باشند، اما دو محبت معارض و یا حتی دو محبت یکسان و در یک درجه، در قلب انسان جای نمیگیرد.
الف – از این رو، خداوند متعال میفرماید که تو را انسان و دارای استعداد کمال تا خلیفةالهی خلق کردهام، باید رشد کنی و به کمال (قرب الهی) نزدیک شوی. برای این سیر به تو اسباب و امکاناتی در خلقت خودت، طبیعت، صنعت و ... دادهام، اما تو دقت کن که همه اینها وسیله هستند، مبادا به آنها تعلق پیدا کنی! مبادا بندهی وسایل شوی!
ب – تعلق و وابستگی، یعنی همان بندگی و عبادت. خداوند متعال میفرماید که ای بندهی من، هر چیزی که به نظرت آید، وسیلهی هدایت و رشد توست، نه هدف. هیچ چیزی ارزش آن که تو "واله = حیران" آن شوی و آن را "إله" خود بگیری و قربانی آن شوی وجود ندارد، غیر از خودم «لا إلهَ الاّ الله، وَحدَهُ لا شَریکَ لَه»، یعنی همین.
ج – فرمود: تو را جز برای تعلق، وابستگی و عبادت (بندگی) خودم خلق نکردهام (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ - و جنّ و انس را نيافريدم مگر براى آنكه مرا پرستش كنند / الذّاریات، 56)؛ پس به چیز دیگری وابسته نشو - یعنی رشد تو در گرو این است که فقط آن کمال محض را هدف بگیری و به آن تعلق و وابستگی یابی. ببینید به موسای کلیم در اولین کلام چه فرمود؟ تمامی معانی و مقصود، در همین یک آیه بیان شده است و خطاب به همگان است:
«وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى * إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» (طه، 13)
ترجمه: و من تو را برگزيدم، پس به آنچه وحى مىشود گوش فرا دار * به يقين اين منم، خداى يكتا، كه جز من معبودى نيست، پس مرا پرستش كن و نماز را به ياد من برپا دار.
سختی جان کندن:
در مورد سختی جان کندن بسیار شنیدهایم و اغلب گمان میکنند که این سختی فیزیکی و مترتب بر بدن است. در حالی که چنین نیست. ممکن است به مغز انسان ضربهای اصابت کند و آنی بمیرد – ممکن است به نخاع کسی آسیبی برسد و تمامی سلسله اعصابش مختل شود و هیچ درد جسمی را درک نکند – ممکن است کسی به کما برود - ممکن است کسی (اگر چه یک کافر حربی باشد)، آرام در جایش خوابیده باشد و بمیرد ...، و متقابلاً ممکن است که یک حجت الهی، یک مؤمن، یک مجاهد فی سبیلالله، تکهتکه شود و بعد به شهادت برسد – آیا اینها درد مرگ و سختی جان کشیدهاند و آنها نکشیدهاند؟!
نه؛ چنین نیست؛ بلکه "سختی جان کندن"، سختی بریدن از تعلقات و وابستگیهاست. این تعلق و وابستگی به غیر خدا، هر چه بیشتر و شدیدتر باشد، جان کندن نیز سختتر میشود.
ندیدید اگر انسان یک پیراهن کهنه خود را دوست داشته باشد و احیاناً زیر اتو بسوزد یا مفقود شود، چقدر ناراحت میشود – اگر پرندهای را دوست داشته باشد و او پرواز کند و برود – اگر گربه یا سگی را دوست داشته باشد نیز هم چنین؛ چه رسد به محبوبهای والاتری چون پدر، مادر، همسر، فرزند و ... .
حال وقت مرگ، همه متعلقات را از انسان میگیرند و از جمله "بدن" است که با آن مأنوس بوده، بدان تعلق خاطر داشته، هر چه کرده به وسیله آن و یا خدایی ناکرده برای آن بوده، به اصطلاح عصای دستش بوده و ... .
پس کسی که تعلق، وابستگی و بندگیاش فقط خدا باشد، هیچ سختی مرگ ندارد، چرا که نه تنها با مرگ از محبوبش (خدا) جدا نمیشود، بلکه به سوی او میرود (إلَیهِ راجِعون) – و کسی تعلقات دیگری داشته باشد، به تناسب شدت تعلقش، جدایی برایش سخت و سختتر میشود، تا جایی که فرمود: گویی بند بند بدنش را با قیچی از هم جدا میکنند.
یک حکایت:
میگویند: بیماری طلبهای شدت یافت، تا آن که به حال احتضار افتاد. دوستانش شب بالای سرش آمدند تا به او تلقین کنند. هر چه میگفتند: بگو «لا إلهَ الاّ الله»، رویش را بر میگرداند، تا آنجا که هیچ نوبت به «محمد رسول الله، صلوات الله علیه و آله» نرسید. دست آخر بسیار ناراحت و نگران او را ترک کردند و به حجرههای خود رفتند.
صبح روز بعد، گفتند: لابد تا کنون مُرده است، سری بزنیم. اما ناگاه دیدند که او سالم وارد حجرهی آنها شد. خوشحال شدند و پرسیدند: «فلانی دیشب این چه حالتی بود و چرا رو بر میگرداندی و شهادتین نمیگفتی؟!» - یک کاسه گِلی در دستش بود و آن را به زمین کوفت و شکست. سپس گفت: دوستان، این کاسه گلی از کودکی با من بود، بسیار آن را دوست داشتم، تا حدی که به آن تعلق یافته بودم. دیشب شما در یک طرف بودید و شیطانِ من در طرف دیگر. این کاسه را در دست گرفته بود و تا شما میگفتید که بگو «لا إلهَ الاّ الله»، او میگفت: اگر بگویی، این کاسه را میشکنم. و من نمیگفتم تا کاسهی من را نشکند.
نتیجه:
بله، سختی جان کندن، در جدا شدن از متعلقات است. کفار، چیزهای دیگری را به جای خدا گرفته و به اندازهی خداوند منّان که معبود و محبوب حقیقی است، به آنها محبت دارند؛ لذا مرگشان بسیار سخت است. اما مؤمن، مبحت و علاقهاش به هر چیزی یا هر کسی، در راستای محبت خداست و شدت محبت و تعلق و وابستگیاش نیز فقط به خداوند متعال، رحمن و رحیم است و میداند که بندهی اوست و به سوی او باز میگردد.
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او] برمىگزينند، و آنها را مانند دوستى خدا، دوست مىدارند؛ ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، شدت محبتشان (وابستگی و تعلقشان)، الله است (هر چیزی یا هر کسی را برای او دوست میدارند). كسانى كه [با برگزيدن بتها و إلههای کاذب، به خود] ستم نمودهاند، اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو [ها] از آنِ خداست، و خدا سختكيفر است.
- تعداد بازدید : 1673
- 5 آذر 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی