معنای واقعی اصلاح طلبی و اصول گرایی چیست؟ چه فرقی با هم دارند؟ برای اصلاحطلبها، مردم و انتخابات تا وقتی ارزش دارند که به آنها رأی دهند، وگرنه دست به شورش هم میزنند - قبول دارم که در زمینه هایی اصول گرایان بهتر هستند و برد و باخت در انتخابات را قبول دارند ولی در خیلی از موارد با هم مشترک هستند.
ایکس – شبهه – پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال یک موقع درباره معنا و مفهوم یک واژه است، یک موقع در مورد مصادیق (اشخاص یا احزاب) مدعی آن. این دو خیلی با هم فرق دارند و مثالهایی که در سؤال مطرح شده، به "مصادیق مدعی" مرتبط است و نه به معنای واقعی این واژگان، به ویژه در عرصه سیاست.
به عنوان مثال یک موقع سؤال از معنا و مفهوم حقیقت اسلام، یا دموکراسی و ... مطرح است و یک موقع در مورد مدعیان آن، مثل مسلمانان، داعشیها، امریکاییها، انگلیسیها و ...، بحث میشود و عملکرد هر کدام با ادعایشان و ادعاهایشان نیز با "عقل، منطق و عدل" تطبیق داده میشود. که دو مقولهی کاملاً متفاوت هستند.
الف – ادیان، مکاتب، اندیشهها، گروهها، احزاب و جریانها، هر کدام برای خود "اسمی" میگذارند [مثل: مسلمان، مسیحی، یهودی، کمونیست، فمینیست، لیبرال، دموکرات، جمهوریخواه، عدالت و توسعه، اصلاح طلب، اصولگرا و ...]، که هر یک مدعی میشوند مصداق تحقق آن "اسم = نشانه" هستند؛ اما این که واقعاً ادعایشان صادق است یا خیر؟ مقولهی دیگری میباشد.
ب – اما غالباً چنین بوده که هیچ کدام مصداق اسم خود نبودند و این "اسم"ها و "ایسم"ها، هیچ کدام حقیقتی و واقعیتی ندارند، بلکه فقط اسمهایی هستند که خودشان و اصحابشان بر روی یک اندیشه یا جریان متبوع خود گذاشتهاند. "اسم" یک نشانه است و وقتی حقیقت دارد که خدا آن را "اسم" و نشانه کرده باشد. از این رو میبینیم که حضرت هود علیهالسلام، در یک بحث "اعتقادی – سیاسی"، به سران کفر میفرماید:
«مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» (یوسف، 40)
ترجمه: شما به جاى خداوند نمىپرستيد جز نامهايى (بىمحتوا) را كه شما و پدرانتان نامگذارى كردهايد و خدا بر (صلاحيت پرستش) آنها هيچ حجت و برهانى را نازل نكرده است. فرمان نافذ و حكومت (بر جهان هستى) جز از آن خدا نيست دستور داده كه غير او را نپرستيد آن است دين پابرجا و استوار، و لكن بيشتر مردم نمىدانند.
اصلاحطلبی:
"اصلاح" واژهای در مقابل "افساد" میباشد. رفع فساد (تباهی) و جایگزینی سازندگی هدفمند و نیکو را اصلاح میگویند و اصلاح مستلزم "ایمان و عمل صالح" در هر زمینهای میباشد. چنان چه امام حسین علیهالسلام فرمودند: «من برای اصلاح در میان امت جدم، خروج (قیام) میکنم، ابزارم امر به معروف و نهی از منکر است و سیاست و روش من نیز همان روش جدم و پدرم میباشد»
نکته:
اما تا کنون هیچ مستکبر، ظالم و مفسدی نیز نگفته است که من قصد افساد و تباهی دارم، بلکه همه به خاطر جذب اذهان عمومی، میگویند: «ما اصلاح طلب هستیم و برای اصلاحات آمدهایم»، چرا که اگر هدف واقعی خود را برملا کنند، نه تنها کسی به سوی آنها جذب نمیشود، بلکه مردم آنها را پس زده و منزوی خواهند کرد، پس تحت این عنوان فریب میدهند. توصیف و شرح حال آنان – به ویژه در جامعه اسلامی – در کلام وحی چنین است:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ»
و برخى از مردم گويند: به خدا و به روز واپسين ايمان آورديم در حالى كه آنها مؤمن نيستند
«يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ»
مىخواهند خدا و كسانى را كه ايمان آوردهاند فريب دهند، با آنكه جز خودشان را فريب نمىدهند و نمىفهمند.
«فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ»
در دلهاى آنها بيماريى (از كفر و شرك و نفاق) است، خدا هم بر بيماريشان بيفزود و بيفزايد و آنها را در مقابل آنكه دروغ مىگفتند عذابى دردناك است.
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ»
و چون به آنها گفته شود: در روى زمين فساد نكنيد گويند: جز اين نيست كه ما اصلاح گريم
«أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ يَشْعُرُونَ» (البقره، 8 تا 12)
آگاه باش كه آنها فسادگرانند (تبه کارانند) و لكن نمىفهمند.
*- و البته در نقطهی مقابل، اصلاح طلب و اصلاحگرا و مُصلحان واقعی نیز وجود دارند، که ویژگیهای آنان نیز بیان شده است، تا انسان فریب شعار را نخورد و صدق ادعا را به ایمان و عمل بیازماید:
«يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُوْلَـئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ» (آلعمران، 114)
ترجمه: به خدا و روز واپسين ايمان مىآورند، و به كار پسنديده فرمان مىدهند و از كار ناپسند بازمىدارند، و در كارهاى خير مىشتابند، و آنها از شايستگانند (صالحین واقعی هستند).
اصولگرایی:
اصولگرایی نیز نقطه مقابل، هرج و مرج و بی انظباتی و بیقانونیِ مبتنی بر «قدرت و منافع شخصی و حزبی» میباشد.
بیتردید، هر شخصی، هر جمعیتی، هر حزبی یا گروه و جریانی و هر حکومتی برای خود اصولی دارد، اما مهم است که «اصول» او اصولی و منطبق بر اصول وحی و عقل در رشد و سعادت است یا خیر؟ خود خواه، متکبر، زورمدار و دیکتاتور هم "اصولی" دارد، اما این اصولش منطبق با هوای نفس، منافع شخصی و حزبی خودش است.
پس، مهم است که "اصول" یا بنیان و یا قوانین و قواعدی که هر گروه برای خود اتخاذ کرده است، چیست و منطبق با وحی و عقل است و یا منطبق بر آرا، نظرات و نفع خود، اطرافیان و یا آبا و اجدادشان؟! لذا دلیل نمیشود که هر کس ادعای "اصولگرایی" کرد، یک اصولگرای واقعی باشد:
«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (التوبه، 109)
ترجمه: آيا كسى كه بنياد كار خود را بر پايه تقوا و رضاى خدا نهاده بهتر است يا كسى كه بناى خود را بر لب پرتگاهى فرو ريختنى نهاده و با آن در آتش دوزخ سرنگون مىگردد؟ و خدا گروه ظالمان را هدايت نمىكند.
تجربهی اصولگرایان و اصلاحطلبان:
در کشور ما نیز جریانهای فکری و سیاسی، هر کدام اسمهایی برای خود گذاشتهاند و هر اسمی که مضمحل شد، یا تاریخ مصرفش تمام شد، یا در اذهان عمومی خراب شد، یک اسم دیگری انتخاب کردند، در حالی که اندیشه و جریان همان بوده است و یا انشعابی از آن.
تجربه 35 سال گذشته نشان داده است که "رهبری (ولایت) و مردم (ملت)" در شعارهای خود صادق بودهاند، اما هیچ کدام از جریانهای سیاسی، [به رغم برخی موفقیتها]، آن چه میگفتند نبودند، به آن چه وعده دادند درست عمل نکردند و هیچ کدام مصداق واقعی اصولگرایی یا اصلاح طلبی نبودهاند. وگرنه دست با هم اختلاف هم نمیکردند، مقابل هم صفکشی نمیکردند و با ایمان راسخ و گامهای استوار، مملکت را بیشتر به سوی رشد و تعالی میساختند.
یک نمونه عینی در عالم سیاست – داوری کنید:
امریکا در جنگ همه جانبهی خود با جهان اسلام (ملتها) و ویژه حکومتهای غیر وابسته به خودش، چون سوریه، لبنان، عراق و در رأس همه "جمهوری اسلامی ایران"، قیمت نفت در بازار جهانی را نزدیک به نصف کاهش داد، تا این کشورها و از جمله ایران، با بحران اقتصادی بیشتری مواجه شوند. خب این یک سیاست خصمانه دشمن است و از دشمن نیز انتظار دیگری نمیرود.
یک نماینده مجلس:
یک نماینده مجلس به نام آقای کمالالدین پیرموذن (نماینده اردبیل)، در همین رابطه پیشنهاد میدهد: « از ظرفیت هاشمی رفسنجانی برای جلوگیری از کاهش قیمت نفت توسط عربستان استفاده شود» - گویی عربستان، متحد و خادم الحرمین کاخ سفید و کاخ واکینگهام نیست و سیاستهای جهانی با روابط رفیقانه و خاله خان باجی تدوین و اِعمال میگردد.
سخنگوی وزارت خارجه:
همزمان سخنگوی وزارت امور خارجه، (خانم مرضیه افخم) میگوید: «... اما درباره مسائل منطقه ایران به طور جدی خواستار بهترین روابط با کشورهای همسایه است و اولویت سیاست خارجه ایران به ویژه در دولت جدید تقویت هر چه بیشتر همکاری ها است و طبعا عربستان جایگاه خاصی در این زمینه دارد . همچنین برخی راه حل هایی که کارشناسان و شخصیتها ارائه میدهند لازم است بحث و بررسی شود و اگر شرایط مساعد باشد نسبت به اینکه به چه نحوی از ظرفیتها استفاده شود تصمیمگیری میشود»
هاشمی رفسنجانی:
همزمان آقای هاشمی رفسنجانی، که از سوی مقام معظم رهبری به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام انتخاب و منصوب شده است، میگوید:
«اگر زمانی به عربستان سفر کنم، سفر زیارتی خواهد بود؛ چون مسایلی که مربوط به رهبری و دولت میشود، مسئولیتهای من نیست. بهبود روابط ایران و عربستان در اولویت برنامههای من است که هر وقت رهبری درباره آن کمک بخواهند، کمک میکنم.»
حال شما، سیاستمداران، تحلیلگران، اساتید و کارشناسان علوم سیاسی، منتقدین و اصحاب قلم، بگویند که این مواضع، منطبق با "سازندگی" است – یا "اصلاح طلبی" – یا "اصولگرایی" – یا ...؟!
*- پس نباید فریب اسمها و شعارها را خورد، بلکه باید "بصیر" بود.
مقام معظم رهبری:
«بعضىها احساس مسئولیّت داشتند در دوران مبارزات امّا نمیفهمیدند این را کجا خرج کنند؛ جایى خرج میکردند که به ضرر حرکت عظیم مبارزاتىِ امام بزرگوار بود؛ بعد از انقلاب هم همینجور؛ تا امروز هم همینجور است.
بعضىها احساس دارند، احساس مسئولیّت میکنند، انگیزه دارند امّا این انگیزه را غلط خرج میکنند؛ بد جایى خرج میکنند؛ اسلحه را به آنجایى که باید، نشانه نمیگیرند؛ این بر اثر بىبصیرتى است.
حالا ما چند سال پیش در قضیّهى فتنه گفتیم "بصیرت"؛ بعضى دهنکجى کردند که بصیرت! بله، بصیرت؛ بصیرت که نبود، هرچه که مسئولیّت و انگیزه بیشتر باشد، احساس بیشتر باشد، خطر بیشتر است؛ اطمینانى دیگر نیست به این آدم بىبصیرت و بدون روشنبینى که دوست را نمىشناسد، دشمن را نمىشناسد و نمیفهمد کجا باید این احساس را، این نیرو را، این انگیزه را خرج کند.» (6/9/1393)
- تعداد بازدید : 12739
- 12 آذر 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی انتخاب