ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: یک موقع سؤال در خصوص تقویم (این ایام) است، یک موقع در اصل وقوع حادثه تشکیک میشود.
هر چند که مطالعه و بررسی حوادث تاریخی بر اساس اسناد، شواهد و مدارک و بالتبع مندرجات معتبر در اقوال تاریخی، یک ضرورت است، اما در عین حال فراموش نکنیم که از هر وسیله و بهانهای برای خدشهدار کردن وقایع تاریخ اسلام و به ویژه تشیع، از ماجرای فدک گرفته، تا سببیت تقل حضرت محسن (ع)، تا کربلا و عاشورا و ...، سوء استفاده میکنند تا اذهان مخدوش گردد و در اصل رخدادها تردید نماید.
الف – در هر حال تردیدی نیست که همهی این حوادث، پس از رحلت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، در 28 صفر رخ داده است، و البته بسیار سریع. چرا که مسئله، بحث فقهی نبود، بلکه حکومتی بود با نقض بیعت با ایشان در غدیر خم و کنار گذاشتن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از انتصاب الهی و نیز انتخاب حاکم در سقیفه پیش آمد. پس مبدأ 28 صفر است.
ب – تاریخ شهادت حضرت صدیقه کبری، سیدة النساء، فاطمه زهراء علیهاالسلام نیز پایان حوادث رخ داده در این فاصله میباشد. البته سه نقل تاریخی وجود دارد که در یک نقل قایل به شهادت ایشان 45 روز پس از رحلت است، که مصادف میشود با "سهشنبه، سوم ربیع الثانی سال يازدهم هجری" – نقل دیگر 75 روز پس از رحلت است که مصادف میشود با "13 تا 15 جمادی الثانی" – و برخی مورخین تاریخ شهادت ایشان را 95 روز پس از رحلت ذکر کردهاند که مصادف میشود با "1 تا 3 جمادی الاخر".
ج – این اختلافات در ذکر تاریخ دقیق برخی از حوادث و وقایع وجود دارد، چنان چه حتی در تاریخ میلاد حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، بین 12 یا 17 ربیع الاول اختلاف هست و در تاریخ رحلت ایشان نیز اختلاف است، برخی 28 صفر را تاریخ تشدید بیماری ایشان دانسته و دوم ربیعالاول را تاریخ رحلت میدانند.
د – از این رو، باید توجه داشت که اصل وقوع یک حادثه، با ذکر تاریخ دقیق و جمع و منها کردن روزها، اثبات یا نفی نمیشود، پس کسانی که از این راه برای نفی و انکار کلی یک واقعه تاریخی وارد میشوند، یا نمیدانند، یا خدعه میکنند.
ﻫ - برای اثبات و یا تکذیب یک واقعه، اول باید به اقوال بسیار موثق و معتبر رجوع کرد و در صورت ضرورت به نقلهای مشترک رجوع نمود تا تردیدی باقی نماند. به عنوان مثال اگر موافق گفت: حجة الوداع و غدیر خم در چنین روزی واقع شده، دیگر گفت: خیر در فلان روز واقع شده؛ اصل وقوع آن اثبات میشود، منتهی در ذکر تاریخ دقیقش اختلاف پیش میآید. پس این اختلاف، دلیل بر نفی اصل موضوع نمیگردد.
و – رحلت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، تشکیل سقیفه، تأسیس حکومتی دیگر، اخذ بیعت عمومی، غصب فدک، ریختن به در خانه امیرالمؤمنین علیهالسلام در دفعات متعدد، ریسمان بستن به دست و گردن ایشان، لگد زدن به در و سقط شدن حضرت محسن علیهالسلام، ضربه غلاف قنفوز به بازو و پهلوی ایشان، بیماری ناشی از خونریزی و سپس شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام، نیز از وقایع مهمی است که با جمع و منها کردن روزها در اقوال مختلف، اثبات و نفی نمیگردد، بلکه باید دید اقوال متفاوت و منابع گوناگون و معتبر نزد شیعه و سنّی چه گفتهاند، اصل وقوع چنین حوادثی را تأیید کردهاند، یا تکذیب؟ در اصل وقوع نیز اختلاف هست یا خیر؟
یک نقل تاریخی از منابع شیعه:
*- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُبِضَتْ فَاطِمَةُ ع فِی جُمَادَى الْآخِرَةِ یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِأَمْرِهِ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِیداً وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا یَدْخُلُ عَلَیْهَا وَ كَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ص سَأَلَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص أَنْ یَشْفَعَ لَهُمَا إِلَیْهَا فَسَأَلَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلَمَّا دَخَلَا عَلَیْهَا قَالَا لَهَا كَیْفَ أَنْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ بِخَیْرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا مَا سَمِعْتُمَا النَّبِیَ یَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ قَالَا بَلَى قَالَتْ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ آذَیْتُمَانِی قَالَ فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا ع وَ هِیَ سَاخِطَةٌ عَلَیْهِمَا. (بحارالأنوار ج : 43 ص : 171)
امام صادق(ع) فرمود :
ترجمه: فاطمه (س) در سوم ماه جمادی الثانی سال 11 هجری در روز سه شنبه به شهادت رسید! سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند)؛ پس آن دو نفر از اصحاب پیامبر(ص) - ابوبکر و عمر- از امیرالمومنین (ع) خواستند که نزد فاطمه برایشان وساطت نماید. پس امیرالمومنین(ع) از زهرا(س) درخواست کرد تا ایشان را بپذیرد. – و زهرا(س) پذیرفت- پس زمانی که به خدمت فاطمه(س) رسیدند به حضرت عرض کردند: حالت چطور است ای دختر رسول خدا (ص)؟ فرمود: حالم خوب است به حمد خدا. سپس فاطمه(س) فرمود: از پیامبر(ص) نشنیدید که فرمود فاطمه(س) پاره تن من است پس هر کس که وی را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازرد همانا خداوند را آزرده است؟ هر دو گفتند: بله شنیدهایم. حضرت فرمود: پس قسم به خدا شما دو نفر مرا آزردید. پس آن دو نفر از نزد فاطم ه(س) رفتند در حالی که حضرت از دستشان غضبناک بود.
چند نقل تاریخی از منابع سنّی:
*- مسعودی از اکابر اهل سنت، در قسمتی از کتاب خود آورده است: «فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْمُحْسِنا ...؛
پس (عمر و همراهان) به خانه علی (علیه السلام) رو کرده و هجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود. (اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپها ص 23 ـ 24)
*- ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه ، شيخ و استاد بخارى، و یکی از بزرگان اهل سنت در كتاب المصنف، مىگويد:
«آنگاه كه بعد از رسولخدا ( ص ) براى ابوبكر بيعت مىگرفتند . على ( ع ) و زبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه ( س ) دختر پيامبر ( ص ) رفت و شد مىكردند . عمر بن خطاب با خبر گرديد و بنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست و پس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمىشود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بيرون شد ، على ( ع ) و ...به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مىدانيد كه عمر نزد من آمد ، و به خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مىزند؟ و به خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد» (سيوطى، مسند فاطمه ، ص 36 – و - كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045 ، كتاب الفتن و ...)
*- بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: ... و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود : آيا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت : بلى. بلاذرى میافزاید: «ابوبكر به على ( ع ) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) ناگاه عمر را با مشعل در خانهاش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب! آيا من نظارهگر باشم وحال آنكه تو در خانهام را بر من به آتش مىكشى؟ ! عمر گفت: بلى، و آنچنان به این عمل مُصرّ هستم چنان که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود». ( بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586)
*- احمد شهرستانی، به نقل از نظام که از رؤسای اهل تسننِ مذهب معتزله بود (متوفی 231 ﻫ.ق) مینویسد: از جمله عقائد "نظام" آن بود که میگفت: عمر به خانه فاطمه حملهور شده و فریاد میزد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه مینویسد: همانا عمر چنان ضربهای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت. (الملل و النحل، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفه بیروت).
*- جوينی، از علما و اکابر بزرگ شافعی، از همه صریحتر به این مطلب اشاره کرده و مینویسد: از پيامبر اكرم ( ص ) نقل شده كه فرمود: «چون به دخترم فاطمه مىنگرم بياد مىآورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانهاش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمىآورد «يا محمداه » ...پس او اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد، پس بر من وارد مىشود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول . . . » . (فرائد السمطين، ج 2، ص34، 35 طبع بيروت).
ملاحظه: با توجه به تواتر اقوال و مستندات معتبر و مشترک تاریخی، اصل وقوع این حوادث تلخ قابل انکار نیست، هر چند که در ذکر تاریخ وقوع، تفاوت نظر و نقل باشد؛ و البته سعی برخی در ایجاد تشکیک و سپس تکذیب، به خاطر آن است که خودشان به قبح وقوع چنین وقایعی اذعان دارند و چون این مظالم قابل توجیه نمیباشند، سعی در نفی و تکذیب کل آن میکنند.
کلمات کلیدی:
تاریخی ولایت (امام علی) ذکر فاطمیه