ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: اجازه دهید از آخر شروع کنیم.
عدالت - سؤال «آیا خدا عادل است؟»، به هر دلیل و با هر شک و شبههای هم که باشد، سؤال غلطی است و در هیچ علمی، سؤال غلط، پژوهشگر را به پاسخ درست نمیرساند.
ممکن است در مورد کسی بپرسید: "آیا او عاقل است؟ آیا او عالِم است؟ آیا او خوش اخلاق است؟"؛ یعنی آیا این کمالات در او هست؟ پاسخ یا مثبت است و یا منفی، چرا که هر دو احتمال به او راه دارد. اما خداوند سبحان هستی و کمال محض است و نقص و نیستی به او راه ندارد. نقطه مقابل عادل "ظالم" است و خدایی که ظالم باشد، خدا نیست. هستی و کمال محض نیست.
وقتی میگوییم هستی و کمال محض، یعنی کمالش عین ذاتش است، نه این که استعدادی و عارض بر او باشد و احتمال این برود که شاید برخی از استعدادهای کمالیه در او محقق نشده باشد. اینها صفات مخلوق است و «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ – او منزه و متعالی از این وصفهاست».
استعداد: استعداد یعنی "امکان شدن". آن چه هست، فعلیت است و آن چه امکان شدن را دارد، استعداد یا قوه نامیده میشود. مثل درخت، حیوان یا انسان "بالفعل" و درخت، حیوان یا انسان بالقوه. یک نهال سیب، بالقوه یک درخت سیب است، یک نوزاد، بالقوه یک دانشمند است.
بذر گندم، بالفعل یک بذر است، با امکان و استعداد یا قوهی خوشه گندم شدن. یعنی دانهای که میتواند خشک شود و هیچ رشدی نکند و محصولی ندهد، یا آرد و خمیر شود – هم چنین میتواند ریشه و ساقه و محصول دهد و به هفتصد دانهی مشابه خود مبدل گردد.
در انسان نیز فعلیتها و استعدادهایی وجود دارد. در استعداد دانهی گندم، سیب شدن نیست، مورچه یا زنبور با تمام علوم غریزی در لانه و کندو سازی، نمیتوانند مهندسی معماری، مکانیک یا الکترونیک یاد بگیرند و ... .
انسان – انسان مخلوق کامل است یا به تعبیری "اشرف مخلوقات است" (البته اگر انسان شود). به قول امیرالمؤمنین علیهالسلام "عالم اصغر" است، یعنی تمامی ویژگیها (صفات) و استعدادهای مخلوقات در او هست. از این رو اما انسان میتواند هم چون سنگ (جماد)، هم چون نبات (شجره طیبه یا خبیثه)، هم چون حیوان (کالانعام بلهم اضل)، هم چون ملائک و نیز برتر از آنان گردد.
انسان میتواند عاقل باشد یا عقل را تعطیل کند و مجنونوار عمل کند – میتواند عاشق باشد، یا قلب و فطرت را محبوس کند و قسی شود – میتواند چون ملائک صفات ملکوتیاش را رشد دهد و به کشف و شهود حقایق عالم هستی برسد – میتواند حیوانیت خود را رشد دهد و مانند حیوانات ببیند و بشنود. چنان چه اگر قرآن تلاوت شود، حیوانات نیز میشنوند، اما فقط صوت میشنوند و از معانی و مفاهیم و آموزهها درکی ندارند و اثری برای شدن در آنها نمیگذارد.
«وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ» (البقره، 171)
ترجمه: مثال (دعوتكنندهی) كافران (به حق)، مثال كسى است كه به حيوانى بانگ مىزند كه جز فرياد و بانگ زدن مبهم را نمىشنود (آنها نيز كلام را مىشنوند و گويى معنى را نمىفهمند). كر و گنگ و كورند، از اين رو نمىانديشند.
اختیار - ویژگی دیگری به انسان داده شده که به سایر مخلوقات داده نشده یا دست کم در این حد از کمال (بالفعل و بالقوه) داده نشده است و آن "اختیار" است.
اگر قرار است انسان بالقوه "خلیفةالله" باشد، یعنی استعداد چنین "شدنی" در او باشد، پس باید "اختیار" هم داشته باشد، چرا که خداوند متعال "مختار" است.
البته باید توجه داشت که "اختیار" انسان نیز مطلق نیست؛ چنان چه علم، قدرت، زیبایی و سایر کمالاتش نیز مطلق نیست. البته محدود هم نیست، چون کمال حدی ندارد.
انسان در برخی از امور اختیار دارد و در واقع میشود گفت فقط در "انتخاب" اختیار دارد، اما حتی نتایج انتخابش نیز جبری بوده و در اختیار او نمیباشد. مثل این که انسان انتخاب کند آب بنوشد و یا نوشابه گازدار یا اسید بنوشد، اما نتایج و آثارش به قوانین حاکم بر خلقت بر میگردد و در اختیار او نیست. در انتخاب هدف و راه نیز چنین است. چنان چه انسان در اصل "پرستش و ولایتپذیری" مجبور است، اینگونه آفریده شده، اما در انتخاب "معبود و ولی" مختار است، اما پس از آن که انتخاب کرد، در نتایج و عواقب آن اختیاری ندارد. نمیتواند بگوید: من جهل را انتخاب میکنم تا به علم برسم – طاغوت را انتخاب میکنم تا به حریّت رسیده، رشد کنم و به خدا تقرب یابم و ... – اختیار محض از آن خداست، چون خالق و بالتبع مالک اوست:
«وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» (القصص، 68)
ترجمه: و پروردگار تو هر چه را بخواهد مىآفريند و برمىگزيند و آنان (هر چه انسان به جای خدا بگیرد) اختيارى ندارند؛ منزه استخدا و از آنچه [با او] شريك مىگردانند برتر است.
عقل و نفس – انسان مجموعهای از عالَم است و تمامی عوالم را سیر کرده و میکند. عالَمِ عقل، عالَم عشق، عالَم ملکوت، عالَم دینا (دنی – جرم)، عوالم نباتی، حیوانی و انسانی ...، و برای درک و شهود هر عالمی و امکان حیات و سیر در آن، به او ابزار لازم را داده شده است.
برای حیات، به انسان روح دادهاند و برای زندگی در این دنیا جسم دادهاند و جسم انسان، حیات حیوانی دارد چنان چه که روحش، حیات روحانی دارد؛ پس به غیر از "عقل و فطرت"، نفس حیوانی را نیز به او دادهاند. از این رو، هیچ کدام و هیچ یک از صفات و ویژگیهای انسان، بالذاته "بد و مذموم" نیستند. همه خوب و لازمهی حیات و کمال میباشند.
حکومت – دعوا، چه در درون و چه در بیرون، بر سر حکومت است. خداوند حاکمیتش را نیز در انسان تجلی داد و در وجود و سرشت استعداد و میل به "حاکمیت" را قرار داد. فرمود: عقل، فطرت، شعور، منطق، اختیار، انتخاب، نفس و ...، همه در اختیار حاکمیت تو هستند، من از درونت با (عقل و فطرت و الهام) و از بیرون (نبی، رسول، وحی و امام) تو را هدایت میکنم؛ اما خودت ببین که آیا "طبیعت (بدن و نفس) را حاکم بر عقل و فطرت میکنی و یا عقل را حاکم بر طبیعت و نفس وجودت میکنی؟".
رشد – فرمود همهی قوایی که به تو دادم، قابل رشد و تکامل هستند. همان گونه که بدن تو قابلیت رشد و قوت را دارد، نفس حیوانی تو نیز چنین است و عقل فطرت نیز چنین است.
توجه – مهم این است که تو چه چیزی را دوست داشته باشی و به کدام توجه کنی [اساس محبت و توجه به محبوب است]. یکی به بازویش توجه دارد که عضله بیاورد، یکی به شکمش توجه میکند که متورم نشود، یکی به پوستش توجه دارد که چروکیده نشود ...، عقل، فطرت، قلب و روح نیز همین طور است. اگر خودت به آنها توجه نکنی، محبوس و رنجور و ضعیف میشوند و اگر توجه کنی، رشد مییابند. و ویژگی و هنر تو به عنوان انسان، همین "توجه" است که در آن مختار شدی؛ و من به تو میگویم که بدن و نفس حیوانی، فقط ابزار حیات تو در این عالم هستند، پس به فطرتت توجه کن، یعنی جهتگیری تو منطبق با دعوت فطرت باشد، نه دعوت نفس حیوانی:
« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روى (توجه) خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
خلقت: خداوند متعال همه انسانها را بر اساس فطرت آفریده است «کُلّ مُولوُدٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَة» و به همه عقل داده است. مردمان "کسب علم" میکنند و دستور داده شده است که علم بیاموزید، اما "کسب عقل" نمیکنند و دستور داده نشده که "عقل" بیاموزید، بلکه دستور داده شده که این عقل را به کار بیاندازید و از این نعمت استفاده کنید.
پس بحث در "عقل کل" و یا "عقل جزء" نیست، بلکه بحث در تعقل یا عدم تعقل است. حتی آن که عقل و خاتم رسل (صلوات الله علیه و آله) میباشد نیز از بدن و نفس برخوردار است، منتهی به عقل توجه کرده و فطرت را بر طبیعت خویش حاکم کرده است.
عقل، فطرت، علم، قدرت و سایر کمالات، هیچ کدام از انسان "سلب اختیار" در "انتخاب" هدف و راه رسیدن نمیکنند.
کلمات کلیدی:
اعتقادی عدل