ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: با ابن تیمیه باید بحث را از جای دیگر و آن هم از صفر شروع کرد، چون هیچ اعتقاد درستی به توحید و معاد نداشت، چه رسد به سایر معارف و تاریخ اسلام.
او از این عقاید باطل و بالتبع آن افتراها بسیار داشت، حتی نسبت به خداوند سبحان، چه رسد به امیرالمؤمنین علیه السلام که بغض دیرینهی صاحب چنین اندیشههایی است. البته نه فقط به خاطر شمشیرش که ظالمین را به جای خود نشاند، بلکه به خاطر علم، حکمت، بصیرت و تمامی کمالاتش.
آیا انتظار میرود ابن تیمیه که به خداوند متعال، افترای دست و پا و چشم داشتن میزند و برای او جسمیت قائل است، قرآن و معارف و احکام پیامبر صلوات الله علیه و آله را با تفسیر به رأی و احکام جعلی تحریف میکند، علی شناس باشد و به امیرالمؤمنین علیهالسلام معرفت و محبت داشته باشد و از نیات او نیز با خبر باشد و به او تهمت نزند؟! اگر چنین نبود که خروجی اندیشهها و باورهایش وهابی و داعشی و القاعده نمیشدند.
در هر حال تمامی جنگهایی که ایشان در رکاب رسول الله صلوات الله علیه و آله داشتند، علیه کفار بود. و اگر قرار بود برای نفس (حکومت) بجنگند، بلد بودند که از همان ابتدا هر مخالفی را گردن بزنند.
اما در زمان حکومت ایشان، دیگر کفار در مرزهای بسیار دور بودند و دیگر نه دلیلی برای حمله مستقیم داشتند و نه امکان چنین حملهای داشتند. ولی (مثل کفارِ مسلمان نمای امروزی)، جنگهای درون مرزی راه انداختند. چهار سال و نیم حکومت و سه جنگ بزرگ با مارقین، قاسطین و ناکثین.
جنگ جمل (فتنه ناکثین):
ناکثین یا گروه پیمان شکنان، کسانی بودند که در مدینه با امام علی علیه السلام بیعت کردند و به خاطر نرسیدن به مطامع نفسانی و منافع شخصی و حزبیشان، بیعت خود را شکستند. سردمداران این گروه، طلحه و زبیر بودند که توانستند عایشه، همسر پیامبر و کمکهای بیدریغ بنیامیه، به مکه آمدند و لشکری بزرگ را فراهم کردند، خود را به بصره رسانده، آنجا را تصرّف کردند و جنگ جمل را بر پا نمودند.
جنگ صفّین (فتنه قاسطین):
قاسطین یا گروه ستمگران و ظالمان، سردمدار این گروه، معاویه بود که با معاونت و دستیاری عمرو عاص و با حیلهگری و آفریدن حوادث فریبنده و فتنههای گوناگون، سعی کردند تا ذهن، فکر و اهتمام حاکمیت را به رفع فتنهها و دشمنیهای خودشان معطوف کنند، تا مجالی برای ایشان جهت سامان بخشی به نظام اسلامی و وضعیت مسلمین نماند. (از این سیاستها، فتنهها و جریانها، امروز نیز بسیار میبینیم).
سرانجام نبرد صفّین در منطقهای میان عراق و شام، بین معاویه و امام علی علیه السلام اتفاق افتاد و یکی از سه جنگ داخلی است که در حکومت کمتر پنج سالهی امام علی علیه السلام بر ایشان تحمیل شد.
جنگ نهروان (فتنه مارقین):
پیدایش مارقین یا همان خوارج، نتیجه فتنهی معاویه بود. آنها گروهی بودند که تا پایان جنگ صفّین در رکاب امام علی علیه السلام شمشیر زدند و از یاران حضرت بودند؛ ولی به واسطه شیطنت بعضی از منافقان، پس از قضیه حَکمیت، از دین خارج شدند و در بیرون شهر کوفه، گروهی را تشکیل دادند که به «نهروانیان» معروف شدند و به جنگ با امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند و به همین اعتبار، آنان را «خوارج نهروان» نامیدهاند.
بهانهی آنها (مثل همین امروز) این بود که چون خود را عامل گرفتاریها و انحرافات (به ویژه در قائله حکمیت) دیدند و فهمیدند که در مذاکرات فریب خوردند، ایشان را متهم کردند که اصلاً تو چرا فشار ما را پذیرفتنی، چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی؟ پس باید بیایی در مسجد و اقرار به گناه کنی و استغفار نمایی و کنار روی و ... – چون حیله نتیجه نداد، کار را به جنگ کشیدند.
کفار:
حالا چه کسی گفته که "کفار" حتماً باید از کشورهای خارجی باشند و یا شناسنامه خارجی داشته باشند؟ آیا دست کم سردمداران اینها کافر و مشرک و منافق نبودند؟! آیا حتی طبق فقه تسنن، کسانی که بر خلیفه خروج کنند، کافر، باغی و طاغی و یاغی نیستند؟ چطور شد که حکم قتل سیدالشهداء امام حسین علیهالسلام را به عنوان خارج شده از دین به خاطر عدم بیعت با یزید لعنة الله و خروج برای اصلاح امت جدش میدهند، اما وقتی خودشان به جنگ امیر مؤمنان علیهالسلام میآیند، کافر یا دست کم ظالم و جاهل محسوب نمیگردند؟!
جنگ:
چه کسی گفته که ملاک ایمان و کار با خدا، فقط "جنگیدن" است؟ چه کسی گفته که حتماً باید با هر کافری جنگید؟ چه کسی گفته که الزاماً همه خارجیها دشمنند؟ چه کسی گفته که نشر اسلام فقط با شمشیر است؟ این که اندیشه و رسم اعراب جاهلیت است. این تصویری است که اسلام امریکایی با ایجاد گروهکهایی مبتنی بر اندیشههای ابن تیمیه و متکی بر وهابیت (مثل القاعده، طالبان، سلفی، داعشی و ...) از اسلام نشان میدهد.
خلافت:
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام اگر برای خلافت هم میجنگید، حق او بود و حتی اگر نجنگید، چون مصلحت حفظ اسلام را در آن ندید. چرا که خدا او را به خلافت منصوب نموده بود و رسول خدا صلوات الله علیه و آله ایشان را معرفی نموده بود و برای ایشان از همگان بیعت اخذ نموده بود. پس جنگ برای خلافت، حکومت و ... از جانب ایشان یا هر معصوم دیگری، حق و جهاد فیسبیلالله است. چنان که ما نیز امروز برای احقاق و حفظ و تداوم حکومت اسلامی خود و بر طبق رهنمودها و دستورات اسلام و تحت رهبری "ولایت فقیه" میجنگیم.
افزایش خیر:
اینها چه میفهمند که خیر چیست و مصداقش کدام است؟ آیا خیر فقط در کشورگشایی تعریف شده است؟!
یک حکومت کمتر از 5 سال، الگوی حکومتی برای هر جامعهی مستقل و بالندهای شده است – کور کردن چشم فتنه و فتنهگران، اسلام را برای همیشه نجات داده است – بصیرت، استراتژی و تاکتیکهای ایشان در برخورد با دشمنان در جنگ نرم و جنگ سخت، دکترین سیاست و حکومتداری شده است...، اما برای آنان که فقط دستی بر غلاف شمشیر دارند و آن هم برای کشتن مسلمانان، چه پاسخ و توضیحی میشود ارائه داد؟!
کلمات کلیدی:
تاریخی