اصول و فروع - تکلیف کسی که به فروع دین عمل میکند، اما از اصول دین بی خبر یا غافل است و یا اعتقادی به اصول ندارد، چیست؟ در کل آیا فروع بی اصول و اصول بی فروع دین ارزش دارد؟ چه رابطهای میان این دومجموعه وجود دارد؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: هیچ گاه نباید نگاه "صفر یا صد"ی به مسائل و امور داشت، به ویژه در علم، در معرفت (شناخت)، در ایمان و به طور کل اخلاقیات، معنویات، اعتقادات و عبادات. مثل این است که بگوییم کودک چون علم ندارد، به مدرسه نرود و یا استاد حوزه و دانشگاه، افزایش علمش را تعطیل کند.
"اصول و فروع"، مقولهی نیست که فقط اختصاص به دین و آن هم دین اسلام داشت باشد، بلکه هر امری، هر موضوعی، هر کاری و هر اخلاقی (اخلاق یعنی موضعگیری)، اصولی و فروعی دارد.
الف - اگر بخواهید یک جرعه آب هم بنوشید، مبتنی بر اصولی است که ریشه آن اصول نیز در عقل، فطرت و خلقت انسان نهادینه شده است. مثل این که آب مایهی حیات است و موجودات زنده و از جمله انسان، بدون آب هلاک میشوند، پس انسان باید آب بنوشد – سپس علوم به کمک این اصل شناخته شدهی انسان میآید و میگوید: این آب باید سالم باشد، فاقد ریز موجودات یا باکتریها باشد، به لحاظ برودت یا حرارت (گرمی و سردی) مناسب با حرارت بدن و محیط و نیاز باشد و ... – سپس وحی به کمک این علم میآید و میگوید: آن چه از نیازت به آب در عقل و فطرت و خلقتت فهمیدی "حق" است، و آن چه از علوم برایت مکشوف و معلوم شد، درست است، اما به همین حد محدود نیست، بلکه آب برای نوشیدن، باید از ویژگیهای دیگری نیز برخوردار باشد و از جمله آن که به غیر از تمیزی پاک هم باشد، [اگر در یک لیوان آب آشامیدنی یک قطره الکل ریخته شود، کثیف نیست، اما دیگر پاک نیست و نجس شده است] – در ضمن مال غصبی یا مال دیگران نباشد – در تهیهی آن به کسی ظلم نشود –در نوشیدنش همان آب پاک، سالم و حلال نیز اسراف نشود ... و همین طور است نیاز به خوردن، پوشیدن، مسکن، ارضای غرایز و ...، همه اصولی و فروعی دارند .
ب – حال آیا میتوان گفت: چون نوشیدن آب نیز "اصولی" دارد، تا کسی این اصول را نفهمید و یاد نگرفت، آب ننوشد، یا چیزی نخورد؟ خب اگر به طفلی که نه علم دارد و نه از وحی و احکام شرعی چیزی میداند، آب یا خوراک ندهند که از تشنگی و گرسنگی میمیرد! و اگر آب یا خوراکی به او بدهند نیز نمیداند که آن اصول و سپس فروع (احکام) بر آن مترتب هست یا خیر؟ (لذا افراد بالغ نسبت به او مکلف و موظف میشوند).
ج – نماز یا سایر عبادات نیز همینطور هستند. دختر 9 ساله یا پسر 15 سالهای که مکلف به انجام عبادات، رعایت و عمل به احکام در تمامی زمینهها و شئون زندگی فردی و اجتماعی خود میشوند، به جز شکوفایی "عقل و فطرت" و اندکی "علم" چیزی ندارند، با وحی نیز هنوز آشنا نشدهاند. اما مکلف میشوند. مثل نیاز و ضرورت نوشیدن آب و یا خوردن خوراک در طفل است. وجودشان نیاز دارد و اگر واجبات و محرمات را رعایت نکنند، در سراشیبی هلاکت قرار میگیرند و اگر انجام بدهند، عقل و فطرتشان شکوفاتر و روشنیبخشتر میگردد – علومشان افزایش مییابد و وحی نیز آنها را هدایت و تربیت میکند و بر علومشان میافزاید.
د – اصول و فروع (در هر موضوعی و از جمله اعتقادات و عمل به اوامر الهی)، با یک دیگر ارتباط و تأثر متقابل دارند. اصول به فروع (احکام) روح، ثبات و جهت میبخشد و رعایت حدود و احکام نیز، عرصه و زمین و ظرف وجود را برای شناخت و باور و ایمان عمیقتر، قویتر و محکمتر مساعد مینماید. ظرف و مظروف متناسب هم میشوند.
دین اسلام "انسانساز" است.
به اصول یک ساختمانسازی توجه کنید؛ فهم و درک این اصل که انسان نیاز به مسکن و مأوا دارد، عقلی – فطری و غریزی است و به صورت خداداد در خلقت انسان نهادینه شده است؛ هر چه انسان رشد کند، به این جوانب این اصل بیشتر پیمیبرد – سپس اصل دیگر در باور ایجاد میشود که "مسکن" باید از ویژگیهای برخوردار باشد که مصداق مسکن و محل امنیت و تسکین باشد - هر چند نسبی - گاه یک غار هم مسکن میشود. از جمله این اصول آن است که محکم باشد، با یک باد ویران نشود، با کمی باران روی سر خراب نشود و ... – سپس علم به کمک میآید، از علوم اولیهی غار نشینی، تا علوم ساخت اهرام ثلاثه، یا قصر کسری و تخت جمشید، تا علوم امروزی. اما قابل کتمان نیست که هر چه قدر خانهسازی بیشتر توسعه یابد، آن اصول نیز بیشتر شناخته و باور میشود و هر چقدر اصول بیشتر شناخته و باور شود، خانهسازی و شهرسازی به لحاظ کیفی و کمّی گسترش مییابد.
فروع دین، از عبادات تا سایر احکام نیز همینطور است، هر چه شناخت و باور اصول دین بیشتر و عمیقتر باشد، رعایت حدود الهی و اخلاص در انجام آنها بیشتر میشود و هر چقدر احکام بیشتر رعایت شود، اگر "تفکر و بصیرت" به همراه باشد، عمق و استحکام اصول را بیشتر میکند.
اما اگر هیچ تعقل، تفکر و بصیرتی نباشد، نه اصولی میماند و نه فروعی – یا کافر میشود، یا اگر گمان کند که مسلمان شده و اهل نماز است، از نوع خوارجش میشود. لذا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: در عبادتی که تفکر نباشد، هیچ نیست.
یک مثال از نمازها:
یک تازه بالغ و تازه مکلف نمازی میخواند که بر او واجب است – شاید روزهای اول زیاد هم مرتب و نیز درست نباشد – یک جوان معتقد هم نماز میخواند و چه بسا نمازهای صبحش نیز قضا شود – یک انسان عاقل و بالغ و مسلمان نیز نماز میخواند، اما غالباً نمازش قضا میشود، حتی عدهای هستند که همه نمازهای یومیه را آخر شب یا آخر هفته میخوانند – دیگری نمازش قضا نمیشود – دیگری حتماً سعی دارد نمازش را اول وقت بخواند – یکی دیگر اول وقت و با رعایت کامل حدودش اقامه نماز میکند – آن یکی مستحبات و نوافل را نیز اضافه میکند – دیگری به غیر از همه این موارد، سعی در خضوع و خشوع دارد و یکی دیگر نیز چون امیرالمؤمنین، امام علی علیهالسلام، در نماز یا عباداتش غش میکند ... .
این تفاوتها همه به "اصول" یعنی شناخت و باور از توحید و معاد بر میگردد، اما اگر کسی بگوید: من تا به لحاظ معرفتی و ایمانی امیرالمؤمنین علیهالسلام و یا دست کم مرحوم سید قاضی، آیت الله بهاء الدینی، آیت الله بهجت و یا امام خمینی رحمة الله علیهم اجمعین نشوم، نماز نمیخوانم، روزه نمیگیرم، حلال و حرام و حدودی که در فروع و احکام آمده را رعایت نمیکنم، هیچ گاه به دایرهی معرفت و شناخت نیز وارد نمیشود که بخواهد از کلاس اولش شروع کند، او حتی روی معرفت و شناخت عقلی و فطری خود پردهی ضخیمی میاندازد و گاه حتی آنها را مدفون میکند تا نه نور عقلش بیرون زده و عرصهای را روشن کند و نه آیینه فطرتش حقیقت و جمالی را نشان دهد.
ارتباط ظاهر و باطن در اصول و فروع:
روح آدمی عاشق کمال است (عشق به خداوند متعال که کمال محض است عقلی و فطری میباشد)، اما میداند و میبیند که این کمال در خود او نیست و سراسر فقط محض است، لذا به سراغ "ارتباط" میرود تا کمال را کسب کند.
برای ارتباط از ابزار ظاهری و مادی بدن استفاده میکند؛ میخواهد ببیند و از چشم استفاده میکند، میخواهد بشنود تا کامل شود و از گوش استفاده میکند، میخواهد عشق یا نیاز خود را بیان کند و حاجت بطلبد و از زبان استفاده میکند و ... .
متقابلاً از همین جسم ظاهری نیز دریافت میکند، میشنود و کامل میشود – میبیند و عارف میگردد.
میخواهد با معبود فطریاش مرتبط گردد، به او تعلیم میشود که نماز بخوان. این نماز همهی ظاهرش، با اعضای بدن است. پس با بدن نماز میخواند، اما روحش به معراج میرود. «الصلوة معراج المؤمن».
در این معراج بیشتر رشد میکند و حقایق را بیشتر میبیند، به معشوق فطری نزدیکتر میشود و چون بیشتر شناخت و ایمان آورد، نماز بهتری اقامه میکند و در معراجش اوج بیشتری مییابد.
جدید:
یادداشت سر دبیر: نقش «محبّت» در هواداری و تبعیت سیاسی
- تعداد بازدید : 2281
- 17 بهمن 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: حقوقی و احکام