ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: متأسفانه ایشان در همان دورانی که به ظاهر و به گمان خودش کاملاً مذهبی بودهاند نیز دین (اصول دین) را درست نشناخته بودند و همین امر سبب گردید که تا به محض آن که کمی محیط و مخاطبینش تغییر یافت، کل دینش بر باد رفت. او از خودش هدفی برای دین تعریف میکند و سپس بر اساس آن تعریف، خودش را از دین بینیاز میشمارد – او لفظ «درست زندگی کردن» را میآورد، در حالی که نمیداند «درست زندگی کردن» یعنی چه و شمول آن کدام است؟
او حتی نمیداند که پیامبر عظیم الشأن صلوات الله علیه و آله، به ایران حمله نکرد، بلکه حمله اعراب در زمان خلیفه دوم بود و یقیناً آنان نیز زیاد هم داعیه دین و اسلام نداشتند، وگرنه به رغم معرفی و بیعت با پیامبر اگرم صلوات الله علیه و آله، مبنی بر پذیرش ولایت، امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، او را کنار نمیزدند.
او چند اصل از اخلاقیات فروع دین، مثل دروغ نگفتن، دزدی نکردن و نیکی به والدین را مثال آورده، و با «من، من، من»، مدعی است که «من» خودم این کارها را انجام میدهم، پس نیازی به دین ندارم (؟!)
الف - قطعاً او نمیداند که "دین" در درجه اول برای اصلاح و اکمال نوع نگرش به عالم هستی و شناخت صجیج از مبدأ و معاد (جهانبینی) است. دین برای این است که انسان عبد و مطیع إلههای کاذب که از جمله مصادیق فراگیر آن "هوای نفس = من منیّت" میباشد نگردد – و اگر برای کسی توحید و معادی مطرح نباشد، دیگر چه فرقی دارد که دروغ بگوید یا نگوید؛ به طور کلی "اخلاقیات" در جهانبینی ماتریالسیتی، هیچ توجیهی ندارد، چنان چه خودشان مدعی هستند: «حقیقت واحدی وجود ندارد – مفهوم مطلقی وجود ندارد – ارزش و ضد ارزشی وجود ندارد و ... .
ب – وقتی انسان فهمید که خودش کیست؟ از کجا آمده و به کجا میرود؟ آن وقت است که مفهوم زندگی درست را میفهمد و برای درست زندگی کردن، به دنبال «چه باید کرد و چه نباید کرد»ها یا قوانین بهترین راه برای سالم رسیدن به مقصد میگردد، که در ادبیات و فرهنگ دینی به آن «شرع» گفته میشود. پس دروغ نگفتن، دزدی نکردن، نیکی به والدین ... و به طور کلی تمامی واجبات و محرمات، فقط در همین حیطهی قوانین (شرع) مطرح است. بدیهی است که اگر اصول دین کسی متفاوت باشد، فروع دینش نیز متفاوت میشود.
ج – انسان خودش مخلوق است، میگوید: چه نیازی به خالق دارم – خودش مرزوق است، میگوید: چه نیازی به رازق دارم – خودش مربوب است، میگوید: چه نیازی به ربّ دارم – خودش فقیر است، میگوید: چه نیازی به غنی دارم – خودش فانی است، میگوید: جه نیازی به باقی دارم؟ خب چنین مواضعی فقط ناشی از جهل انسان به حقایق عالم هستی و خودش از یک سو و سپس غرور و تکبر بیجا در بینیاز دیدن خودش از سوی دیگر دارد.
د – شرح حال آنان که دائم «من، من» میکنند، و مدعی هستند که خودم میدانم، خودم میتوانم، خودم ... و هیچ نیازی حتی به خدا و دین خدا ندارم، در سوره العلق، آیات 6 تا 12، به خوبی تشریح شده است. حال خوب به آیات ذیل دقت نمایید:
«كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى * إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى»
ترجمه: چنين نيست [كه مىپندارند]، بىشك آدمى طغيان مىكند * همين كه خود را بىنياز بيند * در حقيقت، بازگشت به سوى پروردگار توست.
«أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى * عَبْدًا إِذَا صَلَّى * أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى»
ترجمه: آيا ديدى آن شخص را كه نهى مىكرد (باز میداشت)؟ * بندهاى را كه به هنگامى كه نماز مىخواند * به من خبر ده، اگر (آن كس كه نماز مىخواند) بر پايه هدايت باشد * يا (ديگران را) به تقوى فرمان دهد.
نکته:
دقت کنیم که در ابتدای آیه نفرمود که انسان وقتی غنی میشود، طغیان میکند، چرا که انسان (و هر مخلوق دیگری) هیچ گاه غنی نمیشوند و همیشه فقیر و نیازمند هستند، و اگر فقر و نیاز نداشت که دیگر مخلوق و پدیده نبود که به خالق نیاز داشته باشد، بلکه فرمود: «انسان وقتی خودش را غنی میبیند، طغیان میکند» - یعنی وقتی گمان کرد و چنین تخیل کرد که دیگر کامل است، همه چیز را میداند و همه چیز در اختیار اوست و این «من» همه چیز است، طغیان میکند، یعنی از پوسته و مسیر انسانیت خود که در عبودیت الله جل جلاله تعریف شده و شکل میگیرد، خارج میشود.
نگاه درست به دین:
بسیار سادهاندیشی است اگر کسی گمان کند که 124000 نبی که 313 تن از آنان رسول بودهاند، فقط برای این آمدهاند که به انسان بگویند: دروغ نگوید، به نامحرم نگاه ریبه نکند و به والدین نیکی کند. بلکه آمدهاند تا گنجینه عقل بشر را از پس پردههای ضخیم و غبار غلیظ جهل، نخوت و تکبر بیرون آورند تا درست بشناسد و میثاق فطری او با کنار زدن زنگارهای معصیت آشکار کنند تا به جای هوای نفس یا سایر طواغیت درونی و بیرونی، خداوند یکتا را بشناسد و بپرسد، تا رشد کند و به کمال برسد، چنان چه امیرالمؤمنین، مولی الموحدین، باب العلم و امام الرحمة فرمودند:
وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وُلْدِهِ اَنْبِياءَ اَخَذَ عَلَى الْوَحْىِ ميثاقَهُمْ، وَ عَلى تَبْليغ ِ الرِّسالَةِ اَمانَتَهُمْ،
خداوند سبحان پيامبرانى از فرزندان آدم برگزيد كه در برنامه وحى، و امانتدارى در ابلاغ رسالت از آنان پيمان گرفت،
لَمَّا بَدَّلَ اَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَيْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَ اتَّخَذُوا الاَنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتالَتْهُمُ الشَّياطينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ
آن زمان كه اكثر انسانها عهد خدا را به امور باطل تبديل نموده، و به حق او جهل ورزيدند، و براى او از بتان همتا گرفتند، و شياطين آنان را از معرفت (شناخت و عبودیت) به خداوند بازداشتند، و رابطه بندگى ايشان را با حق بريدند.
فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ اِلَيْهِمْ اَنْبِياءَهُ، لِيَسْأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ،
پس خداوند رسولانش را برانگيخت، و پيامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسيل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به يادشان آرند
وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغ ِ، وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ، وَ يُرُوهُمُ الاْياتِ الْمُقَدَّرَةَ:
و با ارائه دلايل بر آنان اتمام حجت كنند، و نيروهاى پنهان عقول آنان را برانگيزانند، و نشانه هاى الهى را به آنان بنمايانند:
مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع، وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُـوع، وَمَعـايِشَ تُحْييهِـمْ، وَ آجـال تُفْنيهِـمْ،
از اين بلند آسمان كه بر بالاى سرشان افراشته، و زمين كه گهواره زير پايشان نهاده، و معيشتهايى كه آنان را زنده مى دارد، و اجلهايى كه ايشان را به دست مرگشان مىسپارد،
وَ اَوْصاب تُهْرِمُهُمْ، وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَيْهِمْ.
و ناگواريهايى كه آنان را به پيرى مىنشاند، و حوادثى كه به دنبال هم بر آنان هجوم مىآورد.
وَ لَمْ يُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِىٍّ مُرْسَل، اَوْ كِتاب مُنْزَل، اَوْ حُجَّة لازمَة، اَوْ مَحَجَّة قائِمَة.
و خداوند سبحان بندگانش را بدون پيامبر، يا كتاب آسمانى، يا حجتى لازم، يا نشان دادن راه روشن رها نساخت.
مرتبط:
دین به چه دردی میخورد؟ انسان با عقلش مطالب بسیاری را کشف میکند و حال این انسان با این توانایی نمیتواند این را بفهمد که چه خوب و چه بد است و باید انبیا بیاییند و به او بگویند که عدالت خوب است و ظلم و جنایت بد است؟ اصلاً چه تفاوتی بین مادی گری و ادیان الهی وجود دارد همه آنها میگویند ازادی خوب است و دزدی بد است. (26 فروردین 1393)
کلمات کلیدی:
اعتقادی