ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: گاهی در ادبیات و محاوره مردم الفاظ و اصطلاحاتی رایج میگردد که به لحاظ معنا صحیح نیست، که به آنها «غلط مصطلح" گفته میشود؛ لذا نمیشود اگر کسی صحیحش را بیان داشت، اشکال گرفت که چرا؟
الف - از جمله این واژگانی که «غلط مصطلح» است، همین القاب "حجت الاسلام" و "آیت الله" میباشد. ما در محاورهی خود، به کسی که طلبگی را تا حدی خوانده باشد که ملبس گردیده باشد، حجت الاسلام میگوییم، اما اگر به اجتهاد رسید یا مرجع تقلید شد، آیت الله میگوییم. اما این درست نیست.
حال دقت به معانی بفرمایید، آیت الله، یعنی نشانهی خدا. پس کلیه مخلوقات که نشانه خالق هستند، آیت الله هستند. البته بزرگترین نشانهها، انسانهای انسان شده هستند و طبعاً بزرگترین آنها نیز انسانهای کامل و کاملتر هستند. اما دلیل نمیشود که هر نشانه و آیتی، الزاماً «حجت الله و حجت الاسلام» نیز باشد.
اما «حجت»، یعنی دلیل، چراغ راه، یعنی راهنمای حق. چنان چه به اهل عصمت علیهم السلام در فرهنگ و ادبیات اسلامی «حجت الله» و جمع آنها را «حجج الله» اطلاق میگردد.
در زیات آل یاسین، خطاب به امام زمان علیه السلام عرض میکنید «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّة اللَّهِ» و در زیارت امین الله عرض میکنید: «اَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ اللَّهِ الْبالِغَةِ».
پس در واقع مقام و منزلت «حجت الاسلام» به مراتب بالاتر از «آیت الله» است. اگر به نامههای امام به مراجع زمان خود نگاه کنید، اغلب آن بزرگواران را «حجت الاسلام» خطاب کردهاند.
ب – مقام معظم رهبری، سالها پیش از قبول مسئولیت رهبری، به درجه اجتهاد رسیدهاند. منتهی چون پس از قبول این مسئولیت، رهبری فقهی و شرعی و حکومتی را پذیرفتند، مردم طبق فرهنگ جاری، آیت الله گفتند.
ج – دقت کنید که "مرجعیت"، چه در سطح فقاهت مسائل شرعی و چه در سطح "ولایت فقیه"، یک مقام علمی نیست، بلکه قبول یک مسئولیت اجرایی از جانب مجتهد و فقیه میباشد. به عنوان مثال چنین نیست که حضرات آیات عظامی چون: بهجت (ره)، ناصر مکارم شیرازی، جعفر سبحانی و ...، تا قبل از این که این مسئولیت را بپذیرند، آیت الله (حجت الاسلام) نبوده باشند و تا رسالهی آنها منتشر شد، یک شبه آیت الله شده باشند.
آیات عظام (حجج اسلام) بسیاری بوده و هستند که ضرورتی برای پذیرش این مسئولیت احساس نکردند و نمیکنند، چنان چه حضرت امام خمینی رحمة الله علیه، تا آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله علیه در قید حیات بودند، این مسئولیت را نپذیرفتند – آیت الله بهجب رحمة الله علیه، نه فقط تا زمان حیات امام، بلکه تا حیات آیات عظام نجفی مرعشی، گلپایگانی و اراکی نیز این مسئولیت را نپذیرفتند و سپس بنا به ضرورت، نیاز و تقاضای حوزههای علمیه پذیرفتند. پس چنین نیست که از فردای روزی که پذیرفتند، آیت الله العظمی شده باشند. آیاتی (حجج اسلامی) چون: آیت الله طباطبایی، آیت الله مطهری، آیت الله بهشتی، آیت الله محمد تقی جعفری و ...، همه آیات عظام بودند، اما ضرورت و نیازی ندیدند که مرجعیت را بپذیرند.
مقام معظم رهبری نیز به هنگام انتخاب از سوی مجلس خبرگان به شدت مخالفت نمود، اما گفتند: "این یک تکلیف است". پس مسئله شخصی نبود، باید این مسئولیت را میپذیرفتند، و پذیرفتند.
د – در مورد حدود و اختیارات ولی فقیه نیز دقت کنید که مسئله شعاری و میلی و جناحی یا ذوقی نیست، بلکه یک بحث کاملاً فقهی و بسیار سنگین است. از زمان مرحوم شیخ مفید (ره) این بحث بوده و هنوز هم هست.
اینطور نیست که یکی از امام خمینی (ره) یا امام خامنهای خوشش بیاید، بگوید: من این نظر را میپذیرم و دیگری زیاد خوشش نیاید، بگوید: چرا آن نظر را نپذیرم؟ فقه اسلام، با سلیقه کاری ندارد.
حال فرض کنید که بنده نمیدانم که فقه و حیطهی آن کدام است – ولایت یعنی چه؟ ولایت فقه یعنی چه؟ ولایت فقیه یعنی چه؟ مطلقه در بیان فقهی یعنی چه؟ آن محدودیتی که مورد بحث در فقه میباشد و ...؟ بعد قضاوت کنم که حالا کدام نظر صحیح است؟! آیا شیخ مفید – آیا سید رضی – آیا امام خمینی یا ...؟
امام خمینی رحمة الله علیه:
*- «در تمام مسائل مربوط به حکومت، همهی آنچه که از اختیارات و وظایف پیامبر و امامان پس از او - که درود خداوند بر همگی آنان باد - محسوب میشود، در مورد فقهای عادل نیز معتبر است. البته لازمهی این امر این نیست که رتبهی معنوی آنان همپایهی رتبهی پیامبران و امامان تلقی شود، زیرا چنان فضایل معنوی، خاصّ آن بزرگواران است و هیچ کس، در مقامات و فضایل با آنان همرتبه نیست.» («شۆون و اختیارات ولیّ فقیه» - ترجمه ی مبحث ولایت فقیه از «کتاب البیع»)
*- «کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که برای پیامبر و ائمه(علیهم السلام) مقرر شده، در مورد فقیه عادل نیز مقرر است. و عقلاً نیز نمی توان فرقی میان این دو قایل شد». (همان)
کلمات کلیدی:
سیاسی