شعار «ما حق نداریم قضاوت کنیم»، دروغ بزرگی است که در سطح گسترده و حتی از طریق رسانه ملی، تبلیغ و القا میشود(؟!)
: سال نو را به همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض مینمایم.
به ویژه از سال گذشته تا کنون، شعارهای «ما حق نداریم قضاوت کنیم – قضاوت کار آدمها نیست – قضاوت کار ما نیست – قاضی فقط خداست»، به صورت گستردهای تبلیغ و القا میشود! در حالی که این شعار، یک دروغ محض و یک انحراف بزرگ در جهت بیتفاوت کردن اذهان عمومی از یک سو؛ و در "شاید و اگر و ابهام" نگهداشتن آنها از سویی دیگر است و فقط اهل باطل و اهل ظلم از آن فایده میبرند.
گاهی یک شخصی، [چه مشهور و چه غیر مشهور]، حرفی میزند، یا شعاری میدهد یا نظر شخصی خودش را بیان میدارد. در اینجا نیز باید دقیق و بصیر بود و قضاوت نمود که آیا درست میگوید یا خیر؟ اما گاه یک شعاری فراگیر میشود، هر کسی که میکروفون و دوربینی میبیند، یا در جمعی که چند مخاطب دارد حاضر میشود (به ویژه در صفحات اجتماعی و اینترنتی)، به هر بهانهای که شده بحث را میکشاند تا بگوید: «ما حق نداریم قضاوت کنیم – ما حق قضاوت نداریم – قضاوت کار آدمها نیست و ...»؛ آن وقت باید حساستر و بصیرتر شد که هدف چیست؟ چه شده این شعار برای همه مهم شده و خود را مکلف به بیان، تبلیغ، نشر و فرافکنی آن میدانند؟!
در سال گذشته و مدت کوتاهی که از سال جدید را پشت سر گذاشتهایم، هر برنامه، گفتگو، فیلم و سریالی که دیدم، این جمله را شنیدم که بهانهای گفته شد. در جشنوارهی فیلم فجر، اغلب اشخاصی که میکروفونی به دست آوردند، گفتند: «ما حق نداریم قضاوت کنیم» - در گفتگوها، به ویژه با اعضای جامعهی هنری، اغلب به بهانهای حرف را کشیدند و گفتند «ما حق نداریم قضاوت کنیم»، در فیلمها و سریالهای نیز همینطور، این جمله مرتب و مکرر و گسترده، در صفحات اجتماعی و پیامکها منتشر و القا میگردد. جالب آن که در برنامهها، اگر یادشان هم برود، مجری بحث را به سمتی میکشاند که طرف مقابل بگوید: "ما حق قضاوت نداریم"، بعد مجری نیز چند بار بر آن تأکید میکند! پس مسئله اتفاقی و ساده نیست، هدفی پشت این فرهنگسازی القایی وجود دارد؛ و چون من (ما) و ذهن من مخاطب است، پس باید حساس و بصیر باشم.
ما حق قضاوت نداریم(؟!)
ما حق قضاوت نداریم، یا حق نداریم قضاوت کنیم، یا قضاوت کار آدمها نیست، فقط خدا قاضی است و ...؛ توهین آشکاری به عقل و شعور آدمی (و مخاطبین) است. این شعار یعنی: ای مردم بیفکر، بیمنطق، بیجهت، بیهدف ... و در نهایت بیتصمیم و بیمسئولیت باشید – منفعل، همیشه راضی، خود کمبین، تحقیر شده و به استثمار درآمده باشید – نافهم باشید، فقط نگاه کنید، نظارهگر باشید، اما هیچگاه قضاوت نکنید.
زندگی سراسر قضاوت است:
انسان از وقتی به دنیا میآید، انتخاب میکند و انتخاب نیز حاصل قضاوت است. پس "حق قضاوت نداریم"، یعنی حق شناخت "حق و باطل" – "خوب و بد" و "ارزش و ضد ارزش" را نداریم.
این یک حقهی استعماری است، سراسر زندگی انسان با انتخابهایش شکل میگیرد، خواه در امور جزئی یا کلی – اعتقادات یا عملکردها – جاذبهها یا دافعهها – خوشایندها و ناخوشایندها و ...، و این انتخابها، همه ریشه در قضاوت دارد.
چه انتخاب إله و معبود باشد، چه انتخاب محبوب و معشوق باشد – چه انتخاب راه و روش زندگی (دین) باشد ... و چه انتخاب یک مسکن، یک لباس یا حتی جدا کردن سیب و زمینی و گوجه فرنگی به هنگام خریدن یا خوردن. و همه بر اساس "قضاوت" انتخاب میشوند.
رنگ فلسفی و اخلاقی و هدف سیاسی:
چنان حق به جانب و متکبرانه میگویند: «ما حق قضاوت نداریم»، که گویا سخن بر حقی به زبان میرانند و حکمی عقلانی و منطقی و نیز اخلاقی میدهند! حال آن که نه تنها درست بر عکس است، بلکه همین قدر که میگویند: «ما حق قضاوت نداریم»، خودش نوعی قضاوت بین حقوق آدمی است. حق داریم یا نداریم؟ بعد قضاوت میکنیم و نتیجه اتخاذ میکنیم و میگوییم حق داریم یا نداریم. پس گریزی از "قضاوت" نیست.
غربیها خیلی زرنگ هستند، البته در خدعه و نیرنگ – ای کاش مؤمنین تأثیرگزار فکری و فرهنگی ما در هر قشر، صنف و مسئولیتی نیز زرنگ و بصیر بودند، البته در مسیر حق. چنان که از پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله نقل است: «اَلمؤمِنُ کَیِّس الفِطَنَ الحَذر - مؤمن عاقل و چیز فهم و محتاط است / دعوات راوندی، ص - 39 – نهج البلاغه، خطبه همام». یا به تعبیر دیگری زرنگ و بصیر و باهوش است.
غربیها، تئوریها و نظریههای اثبات نشده و هدفدار خود را در کتابها و شعارهای کلیشهای خلاصه نمیکنند، حتی به تدریس در دانشگاهها یا مقالات علمی نیز بسنده نمیکنند، بلکه آن را به انحای حیل و با نمایشها و جملات و رفتارها و شعارهای متفاوت، در سطح اذهان عمومی جوامع، فرافکنی میکنند، تا به یک اندیشه و رفتار واحد مبدل گردد.
غربیها (یا هر دنیاگرای مستکبر دیگری)، سریع به اهداف سیاسی خود، رنگ و لعاب فلسفی میدهند. این شعار که "ما حق نداریم قضاوت کنیم"، به همان به اصطلاح نظریههای جدید بر میگردد که «حقیقت واحد نداریم – مفهوم کلی نداریم – خوب و بد نداریم – ارزش و ضد ارزش نداریم ...»، لذا آن چه شما "بد" قلمداد میکنید، "شاید" خیلی هم خوب است، از کجا میدانید؟ پس حق قضاوت ندارید!
هدف:
هر چند گاهی این شعار در قالب مسائل شخصی و خانوادگی و ...، تبلیغ و القا میشود، اما به صورت کلی بیان میگردد. کسی نمیگوید: "اگر علم و اطلاع نداری، قضاوت نکن"، بلکه میگوید: "ما کلاً حق قضاوت نداریم" و توجیه میکنند که "ما چه میدانیم" و برای ما مسلمانان رنگ اعتقادی نیز به آن میزنند که "فقط خدا عالِم است".
بدیهی است که هدف اصلی، قضاوت بنده و شما در خصوص خاله و خانباجی نمیباشد. بلکه هدف بیتفاوتی و سردرگمی در تمامی امور اجتماعی و سیاسی است. میگویند: اگر فاسد و فاجر دیدی، قضاوت نکن و نگو فاسد و فاجر است – اگر ظلم و ظالم دیدی، نگو این ظلم و فاعلش ظالم است – اگر ارزش و ضد ارزش دیدی، نگو: این رفتار غیر اخلاقی بود ...، و خلاصه اگر جنایات مستکبرانه نیز دیدی، نگو این جنایت است! تو از کجا میدانی؟ خدا میداند و ... .
هدف اصلی از این نظریههای باطل، فقط توجیه جنایات غرب استکباری است و بقیه مصادیق جزئی و شخصی، بهانهای برای القای این اصل میباشد.
همان که پشت میکروفون یا تریبون قرار گرفته است، جایزه دریافت میکند و یا مصاحبه میشود و ...، خودش بر اساس قضاوت انتخاب شده است و شعار میدهد: "ما حق قضاوت نداریم".
هدف، صرفاً سیاسی است. چه در سطح مسائل داخلی، و چه خارجی و جهانی.
در امور داخلی، امام امت و رهبر نظام و کشور میفرماید: مردم در صحنه باشند، کارنامه عملکردها را بخوانند و قضاوت کنند و نمره دهند، اینها در سطح وسیع تبلیغ میکنند که "ما حق قضاوت نداریم".
در سیاستها و امور جهانی نیز مردم با قضاوت بین حق و باطل، بیدار میشوند، جهتگیری میکنند، به یک جریان یا جناح حق میدهند، دیگری را محکوم میکنند، فریاد مرگ بر امریکا و اسرائیل سر میدهند ...، و اینها مرتب القا میکنند که "ما حق قضاوت نداریم"!
هدف نهایی از این شعارهای غلط القایی، فقط به فقط بیتفاوت، گمراهی و سردرگمی اذهان عمومی در مواجه با استکبار و ظلم جهانی است. نظریهپردازان طبق سفارش، یک تئوری میسازند و اینها دانسته و نداسته، آن را به اذهان عمومی القا میکنند تا محصور در کتابها نماند، بلکه به یک اندیشه، رفتار و جهتگیری عمومی مبدل گردد.
امام خامنهای:
«شما بهعنوان یک انسان مسلمان، مؤمن، صاحب فکر، باید نگاه کنید، تکلیفتان را احساس کنید، تحلیل داشته باشید - که من حالا عرض خواهم کرد - نسبت به اشخاص، نسبت به جریانها، نسبت به سیاستها، نسبت به دولتها، موضع داشته باشید، نظر داشته باشید. اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى دربارهى فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتخاذ میکند که بر اساس آن، شما هم موضعگیرى کنید؛ نه، اینکه کارها را قفل خواهد کرد. رهبرى وظایفى دارد، آن وظایف را اگر خداى متعال به او کمک کند و توفیق بدهد، عمل خواهد کرد؛ شما هم وظایفى دارید؛ به صحنه نگاه کنید، تصمیمگیرى کنید؛ منتها معیار عبارت باشد از تقوا؛ معیار، تقوا باشد.
تقوا یعنى اسیر هواى نَفْس نشدن در جانبدارى و طرفدارى یا در مخالفت و معارضه، در انتقاد یا در تمجید؛ این را رعایت کنید. اگر این رعایت شد، هم انتقاد خوب است، هم جانبدارى و تمجید خوب است: از شخص، از دولت، از فلان جریان سیاسى؛ از فلان حادثهى سیاسى؛ هیچ اشکالى ندارد.» (1/5/1393)
منبع:
- تعداد بازدید : 3306
- 9 فروردین 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت نوروز