ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: کاملاً بستگی دارد که گوینده بر اساس چه باوری، چه نیتی و چه هدفی چنین جملهای را میگوید و مقصد و مقصودش چه معنا و مفهومی میباشد؟!
به عنوان مثال: اگر قصد کسی ریا باشد، به غیر از این را هم بگوید، معصیت و گاه شرک است، اما به فرض اخلاص در بیان نیز بستگی به باور، مقصود و هدف دارد.
الف – یک موقع کسی میگوید: «پدر و مادرم برای من زحمت کشیدند. از سختی دوران حمل تا تولد، از تولد تا کودکی، از کودکی تا ...؛ پس آنها مرا تربیت کردند و آن چه دارم از آنها گرفتم» - این دو معنا میتواند داشته باشد که یکی شرک است و دیگری قدردانی و توجه به تذکراتی که خداوند متعال در قرآن کریم و آموزههای اهل عصمت علیهم السلام داده است. یکی برای آنها استقلال در وجود و اثر قایل شود، خب شرک است – دیگری میداند که هر چه هست از خداست، اینها همه واسطه و وسیله هستند، اما از باب «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق – کسی که شاکر مخلوق نباشد، شاکر خدا نیز نخواهد بود»، از آنها قدردانی میکند، خب این از شعور، فهم و اخلاق اوست.
حکایتِ توجیهات آدم تنبل و از خود راضی:
دوستی داشتیم بسیار تنبل و از خود راضی که بالتبع تمامی رفتارهای غلط خود را توجیه میکرد؛ و البته زیباترین و فریبندهترین توجیهات آن است که انسان به آن رنگ توحیدی و دینی بدهد.
این دوست به رغم برخورداری از همسر و فرزندان، سر کار نمیرفت و درآمدی نداشت؛ پس بسیار گرفتار بود و خانواده را نیز در عسر و حرج قرار میداد.
اما، هر گاه دوستانش از روی انجام وظیفه، دلسوزی، کمک و ...، پولی به او میرساندند، به جای تشکر میگفت: "رزاق خداست و رزق دست خداست؛ این پول مال من بود در جیب فلانی؛ امام زمان علیه السلام، پس گردنش زد تا بیاورد و بدهد؛ از این رو نه تنها هیچ ضرورتی ندارد که من قدردان باشم و از او تشکر کنم، بلکه این کار شرک است و من فقط خدا را شکر میکنم".
ب – بیتردید، قلوب همه به دست خداست و انقلاب قلبها کار خدای «مقلب القلوب» است، چنان چه امام خمینی رحمة الله علیه میفرمودند: «انقلاب [یا پیروزی] کار خدا بود». اما معنا و مفهوم این بیانات، این نیست که جبری حاکم بود – هیچ کسی کاری نکرد و یا به اختیار خود نکرد – هیج کس زحمتی نکشید و ما نیز نباید متذکر و قدردان مردم باشیم.
خداوند متعال خود میفرماید تا مردم تصمیم نگیرند، حرکت نکنند، همت به خرج ندهند و به تغییر سرنوشت خود اهتمام نورزند، من هیچ تغییری در سرنوشت آنها ایجاد نخواهم کرد – و همینطور تا مردم به دست خودشان نعمتها را ضایع نکنند، خود را از قلههای رشد به درههای انحطاط نکشانند، من هیچ تغییری در وضعیت (مطلوب فعلی) آنها ایجاد نخواهم کرد. «إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ - مانا خداوند بر هيچ گروهى آنچه را دارند (از نعمت و رفاه يا بلا و سختى) تغيير نمىدهد تا آنكه آنان آنچه را در خود دارند (از ايمان و كفر يا طاعت و فسق) تغيير دهند / الرّعد، 11».
ج – برخی نیز اصلاً با خدا، توحید، شرک و مردم کاری ندارند، بلکه فقط اهداف سیاسی خود را در مخالفت با این انقلاب و نظام سیاسی تعقیب میکنند. آنها میدانند که این نظام، کاملاً مردمی است. نه انقلاب اسلامی و سقوط رژیم منحوس پهلوی و جایگزینی نظام جمهوری اسلامی ایران، کار یک شخص، یک حزب، یک صنف و یا یک قشر بود و نه استقرار و دوام این نظام، بدون «مردم سالاری دینی» ممکن است؛ لذا همه سعی خود را معطوف به جداسازی و حذف "مردم" میکنند؛ و البته گاهی هم رنگ و لعاب دینی و توحیدی به آن میزنند تا ذهن مؤمنین نیز مشوش گردد.
پس، وقتی مدعی میشوند که نگوییم مردم، نگوییم شهدا، نگوییم ایثارگران، نگوییم نیروی نظامی، سپاه و بسیج، نگوییم اتحاد مردم و ولایتپذیری آنان و ... که اینها همه به نوعی "شرک" است؛ قصدشان فقط جدا سازی مردم از این انقلاب و نظام میباشد، منتهی برای فریب، دم از توحید میزنند.
د – مثل این است که بگویند: نگوییم معلم به من تعلیم داد، چون علیم خداست و او «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ / العلق، 5» میباشد – نگوییم مربّی تربیت کرد، چون خداوند متعال «ربّ العالَمین» میباشد – نگوییم این دستاورد محصول کار و تلاش دستهجمعی بود، چون خداوند متعال «فَعّال مَا یَشاء» میباشد و ...!
روش خوارج:
این شعارها، همه مصداق همان بیان نورانی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است که در زمان ما نیز تکرار میشود. [همه باید به همان امتحانها، امتحان شویم].
خوارج برای نفی مشروعیت، مقبولیت و ضرورت اجتناب ناپذیر حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام، به استناد تأکیدات قرآن مجید مبنی بر «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِله – فرمان (حکومتی) نیست جز الله»؛ شعار «لا حُكْمُ اِلاّ لِلّهِ» دادند. گفتند: خدا فرموده: حکم مال خداست، اما علی (علیهالسلام) داعیه حکومت دارد و چون این "شرک" است، ما با آن مخالفیم و مقابله میکنیم!
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمودند: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ - گفتار حقّى است كه به آن باطلى اراده شده» - یعنی شعار و کلمهای که حق است، درست است و صحیح است را میگویند، تا اهداف باطل خود را بر آن حمل کنند.
بیتردید قصد و منظور خوارج این نبود که جامعه هیچ حکومتی نداشته باشد، چرا که آنگاه حرج و مرج و نابودی آن جامعه قطعی است، بلکه میخواستند مردم به بهانهی "توحید"، علیه "ولیالله و خلیفةالله" جبههگیری کنند، تا حکومت او ساقط شود و بعد خودشان به همان نام "توحید" بر مردم حکومت کنند.
نقش مردم:
بله، کار دست خداست - اراده و مشیّت از اوست - فعال ما یشاء، الله جلّ جلاله است – هدایت کننده و منقلب کنندهی قلوب اوست – اثر و نتیجه نیز از اوست – پیروزی و فتح هم از اوست؛ اما فعل خدا که العیاذ بالله، دیمی و به دور از حکمت، برنامه، علت و معلول و ...، نمیباشد؛ لذا تحقق و اعطای موفقیتها را مشروط کرد و فرمود:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (سوره محمد صلوات الله علیه و آله، 6)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر خدا را (پيامبر و دين و كتاب او را) يارى نماييد خدا هم شما را (در رسيدن به اهدافتان) يارى مىكند و قدمهاى شما را استوار مىدارد.
پس، حکومت چه حق باشد و چه باطل، بدون میل، اراده، حضور فعال و مؤثر و موافقت مردم، به حاکمیت نمیرسد و استقرار نمییابد. حتی حاکمیت و استمرار حکومتهای استکباریِ کفر و ظلم نیز متکی به مردمی است که یا راضی هستند، یا غفلت دارند و یا تنبل و جیرهخوارند و در هر حال تسلیم شده و قیامی به مخالفت نمیکنند.
حکومت حق نیز همینطور است، متکی بر مردم میباشد. اگر مردم امیرالمؤمنین علیه السلام را نخواهند، خانهنشین میشود و اگر بخواهند، حکومت میکنند – اگر مردم امام حسن علیهالسلام را بخواهند، حکومت مینمایند و اگر نخواهند، او میرود و معاویه لعنة الله علیه، متکی بر حمایت مردم به قدرت میرسد ... و هرگاه تودهب مردم منتظر فرج الهی شدند، ظهور إن شاء الله رخ میدهد.
نتیجه:
پس اگر کسی با همین شناخت توحیدی بگوید: «ما هر چه داریم از مردم داریم»، عین حقیقت و واقعیت را گفته است و اگر کتمان یا انکار کند، معصیت و خیانت کرده است. او میخواهد هیچ گاه گفته نشود که عدهای از مردم، از جوان گرفته تا بزرگسال و حتی کهنسال، رفتند و جنگیدند، تا شما امروز در راحتی و امنیت و عزت زندگی کنید – مردم با قبول سختیها و رنجها عقب ننشستهاند، به شما رأی دادهاند و شما بر مسند مسئولیت نشاندهاند تا خدمت کنید؛ وگرنه خودتان به استقلال و به ذات، مدیر و مدبر و رییس نیستید.
روش یزیدی:
این گروه، در تلاشند تا به بهانهی "توحید و شرک"، اندیشهی غلط و غیر توحیدی حاکمیت «جبر الهی» را به اذهان عمومی القا کنند. البته خودشان قایل به آن نیستند، بلکه قصد دارند مردم را اغفال کنند و جنایات خود را گردن خدا بیاندازند و بگویند: اگر شما روزگاری قیام به قسط کردید، خدا خواست و اگر ما امروز شما را به مسلخ میکشیم، خدا خواسته است، پس ما نه تنها تقصیری نداریم، بلکه معلوم میشود خدا نیز ما را برای تحقق ارادهایش برگزیده و حق را به ما میدهد.
یزید لعنة الله علیه، وقتی با کبر و غرور بر جایگاه قرار گرفت، از آن بالا به اسراء نگاه کرد و به حضرت زینب علیهاالسلام گفت: "دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟" – یعنی کسی من را مقصر نداند، این جنایات همه فعل خدا بود. یعنی همان اندیشهی جبریون.
حضرت زینب علیهاالسلام نیز در پاسخ او فرمود: «وَما رَأیتُ الاّ جَمیلاً – من به جز زیبایی ندیدیم» - یعنی اگر از کار خدا میپرسی، من از کار او به جز زیبایی ندیدم – همه زیبایی توحید بود، زیبایی تجلی عشق بود، زیبایی شوق لقا بود – زیبایی ولایت و ولایتپذیری بود – زیبایی مجاهدت در راه خدا، ایثار و شهادت بود ... که تا قیامِ قیامت، آثار و برکات خود را در هدایت خواهد داشت. اما افزود: ولی آن چه تو کردی، همه ظلم بود، جنایت بود، گمراهی و ضلالت بود و ... .
تذکر:
پس، مراقب باشیم که گاهی به نام توحید، به نام اسلام، و حتی با سر نیزه کردن قرآن کریم، رخنه در ایمان و باورهای صحیح مردم میکنند. شیطان برای اغفال هر شخص یا جامعهای، از راه خودشان وارد میشود. البته برای این دشمنان اعتقاد و ایمان مردم به الله جلّ جلاله یا بت و بودا و ...، هیچ فرقی ندارد، مگر آن که مزاحم بندگی و بردگی طاغوت زمان شود. پس هدف اینان فقط سیاسی است.
بله، ما هر چه داریم از مردم است. مردمی که موحدانه، مؤمنانه و بصیرانه، در راه خدا قیام کردند و به «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ» عمل کردند و به رغم دشمنیهای گسترده و همه جانبه، وعدهی «يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» درباره آنان محقق گردید؛ پس نباید از یاد ببریم، نباید کتمان و انکار کنیم، نباید نقش آنها را کمرنگ و یا حتی بیرنگ جلوه دهیم و نباید ناسپاس باشیم.
کلمات کلیدی:
سیاسی