ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: جایی ندیدیم که در ترجمه فقط "من بشری هستم" نوشته شده باشد و "مثل شما" نوشته نشده باشد. نباید خودمان یک صورت مسئله غلط بسازیم و سپس به آن بتازیم. در ضمن ما جدا نکردیم، خداوند متعال جدا کرد که به هم فرمود: از او اطاعت و تبعیت کنید، او اسوه شماست.
بله، آقایانی چون سروش نیز از این حرفها زیاد زدهاند که نبوت میل و اختیار و تجربه شخصی بوده است، حالا با افزودن چندتا اصطلاح، کمی پیچی و تاپ دادند که بطلان نظریه زیاد هم آشکار و آسان نباشد، اما در این سؤال بسیار راحت و صادقانه پرسیده شده است. منتهی اشکال اصلی اینجاست که معمولاً قبل از طرح سؤال، ابتدا چند حکم قطعی صادر میگردد که غلط است، و سپس بر اساس همان احکام غلط، ساختمان سؤال طراحی میشود.
چه کسی گفته که اگر خداوند متعال بین بندگانش فرق بگذارد، "عدالتش" زیر سؤال میرود و آن کیست که بتواند عدالت خدا را زیر سؤال ببرد؟ این هم تازه مُد شده است، که بندگان عدالت خالق خود را زیر سؤال میبرند و یا میخواهند به بهانههای متفاوت به چالش بکشند!
خداوند متعال هیچ دو موجودی را عین هم نیافریده است، پس بین همگان فرق و تفاوت قائل شده است و همه عین عدالت اوست.
خلقت، کارخانه پیش و مُهرهسازی نیست که یک قالب یا چند قالب (ملک، انسان، حیوان، گیاه و ...) زده باشند و بعد مواد اولیه را در آن غالبها بریزند و همه یکسان و عین هم خلق شوند. بلکه تجلی حکیمانهی حق تعالی میباشد؛ نه تنها هر موجودی، بلکه هر عنصری نیز بنا بر حکمت و نقشی که در کارگاه هستی دارد، خلق شده است و بالتبع همه با هم فرق دارند. اگر دو یا ده یا صد یا چند میلیارد انسانی که به نظر شما مثل هم و (مِثلُکُم) هستند را مورد مطالعه قرار دهید، متوجه میشود که از لحاظهای بسیاری با هم متفاوتند. لذا فرمود بعضی از انسانها، اولیتر از برخی دیگرند، برخی از مؤمنین اولیتر از برخی دیگرند، برخی از منافقین اولیتر از برخی دیگرند و حتی انبیا و رسولانش نیز برخی اولیتر از برخی دیگرند و هیچ کدام عین هم و یکسان نیستند. چنان که فرمود: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ... - از اين فرستادگان، برخى را بر برخى برترى داديم، /البقره، 253»
پس نباید بدون آن که معنای "عدل = قرار دادن هر چیزی جای خودش" را درست دانسته و فهمیده باشیم، تا دری به تختهای میخورد، بگوییم: اگر چنین باشد، با عدل خدا منافات دارد و یا عدلش زیر سؤال میرود و ...؟
الف – چطور شد که یک آیهی «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ – بگو به درستی که من بشری مثل شما هستم» را خواندند و ترجمه آن را ترجمه به رأی قلمداد کردند و نتیجه گرفتند که او هم مثل ماست، پس نبوت یک تجربه شخصی است، اما دهها آیه مبنی بر «إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِي – به تحقیق که من تو را به رسالتهایم برگزیدم» - «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى – و من تو را اختیار کردم (برگزیدم)، پس گوش کن به آن چه وحی میشود» - «كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ ... – این چنین ما تو را فرستادیم (رسول نمودیم) در امتی که ...» - «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ – و به تحقیق که ما رسولانی را پیش تو فرستادیم» ... و دهها آیهی دیگری که دال بر تجربه و میل شخصی نبودن نبوت و برگزیدن از سوی فرستنده است را نخواندهاند؟!
ب - «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ – بگو به درستی که من بشری مثل شما هستم»، یعنی نگویید که این خود خداست، پسر خداست، پدر خداست، پسر خالهی خداست، فرشتهای به صورت انسان است ... و خلاصه بشر نیست. چرا من نیز مثل شما از جنس بشر (شکل ظاهری و خلقتی انسان) هستم. از امتزاج نطفه زن و مرد خلق شدم، از مادر به دنیا آمدم، کودکی و نوجوانی و جوانی پشت سر گذاشتم، بدن و جسمی مثل شما دارم، میخورم، میخوابم، بیمار و تندرست میشوم، ازدواج میکنم، صاحب فرزند میشوم، عقل و شعور و دست و پا و اختیار و حب و بغض و حتی هوای نفس دارم ... و بالاخره هم پیر میشوم و هم میمیرم. اما همان ادامه آیه مبنی بر «يُوحَى إِلَيَّ – به من وحی میشود»، یعنی خیلی فرقها با شما و دیگران دارم، به لحاظ خلقت بشری مثل شما هستم، نه به هر لحاظ.
ج – دقت شود که طبق معمول اسلاف خود در گذشتههای دور نزدیک، میخواهند با تعصب و عناد، اصرار ورزند که قرآن کریم وحی نیست، بلکه گفتههای یک شخص است، منتهی چون دیگر جایی برای این شعار نمانده و به رغم چهارده قرن تلاش نتوانستند ثابت کنند که وحی نیست، از این راه وارد شدهاند که بگویند: نبوت و رسالت، میل شخصی و نتیجه یک تجربه شخصی است. به طور قطع معلوم است که اگر نبوت و رسالت یک امر اختیاری فرض شود، قرآن کریم نیز دیگر وحی نخواهد بود، بلکه گفتههای همان شخص میباشد.
د – حال آیا "العیاذ بالله" این رسولان به خدا دورغ بستهاند که در آیات بسیاری گفتهاند: ما از جانب خداوند متعال مأمور شدیم، این وحی است که به شما ابلاغ میکنیم و ...؟! پس مرحلهی بعدی تجربه شخصی خواندن نبوت و رسالت، انکار وحی است و مرحله بعد، اتهام دروغگویی و فریب به انبیا و رسولان میباشد و انتهای این مسیر "کفر محض" است که در زیر نقاب اسلام پنهان میگردد و میشود «نفاق».
ﻫ – این دروغها، افتراها و انکارهایی که امروزه تحت عناوین روشنفکری، دگر اندیشی، قرائت جدید، نظریه نوین و ...، تولید و ترویج میگردد، هیچ کدام جدید نیستند، همه همان سخنانها و ادعاهای پوچ و بیمنطقی است که کفار عصر جاهلیت (نسبت به تمامی انبیا) داشتند، منتهی امروزه قالب ژست گوینده و جملهبندی تغییر یافته است تا حرفی جدید به نظر آید. در زمان بعثت هر رسولی گفتند: او هم که مثل ماست، پس چرا به ما وحی نمیشود؟ پس به او نیز وحی نمیشود و اینها را یا از قصههای گذشتگان (اساطیر الاولین) گرفته است و یا خودش بافته و گفته است. و همه این منکرین، همین «بشری مثل دیگران بودن» را بهانه و دستاویز خود قرار دادهاند:
«وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا» (الفرقان، 7)
ترجمه: و (مشركان) گفتند: اين چه فرستادهاى است كه طعام مىخورد و در بازارها راه مىرود؟! (در صورتى كه رسول بايد فرشته باشد، یا حدّ اقل) چرا به سوى او فرشتهاى فرستاده نشده تا همراه او بيمدهنده (و مؤيد رسالت او) باشد.
در نتیجه:
«إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» (القلم، 15)
ترجمه: هنگامى كه آيات ما بر او خوانده شود گويد: افسانههاى پيشينيان است.
کلمات کلیدی:
قرآن سوره کهف