ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: گاهی فرض و ساختمان یک سؤال و پایههای آن غلط و یا ناکافی مهندسی میشود و بر اساس آن نتایج غلط نیز گرفته میشود. در کجای آموزههای اسلامی و به ویژه شیعی توصیه شده که خودِ مرگ بترسید؟! و حال آن که غالباً توصیه شده از مرگ نترسید تا بتوانید در راه خدا مجاهده کنید.
الف – آن چه در اسلام مورد تأکید قرار گرفته، "یاد مرگ" است، نه الزاماً "ترس از مرگ". چرا که "ترس" برای دوری توصیه میمیشود، اما انسان چه از مرگ بترسد و فرار کند و چه نترسد و استقبال نیز بنماید، این مرگ است که به ملاقات او میآید. پس خداوند متعال و آموزههای اهل عصمت علیهم السلام، تأکید دارند یاد ملاقات با مرگ را فراموش نکنید و غافل نشوید و خود را به تغافل نزنید، نه این که الزاماً "بترسید".
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (الجمعة، 8)
ترجمه: بگو: بىترديد آن مرگى كه از آن مىگريزيد، با شما ملاقات خواهد كرد؛ سپس به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مىشويد، پس شما را از آنچه (در دنيا) عمل مىكرديد آگاه خواهد نمود.
ب – قاعده این است که اگر "انسان" از چیزی بترسد، لابد از آن بدش میآید و به علت تنفرش، سعی میکند از آن فرار کند و یا دور شود. اما اسلام نه تنها توصیه نکرده که از مرگ بترسید، متنفر باشید و فرار کنید (که عملی نیز نمیباشد)، بلکه همواره یادآور شده که "پل" ورود به عالَم دیگری است که پردهها و حجابهای مادی در آن نیست و عرصهی "لقاء الله" است. لذا همیشه بیان شده که مؤمنین، مرگ را دوست دارند، چرا که آن را پایان سفر، دوری (فراق) و رسیدن به مقصد و مقصود میدانند.
خدا به یهودیانی که مدعی بودند فقط ما خدا را دوست داریم و خدا نیز فقط ما را دوست دارد، فرمود: اگر راست میگویید، از او تمنای مرگ کنید. خب چرا؟ چون "محبّ مایل به لقای محبوب است" و دوری را فراق را تاب نمیآورد و مترصد پایان سفر است.
«قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» (الجمعة، 6 و 7)
ترجمه: بگو: اى كسانى كه يهودى هستيد، اگر مىپنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راستگوييد (تا به جوار رحمت و نعمت دوست برسيد) * و هرگز آنها به خاطر دستاوردهايى كه پيش فرستادهاند آرزوى مرگ نخواهند كرد، و خدا به (حال) ستمكاران داناست.
ج – البته نه تنها خود "ترس" همیشه بد نیست، بلکه در بسیاری از موارد لازم، ضروری و موجب انگیزهها و تلاشهای بیشتری میشود. آیا جز این است که تنفر، فرار و ترس از مرگ، سبب تلاش برای حفاظت از جان میشود و سبب تلاش علمی برای دور کردن آفات و به دست آوردن طول عمر به همراه سلامتی میگردد.
اسلام نیز ضمن تأکید بر سلامت بدن و زندگی مادی، متذکر میگردد که هر چقدر که عمر کنید، بالاخره این مرگ میرسد، پس آفات حیات برای بعد از مرگ را از خاطر نبرید، آنها را نیز از خود دور کنید، تا در دنیا "حیات طیبه" داشته باشید و در آخرت نیز نتیجهی و مزد این حیات طیبه را ببرید.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» (النّحل، 97)
ترجمه: هر كس از مرد يا زن، عمل نيك انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد پس او را بىترديد (در دنيا) به زندگى پاكيزهاى زنده خواهيم داشت و (در آخرت) پاداششان را در برابر عملهاى بسيار خوبشان خواهيم داد.
دقت کنیم که "عمل"، چه صالح و چه فاسد، مربوط به زندگی دنیاست.
د – این که مکرر تأکید شده که "مرگ" را فراموش نکنید، خودش سبب هدفداری والاتر و انگیزهی قویتر، برای بهتر زندگی کردن میباشد؛ چرا که اولاً اگر انسان به یاد مرگ نباشد، زندگی دنیا با گذر سریعاش و از دست دادن توانمندیها، بسیار ناامید کننده است؛ و ثانیاً فناپذیریاش، از دست رفتن تمامی اندوختهها، یا فرصتها و حتی آمال و آرزوها را مدام به رخ میکشد.
ببینیم چه زیبا تبیین میکند که به هر کس که طول عمر دهیم، از خلقتش میکاهیم. یعنی دیگر گوشش خوب نمیشنود، چشمش خوب نمیبیند، ستوان فقراتش محکم نمیشود، مغز و قلبش درست کار نمیکند، پوستش سلولسازی ندارد و چروک میشود و ...، خب در این امور باید تعقل و اندیشه کرد:
«وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ» (یس، 68)
ترجمه: و كسى را كه عمر دراز دهيم او را در خلقت، واژگون مىكنيم (نيروهايش را رو به ضعف مىبريم)، پس آيا نمىانديشند.
پس یاد مرگ، به عنوان پایان سفر و ورود به عالم باقی و تداوم حیات و رسیدن به تمامی آمال و آرزوهای درست در رشد و کمال معنوی و رفاه جسمانی، انگیزهی درست زندگی کردن را تقویت میکند.
دو فایده بزرگ "یاد مرگ":
در نتیجه، "یاد مرگ" دو فایدهی بزرگ دارد:
یک - یکی آن که انسان به "فانی" دل نمیبندد که از سویی جاهلانه زندگی کند و از سویی دیگر زود ناامید و افسرده و بیانگیزه شود. این دنیا خودش فانی است، متاع و بالتبع لذتهایش نیز کم و محدود و فانی هستند، و حیات و توان بشر نیز در آن محدود و فانی است. پس یاد مرگ سبب میگردد که انسان به متاع دنیا، فقط به چشم یک ابزار و امکان برای رشد و سعادت ابدی و رفاه و لذت گذرا و لازم نگاه کند، نه به چشم هدف نهایی و باقی:
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آلعمران، 14)
ترجمه: محبت مشتهيات (دنيا) از زنان و فرزندان و اموال انبوه فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپايان و كشت و زرع، براى مردم مزيّن و آراسته شده است، حال آنكه اينها وسيله برخوردارى زندگى دنياست، و خداست كه بازگشت نيكو نزد اوست.
دو – انسانی که "یاد مرگ" را فراموش نمیکند، همیشه یاد ملاقات محبوب و معشوق است و خود را برای آن آماده میکند و به آن مشتاق است. ملاقاتی ابدی، در سلامتی و آرامش و رفاه و لذت ابدی. پس درست زندگی میکند که سالم وارد شود.
اسلام، همین سلامت است که در گرو تسلیم است و ایمان نیز همین امنیت است که در گرو درست و سالم اندیشیدن و زندگی کردن است، لذا فرمود: مشتاقان به این ملاقات پرشکوه، ایمان و عمل صالح را پیشه میکنند:
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» (الکهف، 110)
ترجمه: بگو به درستی که من بشرى هستم همانند شما، كه به من وحى مىشود، حق اين است كه خداى شما يگانه است پس هر كه اميد دارد كه به پيشگاه پروردگار خويش رود بايد عمل شايسته كند و هيچكس را در عبادت پروردگارش شريك نكند.
نتیجه: پس یاد مرگ، یعنی یاد زندگی و دوام آن – یاد مرگ بسیار انگیزه بخش و امیدوار کننده است – ترس از مرگ نیز سبب تذکر، باری به هر جهت زندگی نکردن و خودداری از فرصتسوزی میگردد و سبب میشود که انسان سفر را با سلامت و امیدوارانه و مشتاقانه برای دیدار طی کند.
مرتبط:
شریعتی: «خداوندا چگونه زیستن را تو به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت». آیا در این جمله اشکالی هست؟ موضوع مورد بحث در محافل دانشجویی است، لطفاً مستدل پاسخ فرمایید. (17 مرداد 1391)
چه کنیم که ترس از مرگ در ما کم شود؟ به ویژه با دامن زدن رسانهها به این موضوع؟ (9 بهمن 1391)
نهج البلاغه - زندگی، مرگ، توبه و تهیه توشه در دنیا (9 خرداد 1393)
کلمات کلیدی:
گوناگون