ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال هیچ ایرادی ندارد، البته به شرط آن که مغرضانه و با عناد نباشد. نشانهی غرض و عناد نیز پیشداوری، و صدور حکم قطعی به همراه سؤال است، و حال آن که هنوز جواب را نشنیده تا قضاوت کند.
خودتان میفرمایید «معاندان»؛ پس نه تنها قصد و غرضشان معلوم است، بلکه علمشان به قرآن کریم نیز مشهود است، وگرنه به جای ایجاد شبهه، طرح سؤال میکردند و قبل از آن که پاسخ را بشنوند، حکم نمیدانند که "تناقض وجود دارد". اما در هر حال این حالت عناد و لجاج و تلاش آنها برای پیدا کردن خطا و تناقض در قرآن کریم، آثار مطلوبی برای مخلصان دارد، چرا که توجه به قرآن کریم را مضاعف کرده است. ببینید این روزها چقدر آیات کریم در فضای مجازی مطرح میشود؟ البته میخواهند رد کنند، اما چون رد شدنی نیست، بیشتر مطرح و اثبات میشود.
درست مثل کار شیطان است که تلاش میکند تا انسان را اغفال کند، اما سبب توجه بیشتر به حق میگردد، البته بدون این که خودش این را بخواهد.
البته معاندان هیچ وقت خودشان قرآن نمیخوانند، گمان نشود که آن قدر با توجه و دقت قرآن خواندهاند که مثلاً وقتی از سوره "الصافات" گذشتند به و سوره "القلم" رسیدند، چون حافظ قرآن نیز بودند، یک دفعه فهمیدند که این دو آیه تناقض دارد! خیر، اصلاً این گونه نیست؛ بلکه گروههای سازماندهی شدهای در داخل و خارج کار میکنند، شبهه را تولید کرده و در فضای مجازی منتشر مینمایند و یک عده هم خوشحال از این که مطلبی گیر آوردهاند، آن را توزیع میکنند.
آیا اگر از اینان بپرسید که حالا «عراء» که در هر دو آیه مورد بحث آمده، یعنی چه؟ میدانند؟! یقیناً نمیدانند، لذا اول میگویند منظور بیابان خشک و بی آب و علف است، و سپس بنا بر منظور تحمیلی خود، هیاهیو و شیطنت راه میاندازند که آی ما یک تناقض پیدا کردیم.
حال بر گردیم به پاسخ سؤال، البته برای کسانی که میخواهند بدانند.
آیات مورد بحث به شرح ذیل است:
یک - «فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ» (الصافات، 145)
ترجمه: پس او را در حالى كه بيمار بود در مكانى بدون پوشش (سقف و سایه گیاهی یا ...) افكنديم.
دو - «لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ» (القلم، 49)
ترجمه: و اگر نعمتى از ناحيه پروردگارش او را در نمىيافت هر آينه با حالتى نكوهيده در خشکی مىافتاد.
الف - "عراء" که در هر دو آیه آمده، به جایی میگویند که پوشش ندارد، مثل زمینی که پوشش گیاهی نداشته باشد، یا مکانی که دیوار و سقف نداشته باشد.
ب – "سقیم" نیز به معنای ناخشنود است که بیمار را نیز شامل میگردد. در خصوص یک مطلب میگوییم: «صحت یا سقم» - یعنی درستی و نادرستی؛ در مورد بدن نیز میگوییم: «صحت یا سقم»، یعنی درستی و سلامتی و یا بیماری.
ج - «تَدَارَكَهُ» که از ریشهی «درک» است، یعنی دیگری برایش فراهم کرد. مثل این است که ما اگر دریابیم (درک کنیم) که میهمان داریم، برایش تدارک میکنیم – اگر حال بیمار را درک کنند، جراح، اتاق عمل و تجهیزات و داروهای لازم را برایش تهیه (تدارک) میکنند – یا اگر درک شود که دشمن حمله کرده و یا قصد حمله دارد، نیروها، نقشهها، وسایل و تجهیزات لازم را برای مقابله با دشمن فراهم میآورند (تدارک میکنند).
د – در آیه اول تصریح دارد که او را به «عراء» انداختیم. خب، اول کجا بود که به آنجا انداخته شد، در شکم ماهی که ماهی در آب است. نقطه مقابل آب نیز خشکی است. همان که به آن "ساخل" نیز میگوییم.
همه میدانیم که سواحل آبها (به ویژه آبهای شور)، تا فواصل کم یا زیادی، ماسه یا سنگ است و بالتبع گیاهی در آن نمیروید، آنجا خانه و بیمارستان هم نبود، چادر و سایبان و ... نیز نبود، پس بدون سقف و پوشش (عراء) بود. پس حضرت یونس علیه السلام، در حالی که بیمار (ناخشنود) بود، از آب به "عراء" انداخته شد. یعنی خودش قدم زنان یا پارو زنان به ساحل نیامد، بلکه توسط امواج به ساحل انداخته شد.
ﻫ – در آیه سوره قلم نیز نمیفرماید که به ساحل انداخته نشد، بلکه میفرماید: اگر خدا او را شامل لطف و مغفرتش قرار نمیداد و برایش "تدارک" نمیکرد، یعنی ملزومات سلامتش را فراهم نمینمود، او در حالی که مورد نکوهش "مذموم" پروردگار عالم بود به آن ساحل، خشکی، جای بیسقف (عراء) انداخته میشد و در همان حال هلاک میگردید.
پس، این که به ساحل و خشکی (عراء) انداخته شد، در هر دو آیه ثابت است، اما در آیه دوم شرح میدهد که او مذموم و مطرودِ پروردگار منّان نگردیده بود، لذا خداوند متعال برایش "تدارک" دید و اگر چنین نبود، در حالی که مذموم بود، به آن ساحل انداخته میشد، اما حالا مرحوم انداخته شد، یعنی مورد رحمت. یعنی او را زنده نگهداشت، به او فهماند که دعایش (ذکر یونسیه) مستجاب شده، به او حول و قوهی حرکت عطا نمود تا خود را به زمین حاصلخیزی برساند، سپس فرمود: برای دفع سموم و رفع بیماریاش (سقم)، از کدوهای آنجا بخورد، بعد هم به او امتی پرجمعیت و مؤمن و وفادار عطا نمود. خب، حالا تناقض این بیان چیست؟
نکته:
دقت کنیم که حکایات انبیا یا اقوام، همه حکایت خودمان است. چه قصه یوسف علیه السلام و برادران حسود و زلیخا باشد، چه قصه حضرات ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام، چه قصه حضرت یونس علیه السلام ... – و چه قصه اقوام عاد، ثمود، لوط یا قوم بنیاسرائیل و حتی قصه حضرت آدم علیه السلام و ابلیس – همه قصه خودمان است، در احوال گوناگون.
هدف اصلی از نقل این حکایات، معرفی اخلاقِ خدا (اخلاقُ الله) است، تا انسان بداند که خداوند علیم و حکیم، چه سنّتی دارد؟ چگونه نعمت میبخشد؟ چگونه آزمایش میکند؟ و چه نتایجی را مترتب مینماید؟ بندهی صالحش را چگونه از قعر مصیبتها نجات میدهد و به اوج میرساند، و بندهی طاغی و یاغیاش را چگونه پس از آن همه مواهب، به هلاکت میکشاند.
از این حکایت نیز میفهمیم که انسان خود را به مهلکه میاندازد؛ حال اگر به خاطر کفر و عناد و اعمال سوءاش، کار از کار گذشته باشد، لطف، رحمت و مغفرت الهی شاملش نمیگردد و دچار قهر الهی گردیده و چون فرعون با تمام جنودش غرق میشود و چون قارون با تمام ثروت و مکنتاش به زمین فرو میرود؛ اما اگر هنوز نوری باقی مانده باشد، درک کند که خدا منزه است و خطا از خودش است، تکبر را کنار بگذارد و با قلب و زبان «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» بگوید و استغفار (طلب پوشش) و توبه (بازگشت) نماید، خداوند ارحم الرّاحمین، که او میبیند و به احوالش آگاه و بصیر است، نه تنها از شکم نهنگ (ظلمات) و وسط دریای مواج (مُهلکات) بیرونش میکشد، بلکه وسائل و راههای نجات و رشد را نیز برایش فراهم میآورد (تدارک میکند).
«لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» (الأنعام، 103)
ترجمه: ديدگان و بينايى آنها او را درنمى يابند و او ديدگان و بينايى ها را درمى يابد، و او باريكبين (لطیف و پر لطف و مهر) و آگاه است.
کلمات کلیدی:
قرآن آیات قرآن