در مورد شخصیت ابن عربی توضیح بفرمایین که شیعه بوده و یا سنی و چرا اینقد چرندیات گفته و مهمتر چرا اکثر عرفا شیفته این شخصیتاند؟ (کارشناسی / مشهد)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات:
قطعاً اگر چرند گفته بود، اکثر عرفا شیفته شخصیت وی نمیشدند و میگفتند: چرند گفته است.
مهمتر از شناخت شخصیت ابن عربی یا هر شخصیت دیگری، شناخت شخصیت خودمان است. سؤال در مورد شخصیت یک انسان مشهور، یک سؤال علمی و تحلیلی است، خواه شخصیت هگل باشد، یا ملاصدرا یا محیالدین و ... . پس چرا باید با چنین ادبیاتی طرح شود؟ اگر نمیشناسید و سؤال میکنید، پس چرا حکم میدهید که "چرندیات" گفته؟ و اگر او را میشناسید که "چرند گو" است، پس چرا سؤال میکنید؟ او شیعه باشد یا سنّی، به حال ما هیچ فرقی نمیکند، اما چنین ادبیاتی در ساختار تربیتی و شخصیتی و نیز نوع بینش و چگونگی مواضع و داوری ما به هنگام تحقیق و ... بسیار مؤثر است.
آیا اگر شخص مورد تحقیق یک ملحد غربی باشد نیز ساختمان و ادبیات سؤال اینگونه طراحی خواهد شد؟ یکی پرسیده بود: چه دلیلی بر اثبات وجود خداست، در حالی که شخصیتی چون «هاوکینگ» میگوید خدایی وجود ندارد؟! یعنی دلیل عقلی را گذاشته مقابل یک اسم (هاوکینگ) و مهمتر آن که اسم را مهمتر از دلیل میداند، چون اسمش فرنگی است، گفتهاش را دلیل میداند، اگر چه نمیداند اصلاً او چه گفته و چه دلایلی بر ادعایش آورده و آیا دلایلش عقلانی نیز هست یا خیر؟!
آیا کسی در عرصه تحقیق علمی میپرسد: آقایان مارکس، هگل، فروید، داروین، رورتی، هابر ماس، باومن، فوکو و ...، با این همه چرندیاتی که گفتهاند، چگونه شخصیتی هستند؟ و آیا اگر سؤال اینگونه مطرح شود، کسی پاسخ میدهد؟! پس چرا که اگر شخصیت مسلمان بود و اسمش فرنگی نبود، در مورد او با این ادبیات سؤال میشود؟! خب، این دیگر به سطح بینش، نگرش، ادب و رفتار خودمان بستگی دارد، نه دین و مذهب و مرام و شخصیتِ موردِ سؤال.
نکته: نقل شده که دانشجویان خارج از کشور به شهید آیت الله دکتر بهشتی گفتند که امروز میخواهیم شما را بر سر قبر و مقبره یک سگ ببریم. سپس او را به گورستان هایگیت، که گورستانی تاریخی و مشهوریدر شمال شهر لندن است بردند و قبر کارل مارکس را نشانش دادند، و او از این که او را "سگ" خطاب کرده بودند، بسیار ناراحت و گلهمند شد و این ادبیات را به دور از اخلاق اسلامی و انسانی خواند.
محی الدین عربی، مشهور به "ابن عربی":
محی الدین عربی، یا همان "ابن عربی"، از نوادگان عبدالله بن حاتم، برادر صحابى معروف پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، یعنی عدى بن حاتم است و جد اعلاى او همان حاتم طایى مشهور میباشد.
او در سال 560 ه. ق در هفتم ماه رمضان در مرسیه از بلاد اندلس متولد شد و در هشتم ربیع الآخر سال 638 ه. ق در دمشق وفات یافت و در شمال این شهر، در قریه صالحیه و در دامنه کوه قاسیون، دفن شد.
در مورد این که او "شیعه بوده یا سنّی"، اقوال متفاوت بسیار است، چرا که از یک سو "شیعه و سنّی" (به ویژه در آن دوران)، تعریف و دستهبندی متفاوتی داشت و از سوی دیگر شخصیت او مخالفین و موافقین غلوّ گوی بسیاری داشته و دارد.
شیعه و سنّی، گاه به لحاظ اعتقادی بررسی و اطلاق میشود و گاه به لحاظ فقهی و احکام. چهار مذهب اهل تسنن، همه مجتهدین متفاوت بودند که اولین آنها یکصد و پنجاه سال پس از رحلت رسول الله صلوات الله و علیه و آله، و در زمان امام صادق علیه السلام به میدان آمد و اجتهاد کرد. پس در آن دوران، "مذاهب" شیعه و سنی به شکل امروزی مطرح نبود، بلکه به لحاظ اعتقادی، اگر کسی مؤمن به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بود شیعه شناخته میشد. اما در مذهب فقهی، ممکن بود که پیرو فقه امام صادق علیه السلام باشد؛ یا کثیری از مسلمانان پیرو فقه حنفی، یا شافعی و ... بودند که خود را مشمول دستهبندی شیعه و سنی نمیدانستند. کسی از ابوحنیفه استفتاء میکرد و بعد میگفت: حالا برویم و ببینیم که فتوای جعفر صادق (علیه السلام) در این باره چیست؟
مذهب ابن عربی:
مذهب فقهی ابن عربی، حنبلی میباشد. اما در مذهب اعتقادی او حرف و حدیث بسیار است که سبب اصلیِ این تفاوتها، از یک سو مواضع متفاوت و گاه متناقض او در آثارش میباشد، و از سوی دیگر غلوّها و تحریفات میباشد. به عنوال مثال:
*- در کتاب فتوحات مکیه که از مهمترین آثارش اوست، در بارهی امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه السلام مینویسد: علی ابن ابیطالب، نزدیکترین افراد به رسول خدا و سرّ همه انبیا و اولیا است. (الفتوحات المکیه ج1ص120)
و هم چنین در بارهی امام زمان علیه السلام مینویسد: «از نسل فاطمه زهرا علیهاالسلام است و هم اسم رسول خداست و ... » که این معارف، همه از اعتقادات تشیع است.
از این رو امثال شیخ بهایی و ابن فهد حلی و محدث سید جزایری و قاضی نورالله تستری و...، قائل شدند که او بیتردید شیعه بوده و البته شرایط اختناق آن روز، وی را مجبور به تقیه کرده است.
*- از سوی دیگر در همین کتابش آمده: مردم فضیلت و برتری ابوبکر را بر دیگران میشناسند و او را شایسته خلافت و مقدم بر دیگران میدانند. (همان ج- 3 -ص372) و هم چنین حتی از امثال معاویه، و عمر بن عبد العزیز و متوکل عباسی را از اقطاب مینامد.
متقابلاً یک عده گفتند که امیرالمؤمنین علیه السلام را "سرّ انبیا و اولیا" خواندن دلیل بر تشیع نیست، چرا که اهل سنّت نیز برای ایشان احترام قائلند و ایشان را خلیفه چهارم میدانند! منتهی توجه نکردند که اهل سنت ایشان را سرّ همه انبیا و اولیا نمیدانند و هر کسی هم نمیفهمد که «سرّ انبیا و اولیا» یعنی چه؟
یک عده دیگر گفتند: او نظر مردم را در مورد برتری ابوبکر گفته است – عدهای هم گفتند در شرایط آن روز که حتی یک کتاب شیعی در دسترس نبود و اختناق نیز حاکم بود، مجبور به تقیه بود ...، و البته تحریف نیز در تجدید چاپ نسخ و ترجمهها بسیار است و برخی آن تحریفات را سند قرار دادهاند.
مکتب عرفانی ابن عربی:
به رغم تمامی این تفاوتها، آن چه از "ابن عربی" مورد نظر بزرگان تشیع قرار گرفته است، تمامی اعتقاد او، نگرش او، سخنان او و مذهب و فقه او نمیباشد، بلکه مکتب عرفانی اوست.
باید دقت شود که هیچ انسان محقق و عاقلی، همه نقطه نظرات یا رفتارهای یک شخص را تحت عنوان "شیعه یا سنی"، یکجا قبول و یا رد و تکذیب نمیکند و همه را "چرند" نمیخواند. لذا حتی بسیاری شخصیت او را در این قالبها مطالعه نمیکنند و میگویند: شیعه یا سنّی بودن او در هالهای از ابهام است، اما مکتب عرفانیاش روشن و والاست.
برخی جملاتی از او میآورند که در نسخه اول ابن عربی وجود ندارد و میگویند: اینها را بعداً اضافه کردند تا او را سنّی معرفی کنند – برخی دیگر جملاتی از کتاب معروف او میآورند و اثبات میکنند که در هر حال اهل تسنن است. و برخی فقط نگاه به مکتب عرفانی او دارند و میگویند: زیر ساخت این شناخت عرفانی، بر پایههای معارف شیعی استوار است و نه اهل سنت؛ و درست هم میگویند.
مرحوم آیتالله علامه حسینی تهرانی مینویسد: محییالدین عربی، بدون شک در ابتدای امر خود سنی مذهب بوده، زیرا در حکومت سنی و شهر سنی و خاندان سنی آیین، نشو و نما یافته. مدرسه و مکتبش، سنی بوده و کتابخانه و کتابهایش، مملو از کتب عامه بوده، حتی یک جلد کتاب شیعه در تمام شهر، یافت نمیشده است. (روح مجرد، ص 333 با تلخیص)
آیتالله جوادی آملی مینویسد: داوریهای گوناگون در پیرامون ابنعربی از صاحبان مذاهب فراوان است. مکتب ابنعربی نشان میدهد که مکتب عرفانی وی بر مبنای اهل تسنن مطرح نشده، بلکه بر مبنای دقیق امامیه پایهگذاری شده است. (آوای توحید، آیتالله جوادی آملی، ص 82، با تلخیص)
این علمای شیعی، در بررسی مکتب عرفانی ابن عربی، صرف نظر از شیعه و سنّی بودن و یا مذهب فقهی او مطالعه میکنند، و البته چنین نیست که در این باب نیز همه نظرات او را قبول داشته باشند، چنان که حضرت امام خمینی رحمة الله که الحق بزرگترین فقیه، عارف و مفسر قرن است، ضمن استناد یا تعریفهای مثبت از نظریات ابن عربی، در مطالبی که موافق نظرشان نبوده است، نقد و تعلیق نوشتهاند.
آیتالله شهید مطهری مینویسد: عرفاى بعد از او عموماً ریزه خوار سفره او هستند. محیى الدین علاوه بر اینكه عرفان را وارد مرحله جدیدى كرد، یكى از اعاجیب روزگار است؛ انسانى است شگفت و به همین دلیل اظهار عقیدههاى متضادى دربارهاش شده است .
برخى او را ولىّ كامل، قطب الاقطاب مىخوانند و بعضى دیگر تا حد كفر تنزلش مىدهند. گاهى مُمیت الدین (کُشندهی دین) و گاهى ماحى الدین (زنده کنندهی دین)اش مىخوانند. صدرالمتألهین فیلسوف بزرگ و نابغه عظیم اسلامى نهایت احترام براى او قائل است. محیى الدین در دیده او از بوعلى سینا و فارابى بسى عظیمتر است.
محیىالدین بیش از دویست كتاب تألیف كرده است. بسیارى از كتابهاى او و شاید همه كتابهایى كه نسخه آنها موجود است (در حدود سى كتاب) چاپ شده است. مهمترین كتابهاى او یكى فتوحات مكیه است كه كتابى است بسیار بزرگ و در حقیقت یك دایرة المعارف عرفانى است. دیگر كتاب فصوص الحكم است كه گرچه كوچك است ولى دقیقترین و عمیقترین متن عرفانى است. شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصرى شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند كه قادر به فهم این متن عمیق باشند. (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج23، ص:57 تا 61).
با همه این احوال، حتی در مکتب عرفانی نیز هیچ کس مدعی نشده که همه دیدگاهها، گرایشان و نظرات او صحیح است.
بیانات بسیار مهم آیت الله علامه حسن زاده آملی:
خود محیالدین عربی در فتوحات، در چند جای فتوحات میگوید: «من به حضور آن جناب (امام زمان، حضرت مهدی علیه السلام) تشرف حاصل کردم.» و باب 366 را اختصاصاً درباره آنجناب نوشت، که خیلی از آقایانی که فتوحات را چاپ کردند، از ...، از مصر، از بیروت، خیلی بیلطفی فرمودند. بنده این حرف را در هزار و یک نکته (کتابی از ایشان) آوردم، و این گله را کردم که شما چکار دارید که کتاب مردم را تحریف میکنید؟! حالا این آقا یک عالمی است، یا شیعه است، یا سنّی؛ ایشان باب 366 فتوحات، حضرت بقیة الله را اسم میبرد؛ اسم نه، بلکه اختصاصاً باب را برای ایشان؛ آن باب را برای ایشان نوشت، آنگاه ایشان شروع میکند نام شریفش را به نام امام «الامام» میبرد، و همین طور آباء بزرگوارش را یکی پس از دیگری «الامام، الامام» میاد تا به «الامام علی بن ابیطالب» و این عبارت را شعرانی در طبقات، زمان قریب به چهارصد سال، حدود چهارده قرن پیش از این، شعرانی، صاحب طبقات، صاحب میزان، ایشان در کتابش عبارتی از فتوحات میآورد. (ذکر پدران آن حضرت تا الامام امیرالمؤمنین علیه السلام) – اینها را برداشتند در این کتابهای مصر، در این کتابهای بُلا، در این کتابهای بیروت! این کارها برای چیه آقا؟ این تحریفات برای چیه... ؟
- تعداد بازدید : 4210
- 17 خرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: تاریخی اندیشه و مباحث نظری