تفسیر و شرح یک آیه – "چرا انسان باید در مورد پرورگار کریمش مغرور شود" (فریب بخورد)؟ راه کار چیست؟
حضرت مولی الموحدین، امیرالمؤمنین، امام علی بن ابیطالب، به هنگام تلاوت: «يا اَيُّهَا الاِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ - اى انسان، چه چيز تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور نمود /الانفطار، 6» مطالب ذیل را بیان فرمودند:
نهج البلاغه – خطبه 215
اَدْحَضُ مَسْئُول حُجَّةً، وَ اَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً؛
دليل مغرور شده به رب کریم درحين بازخواست، باطلترين دلايل، و عذر آن فريب خورده بى پايهترين عذرهاست؛
لَقَـدْ اَبْـرَحَ جَهالَـةً بِنَفْسِـهِ؛
او در اين زمينه بر جهالت خود اصرار ورزيده .
يا اَيُّهَا الاِْنْسانُ ما جَرَّاَكَ عَلى ذَنْبِكَ، وَ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ؛
اى انسان، چه چيز تو را بر انجام گناه جرأت داد؟ و چه چيز تو را به پروردگارت مغرور كرد؟
وَ ما آنَسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟! اَما مِنْ دائِكَ بُلُولٌ؟ اَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمِكَ يَقَظَةٌ؟
و چه چيز تو را به هلاكت خود واداشت؟ آيا دردت را درمان، و خوابت را بيدارى نيست؟
اَما تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ ما تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ؟
چرا به همان صورتى كه به ديگرى رحم مى كنى به خود رحم نمى نمايى؟
فَلَرُبَّما تَرَى الضّاحِىَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، اَوْ تَرَى الْمُبْتَلى بِاَلَم يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْكى رَحْمَةً لَهُ،
چه بسا كسى را در حرارت آفتاب مىبينى، پس بر او سايه مىاندازى، يا شخصى را دچار دردى مىنگرى كه بدنش را مىسوزاند و تو از روى رحمت بر او گريه مىكنى،
فَما صَبَّرَكَ عَلى دائِكَ، وَ جَلَّدَكَ بِمُصابِكَ، وَ عَزّاكَ عَنِ الْبُكاءِ عَلى نَفْسِكَ، وَ هِىَ اَعَزُّ الأنْفُسِ عَلَيْكَ؟!
پس چه چيز تو را بر اين دردت صبر داده، و بر بلاهايت توانمند نموده،
و چه شادى و سرورى تو را از گريه بر جان خود كه نزد تو عزيزترين جانهاست بازداشته و دل تسلاّيت داده؟!
وَ كَيْفَ لايُوقِظُكَ خَوْفُ بَياتِ نِقْمَة وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعاصيهِ مَدارِجَ سَطَواتِهِ؟!
چگونه بيم شبيخون خشم حق تو را از خواب غفلت بيدار نمىكند در صورتى كه به علّت گناهانت در راههاى قهر و سلطه او افتادهاى؟!
فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فى قَلْبِكَ بِعَزيمَة، وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فى ناظِرِكَ بِيَقَظَة. وَ كُنْ لِلّهِ مُطيعاً،
درد سستى دل را به قوّت اراده معالجه كن، و به هوشيارى خواب غفلت را درمان نما. خدا را بنده باش (اطاعت کن)،
وَ بِذِكْرِهِ آنِساً، وَ تَمَثَّلْ فى حالِ تَوَلّيكَ عَنْهُ اِقْبالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ اِلى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُكَ بِفَضْلِهِ، وَ اَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ اِلى غَيْرِهِ!
و به ياد او انس بگير، و در حال روى گرداندن از خدا روى آوردن او را به سوى خود مجسم كن كه تو را به عفوش دعوت مىكند، و به فضلش مىپوشاند، و تو از او روى مىگردانى و به غير او روى مىآورى!
فَتَعالى مِنْ قَوِىٍّ ما اَكْرَمَهُ! وَ تَواضَعْتَ مِنْ ضَعيف ما اَجْراَكَ عَلى مَعْصِيَتِهِ!
بلندمرتبه است خدايى كه با اين قدرتش چه كريم است! و تو با اين ناتوانى و پستى چه جرأتى بر معصيت او دارى!
وَ اَنْتَ فى كَنَفِ سِتْرِهِ مُقيمٌ، وَ فى سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ، فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ،
در حالى كه در پناه پوشش او مقيمى، و در فراخناى احسانش مىگردى، فضلش را از تو باز نداشته، و پرده حرمتت را ندريده است،
بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرَفَ عَيْن، فى نِعْمَة يُحْدِثُها لَكَ، اَوْ سَيِّئَة يَسْتُرُها عَلَيْكَ، اَوْ بَلِيَّة يَصْرِفُها عَنْكَ، فَما ظَنُّكَ بِهِ لَوْ اَطَعْتَهُ؟!
بلكه در نعمتى كه براى تو ايجاد مىكند، و گناهى كه بر تو مى پوشاند، و بلايى كه از تو دور مىنمايد چشم به هم زدنى از لطفش محروم نيستى، پس به او چه گمان مىبرى اگر او را بندگى كنى؟!
وَايْمُ اللّهِ لَوْ اَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ كانَتْ فى مُتَّفِقَيْنِ فِى الْقُوَّةِ، مُتَوازِنَيْنِ فِى الْقُدْرَةِ لَكُنْتَ اَوَّلَ حاكِم عَلى نَفْسِكَ بِذَميمِ الأخْلاقِ، وَ مَساوِئِ الأعْمالِ.
به خدا قسم اگر اين برنامه بين دو نفر بود كه در قوّت و قدرت برابر بودند، تو اولين كسى بودى كه بر زشتى اخلاق و بدى اعمالت به زيان خود حكم مىكردى.
وَ حَقّاً اَقُولُ: مَا الدُّنْيا غَرَّتْكَ وَلكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ،
و به حق مىگويم: دنيا تو را فريب نداده بلكه تو فريفته آن شدهاى،
وَ لَقَدْ كاشَفَتْكَ الْعِظاتِ، وَ آذَنَتْكَ عَلى سَواء،
دنيا پندها را برايت آشكار نمود، و بر عدل و انصاف دعوتت كرد،
وَ لَهِىَ بِما تَعِدُكَ مِنْ نُزُولِ الْبَلاءِ بِجِسْمِكَ، وَالنَّقْصِ فى قُوَّتِكَ، اَصْدَقُ وَ اَوْفى مِنْ اَنْ تَكْذِبَكَ اَوْ تَغُرَّكَ.
دنيا با وعدهاى كه از رسيدن بلا و درد بر جسمت، و كم شدن نيرويت به تو مىدهد راستگوتر و وفادارتر از اين است كه به تو دروغ بگويد يا تو را بفريبد.
وَ لَرُبَّ ناصِح لَها عِنْدَكَ مُتَّهَمٌ، وَ صادِق مِنْ خَبَرِها مُكَذَّبٌ!
چه بسا پنددهندهاى از امور دنيا كه پيش تو متّهم است، و چه بسا راستگويى از اخبار آن كه نزد تو دروغگو به شمار آيد!
وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَها فِى الدِّيارِ الْخاوِيَةِ، وَ الرُّبُوع ِ الْخالِيَةِ لَتَجِدَنَّها مِنْ حُسْنِ تَذْكيرِكَ وَ بَلاغ ِ مَوْعِظَتِكَ بِمَحَلَّةِ الشَّفيقِ عَلَيْكَ، وَالشِّحيحِ بِكَ.
اگر دنيا را از روى مناطق خراب شده، و خانههاى خالى مانده بشناسى آن را با پند نيكويى كه به تو مىدهد و موعظه رسايى كه به گوش تو مىرساند، همچون دوست مهربانى خواهى يافت كه در رسيدن زيان و ضرر به شخص تو به شدّت خوددارى مىكند.
وَ لَنِعْمَ دارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِها داراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْها مَحَلاًّ. وَ اِنَّ السُّعَداءَ بِالدُّنْيا غَداً هُمُ الْهارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ.
دنيا سراى خوبى است براى آن كه آن را خانه خود نداند، و محل نيكويى است براى كسى كه آن را به عنوان وطن انتخاب ننمايد. نيك بختان دنيا در قيـامت آنانى هستند كه امـروز از دنيا فرارينـد.
اِذا رَجَفَتِ الرّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ بِجَلائِلِهَا الْقِيامَةُ، وَ لَحِقَ بِكُلِّ مَنْسَك اَهْلُهُ؛
به وقتى كه زمين بلرزد، و رستاخيز با سختى ها و شدائدش محقق شود، و به هر آيينى اهلش،
وَ بِكُلِّ مَعْبُود عَبَدَتُهُ، وَ بِكُلِّ مُطاع اَهْلُ طاعَتِهِ،
و به هر معبودى بندگانش، و به هر امامى پيروانش ملحق شوند،
فَلَمْ يُجْزَ فى عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ يَوْمَئِذ خَرْقُ بَصَر فِى الْهَواءِ، وَ لا هَمْسُ قَدَم فِى الأرْضِ اِلاّ بِحَقِّهِ.
در آن روز هيچ نگاه خلافى، و قدم نابجايى كيفر داده نشود، مگر به عدل و درستى.
فَكَمْ حُجَّة يَوْمَ ذاكَ داحِضَةٌ، وَ عَلائِقِ عُذْر مُنْقَطِعَةٌ!
چه دليل ها كه در آن روز باطل شود، و چه عذرها كه شخص به آن دلگرم بود مردود گردد!
فَتَحَرَّ مِنْ اَمْرِكَ ما يَقُومُ بِهِ عُذْرُكَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُكَ، وَ خُذْ ما يَبْقى لَكَ مِمّا لاتَبْقى لَهُ،
پس به برنامهاى روىآور كه عذرت به آن پذيرفته شود، و برهانت به آن استوار گردد، و از دنيايى كه براى آن باقى نمىمانى براى آخرتت انتخاب كن آنچه را برايت ماندنى است.
وَ تَيَسَّرْ لِسَفَرِكَ، وَ شِمْ بَرْقَ النَّجاةِ، وَ ارْحَلْ مَطايَا التَّشْميرِ.
وبراى سفرآخرت آماده باش، به برق نجات ديده بگشا، و بار وتوشه آخرت را برپشت مركبهاى همّت محكم ببند.
- تعداد بازدید : 1172
- 21 خرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: نهج البلاغه