«ایکس – شبهه»: همان طور که در مباحث قبلی [از جمله مبحث مندرج در (1)] توضیح داده شد، اولاً اما معمولاً در مقام عمل به روشهای عادی و مانند دیگران عمل میکنند تا امام و الگوی دیگران باشند و سایرین نگویند «او با ما فرق اساسی دارد، لذا ما نمیتوانیم پیرو او باشیم» و ثانیاً «علم امام محدود به یک موضوع و آن هم نتیجهی نهایی یک عمل» نمیباشد. بلکه علم جامع است و به آثار یک عمل نیز احاطه دارد. چنان چه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید همه چیز و از جمله اعمال همهی انسانها و آثار آن عمل را نزد «امام مبین» جمع و احصاء نموده است:
«إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ» (یس - 12)
ترجمه: ماييم كه مردگان را زنده مىكنيم و آن چه كردهاند و آن چه از آثارشان بعد از مردن بروز مىكند همه را مىنويسيم و ما هر چيزى را در امامى مبين برشمردهايم.
اگر به جز مطالب فوق حتی هیچ حکمت دیگری در تصمیمات و عملکردهای معصومین (ع) لحاظ نگردد، همین دو مطلب کافی است که اولاً چون دیگران عمل نمایند و ثانیاً از اقداماتی چون جلوگیری از تولد فرزندی که ناصالح است خودداری نمایند.
شاید حکایت تاریخی ذیل گویای بسیاری از پرسشها باشد:
امیرالمؤمنین علیهالسلام و مالک اشتر در جنگها قراری میگذاشتند که خبر از زنده بودن خود و نیز تعداد تلفاتی که به دشمن وارد نمودهاند را با ذکر و فریاد «الله اکبر» به یک دیگر خبر دهند. در پایان هر حمله و یا آخر شب که در کنار هم قرار میگرفتند، تعداد الله اکبرهای ذکر شده را میشمردند تا از میزان تلفات دشمن اطلاع یابند.
شبی تعداد ذکر شده توسط مالک مقداری بیش از ایشان بود. مالک سؤال کرد: برای من قابل حل و فهم نیست که چرا باید [با توجه به عصمت و قدرت علی ع]، تعداد تلفات دشمن به دست من بیشتر باشد؟ علی به او فرمود: ای مالک! تو هر کس را که در مقابلت قرار گیرد، از دو تیغ میگذرانی، اما من تا نسلهای او تا آخر الزمان را میبینم و اگر قرار باشد از او فرد صالحی به دنیا آید، از کشتن او خودداری کرده و با فقط با ضربهای ناکارش میکنم.
دقت فرمایید که این همان حکمت و علم عصمتی است که در گذشتگان و از جمله حضرت نوح علیهالسلام میبینیم. بدیهی است پیامبری که 950 سال مردم را دعوت نمود و همه از او اعراض نمودند، مشکلی نداشت تا 10 یا 20 سال دیگر نیز به امر ادامه دهد. اما عرض کرد: بار الها، دیگر از این قوم هیچ عمل یا فرد صالحی در نمیآید ... . کار که به اینجا رسید، عذاب هلاکتبار نازل گردید:
«وَ قَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلىَ الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لَا يَلِدُواْ إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» (نوح 26 - 27)
ترجمه: و نوح عرض كرد پروردگارا (اينك كه قوم از كفر و عناد دست نمىكشند) تو هم اين كافران را هلاك كن و از آنها ديارى بر روى زمين باقى مگذار * كه اگر از آنها هر كه را باقى گذارى بندگان پاك با ايمانت را گمراه مىكنند و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمىرسد.
پس، شاهدیم که معصومین (به ویژه ائمهی طاهرین علیهمالسلام) از حاضرین حتی به خاطرین آیندگان شفاعت میکنند و آن گاه که دیگر هیچ بازگشت، خیر و اثری به جز خسارت از آنان انتظار نرود، وی را از شفاعت محروم میکنند و در اینجاست که «هلاکت» فرض و قطعی میگردد.
اینک برای ما سؤال ایجاد میشود که چرا باید امثال حضرت آدم، حضرت نوح ... و امام هادی علیهالسلام فرزند ناصالح داشته باشند و چرا نباید با توجه به «علم غیب» و خبر از احوال آیندهی چنین بندهای، مانع از تولد یا رشد او نگردند؟ و پاسخ: مشخص است. چون هم به اعمال علم دارند و هم به آثار اعمال.
آیا ما میدانیم که نقش همین فرزند ناصالح در تعریف و معرفت شناسی شیعیان چقدر بوده است و آیا میدانیم که چه افراد صالحی از نسل او به دنیا آمدهاند و خواهند آمد و آثار وجودی چنین فردی در آینده و آیندگان چیست؟
دقت فرمایید که وضعیت کفار جهان نیز چنین است. بدیهی است که نتیجهی قهری کفر و شرک، هلاکت در کوتاه مدت و یا دراز مدت است. لذا جا داریم که سؤال کنیم که چه ضرورتی به بقای این همه کافر در غرب و شرق جهان است و چرا به عذاب هلاکت دچار نمیشوند؟ بدیهی است که اگر ما نیز به وسعت رحمت الهی در ایجاد امکان و فرصت توبه و هدایت و آثار آن و نیز آثار وجودی افراد در حال حیات و در دورههای طولانی پس از خود و نسل آنها «علم» داشتیم، از روی حکمت، حکم به بقای آنها میدادیم.
کلمات کلیدی:
گوناگون