آیت الله جوادی آملی - «مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجین سیما بقیة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!
...
مستحضرید که جریان امامت در تلوِ رسالت و نبوت قرار دارد. مردم اگر پیامبر نداشته باشند در جاهلیت به سر میبرند، اگر امام نداشته باشند آن هم در جاهلیت به سر میبرند.
این حدیث نورانی را همه علمای اسلام اعم از شیعه و سنّی از وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) نقل کردهاند که «مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة»[1] و اگر مرگ، مرگ جاهلی بود، مستحضرید که مرگ عصاره زندگی است، یعنی تمام مدت حیات به منزله میوههای ویژه است که عصاره این را هنگام مرگ به انسان میچشانند. اگر ـ انشاءالله ـ انسان شجره طیبه بود که آن عصاره، شیرین است و مرگ برای مؤمن بسیار لذیذ است، و اگر ـ معاذ الله ـ درخت خبیث بود، عصاره آن بسیار تلخ است؛ مرگ برای غیر مؤمن، توانفرساست؛ نظیر غدّه سرطان و مانند سرطان نیست، بالأخره آنها تحمّلپذیرند، نشانهاش این است که انسان نمیمیرد.
طامّه موت آن طوری نیست که کسی بتواند تحمّل کند. اگر مقداری از گوشت دست کسی را بکَنند به چه دلیل درد میآید؟ برای اینکه این لامسه حسّ دارد؛ کلّ بدن که تخدیر نشده، بیهوشی موضعی هم که نشده، این حسّ باعث ادراک درد است، انسان درد میکشد. مرگ از تمام اجزای بدن در حالی که زندهاند روح را جدا میکند، این قابل تصور هم برای ما نیست. این طور نیست که مرگ، کاری آسان باشد وقتی روح میخواهد قبض شود نه بیهوشی کلّ است، نه بیهوشی موضعی، از تمام اجزای بدن زنده، روح جدا میشود.
بنابراین طامّه موت طامّهای نیست که معادل داشته باشد. مرگ که عصارهٴ زندگی است، اگر کسی در دوران زندگی با عقل و عدل زندگی کرد، مرگ او حیات طیبه است و اگر بدون عقل و عدل زندگی کرد مرگ او مرگ جاهلیت است.
پس اصل اول این است که همه از وجود مبارک رسولمان نقل کردند: «مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة».
اصل دوم آن است که از این به بعد فرق ما با برادران اهل سنّت است، ما میگوییم امامت، «عهدالله» است، از طرف خداست و امام «ولیالله» است؛ آنها میگویند امامت «عهدالناس» است و امام «وکیلالرعایا و وکیلالناس» است.
تعبیر قرآن در جریان امامت بعد از نقل داستان وجود مبارک ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) این است که فرمود: ﴿وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ﴾[2]. وجود مبارک ابراهیم که امامت را برای ذریه خود درخواست کرد، فرمود: به ذریه تو میرسد، اما آن ذریهای که عاقل و عادلاند و منزّه از ستماند؛ زیرا امامت، عهد من است، فاعل «لاینالُ»، «عَهدِی» است، «ظالمین» مفعول است.
همانطوری که قرآن نازل میشود، نبوت نازل میشود، رسالت نازل میشود، از بالا میآید، امامت هم این چنین است.
امامت «عهد الله» است، آن «عهدالله» باید به افراد برسد ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ - خدا داناترین است که رسالتش را كجا قرار دهد/الانعام، 124﴾.
رسالت، عهد الهی است خدا میداند به چه کسی میدهد، چون از درون و بیرون افراد باخبر است از عصمت آنها مستحضر است؛ لذا عهد خدا همانطوری که به صورت رسالت ظهور میکند ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾، به صورت امامت هم جلوه میکند که فرمود: ﴿لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ﴾[3] که این میشود مفعول.
پس «عهدالله» باید برسد، چون «عهدالله» باید برسد، مقام، مقام الهی است و همانطوری که زندگی بدون رسالت، زندگی جاهلیت است، زندگی بدون امامت و امامشناسی هم زندگی جاهلیت است؛ لذا فرمود: «مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة».
این انسجام و هماهنگی و بستگی آیات و روایات را ملاحظه میکنید، این نشان میدهد که هر جا سخن از امامت است آن را وصل به رسالت میکنند و هر جا سخن از رسالت است آن را وصل به توحید میکنند که اینها مظهر خدا و خلیفه خدا هستند، سِمت را از طرف خدا دارند.
این آیات قرآن کریم را ملاحظه بفرمایید فرمود: ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾؛[4] اگر کسی مطیع پیامبر باشد در مسائل اعتقادی و عملی و قولی و فعلی و مانند آن، چون رسول از آن جهت که رسول است از خود هیچ ندارد فقط پیام الهی را تلقّی میکند، پیام الهی را باور دارد، پیام الهی را عمل میکند، پیام الهی را ابلاغ میکند، پس ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ﴾؛ «رسول بما انّه رسول» کاری ندارد جز رساندن اوصاف و افعال الهی، ﴿فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾.
اگر خدا فرمود اطاعت رسول، اطاعت من است، همین رسول برابر آیه سوره «احزاب»[5] فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ»[6] هر که تحت ولایت من است باید تحت ولایت علی باشد، من حرف خدا را به مردم منتقل میکنم، علیبنابیطالب همان حرف را از من میشنود به شما منتقل میکند.
اگر «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِی مَولاهُ» دلیل بخواهد، دلیل آن این است که امامت, «عهدالله» است. اگر ﴿مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾ دلیل میخواهد؛ سرّش این است که رسالت، «عهدالله» است و «عهدالله» رسالت است، به رسول میرسد، امامت است به امام میرسد؛ اگر کسی بدون رسالت زندگی کند، زندگی او زندگی جاهلیت است، فرق نمیکند جاهلیت کهنه یا جاهلیت تازه، اصلاً رسول نباشد یا رسول باشد و او باور نکند، در هر دو حال: «مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة»؛ چون امامت همان پیام رسول را میرساند پس «مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة». اگر مرگ، مرگ جاهلیت بود، نشانهاش آن است که حیات، حیات جاهلی است.
این نماز برای همه ما یک مدرسه است؛ منتها مستحضرید، بعضیها که مدرسه میروند، در همان مراحل ابتدایی میمانند، بعضیها مراحل میانی، بعضیها مراحل برتر و بالاتر تا مقام نهایی بار مییابند. اذکار نماز هم برای ما مدرسه است.
از وجود مبارک امام معصوم (سلام الله علیه) سؤال کردند آیا ما میتوانیم در نماز به کسی بد بگوییم؟ فرمود بله. عرض کرد چطور؟ فرمود: منظورتان از بد گفتن این نیست که ـ معاذ الله ـ زبانتان را رعایت نکنید، خدا فرمود: در کارهای عادی هم در بحثهای اجتماعی هم میخواهید چیزی بنویسید یا بگویید دو راه دارد: یک راه آن است که شما حرفتان را زدید، در دیگری هم اثر کرده و مشکل حل میشود. یک راه این است که دردی که دارید، آن دردتان افزوده میشود. درد جامعه را بیشتر کردید، مشکل افراد دیگر را افزودید.
آدم دو گونه حرف میزند، اگر مطلبی دارد یک وقت عالمانه و محقّقانه میگوید، رسالت خودش را عمل کرده، جامعه را بیدار کرده، آن طرف مقابل هم فهمیده و یقیناً در او اثر میکند؛ لذا در این بخش از آیات فرمود: ﴿قُلْ لِعِبادی یقُولُوا الَّتی هِی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیطانَ ینْزَغُ بَینَهُمْ﴾[7]. شیطنت شیطان ابلیسگونه، ابلیس بودن، همین است که جامعه را به هم بزند.
فرمود: به بندگان من بگو در گفتار، رفتار و نوشتار خود به بهترین وجه سخن بگویند، این یک نحوه حرف زدن است. یک وقت است که انسان نه، ـ معاذ الله ـ طرز دیگر انتخاب میکند. حضرت فرمود: در نماز، حرف هست شما نقد میکنید از دیگران تبرّی میکنید، اما در کمال عبادت. عرض کرد چطور؟ فرمود همین که در هر رکعت وقتی میخواهید برخیزید میگویید: «بِحَولِ اللهِ تَعَالی وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقعُد»[8] دارید هم مکتب اشاعره را نفی میکنید، هم مکتب معتزله را. اشاعره میگویند: «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا لله» چون بر اساس تفکّر جبری همین در میآید که «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا لله»، بر اساس تفکّر معتزله این است که «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ لله»؛ چون وقتی گفتند تفویض شد بشر آزاد شد و رها شد دیگر قیام و قعود ما با الهیت الهی کاری ندارد «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ لله»، حضرت فرمود: اینکه شما میگویید: «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ»[9] هم حول و قوّه خود را ثابت میکنید هم از این جهت که خود انسان یک موجود ممکن و وابسته به «الله» است قیام و قعود او هم وابسته به «الله» بود به قدرت الهی به عنایت الهی خواهد بود، این حول و قوّه خود را به الله نسبت میدهد این میشود نفی جبر، این میشود نفی تفویض، این میشود اثبات منزله و اختیار «مَن اَمر بین الامرین»؛ این معنای نقد مکتب دیگران است؛ نه این است که فرمود شما اگر بخواهید جبر را نفی کنید، چهار تا بد بگویید نه، تفویض را نفی کنید چهار تا بد بگویید. فرمود این معنای نقد دیگران است حتی در عبادات. بنابراین، اینکه فرمود اگر کسی امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهلیت است به همین مناسبت است. شما وقتی این آیات را کنار هم میگذارید میبینید نیتجه آن همین در میآید که اگر کسی امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهلیت است ﴿لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ﴾.
وقتی وجود مبارک حضرت ظهور میکند، این تعبیر رایج که یک "عطف" تاریخی است یک فرصت عطف است عطف روزگار است؛ این از بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه است. این خطبه 138 را بسیاری از شارحان نهجالبلاغه گفتند درباره وجود مبارک ولی عصر است، بر فرض نباشد، طبق روایات و ادلّه دیگر عصر ظهور آن حضرت همینطور خواهد بود.
آغاز خطبه 138 این است که «یعطِفُ الهَوَی عَلَی الهُدَی إِذا عَطَفُوا الهُدَی عَلَی الهَوَی وَ یعطِفُ الرَّأی عَلَی القُرآنِ إِذا عَطَفُوا القُرآنَ عَلَی الرَّأی»؛ فرمود: وقتی حضرت ظهور کرد تاریخ، تاریخ عطف است عطف تاریخی است؛ یعنی روزی که مردم هوا و هوس را بر قرآن ترجیح میدادند و قرآن را برابر با هوا و هوس تفسیر میکردند و عمل میکردند، حضرت که ظهور کرد قرآن را اصل قرار میدهد؛ هوا و هوس و امیال دیگران را برابر قرآن تعدیل میکند: «یعطِفُ الهَوَی عَلَی الهُدَی إِذا عَطَفُوا الهُدَی عَلَی الهَوَی وَ یعطِفُ الرَّأی عَلَی القُرآنِ إِذا عَطَفُوا القُرآنَ عَلَی الرَّأی» مردم رأی خود را بر قرآن به عنوان یک قرائت جدید تحمیل میکنند، حضرت که ظهور کرد قرآن را حاکم قرار میدهد و سعی میکند که مردم رأیشان را برابر با قرآن هماهنگ کنند؛ آنگاه روشن میشود که اگر کسی در زمان امام نباشد یا در زمان امام باشد و ـ معاذ الله ـ او را نشناسد و نپذیرد، مرگ او مرگ جاهلیت است و اگر مرگ، مرگ جاهلیت بود، حیات هم حیات جاهلیت است.
در دعاها هم همینطور است، تنها نماز اینطور نیست دعاها هم که ملاحظه بفرمایید بخشی از این ادعیه، طلب مغفرت است طلب رأفت و رحمت الهی است، طلب شفای بیماران است، طلب حلّ مشکلات جامعه است؛ اینها بخشی از دعاهای میانی است؛ اما آن دعاهای عمیقی که به عنوان تعقیب نماز یا در خود نماز خوانده میشود، - زراره است که میگوید از حضرت سؤال کردم اگر ما عصر غیبت را درک کردیم وظیفه ما در زمان ادراک عصر غیبت چیست، چه چیزی باید بگوییم؟ فرمود این دعا را باید بخوانی: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی»؛[10] فرمود این دعا وظیفهٴ شیعیان است، در عصر غیبت.
ببینید این دعا چقدر بلند است؟ این یک برهان لِمّی است بر مسئله امامت، حضرت در این دعا به ما آموخت که امامت یک امر مردمی نیست، مردمنهاد نیست که مردم امام را انتخاب کنند از سقیفه امامت برنمیآید، مردم جمع شوند کسی را به عنوان امام انتخاب کنند شدنی نیست؛ چون امام باید معصوم باشد، یک؛ عصمت را هم غیر از ذات اقدس الهی کسی باخبر نیست؛ یعنی کسی در تمام مدت عمر، درباره معارف دین اصلاً اشتباه نکند، این را چه کسی باخبر است، غیر از خدای سبحان؟
فرمود عصمت، عهدالله است، یک - عصمت کار خداست. شناخت نسبت به کار خداست نه کار مردم. دو - اگر کسی بخواهد به هدایت برسد باید بداند که امامت، تتمّه مسئله رسالت است.
رسول هم «خلیفة الله» است «ولی الله» است، «وکیل النّاس» نیست «وکیل الرعایه» نیست. پس ما تا رسول را نشناسیم امام را نخواهیم شناخت؛ رسول هم اگر ـ معاذ الله ـ وکیل مردم بود احتیاج به توحید نداشت، چون رسول، «خلیفة الله» است. تا ما «الله» را نشناسیم رسول الله را نمیشناسیم؛ تا مستخلفعنه را نشناسیم خلیفه را نمیشناسیم؛ لذا در این دعای نورانی چند جملهای به ما آموختند که شما برابر برهان «لِمّ» حرکت کنید نمازتان نماز محقّقانه باشد، بدرقه نمازتان علم و سواد باشد، بدانید که اول باید «الله» را بشناسید که مستخلفعنه است، بعد از «الله»، «خلیفة الله» را بشناسید که از طرف او میآید. بعد از او «خلیفة الرَّسول» را بشناسید. امام، «خلیفة الرَّسول» است تا کسی رسول را نشناسد، خلیفه او را نمیشناسد.
میبینید این نظیر همه قواعد عقلی منطقی به صورت برهان ذکر میکند: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ» نه برای اینکه بهشت بروم و ثواب ببرم آن سر جایش محفوظ است، این «فَاِنَّکَ» حدّ وسط برهان است: «فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ» من وقتی مستخلفعنه را نشناسم، خلیفه او را نمیشناسم رسول که وکیل نیست من او را انتخاب کنم رسول از طرف مرسِل میآید وقتی من مرسِل رانشناسم رسول را نمیشناسم.
شما در دعاها این را کمتر میبینید، هست؛ چون شاگردانی که این طرز فکر کنند کم بودند. یک وقت ذُریح محاربی خدمت وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) شرفیاب شد، عرض کرد: این آیه چیست که ﴿ثُمَّ لْیقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیوفُوا نُذُورَهُمْ﴾ فرمود: ﴿لْیقْضُوا تَفَثَهُمْ﴾ لقای امام (علیه السلام) است. این ذُریح محاربی رفته نزد حمرانبناعین گفت من خدمت حضرت بودم حضرت اینطور معنا کرد؛ آنها آمدند خدمت وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود تا حالا ما چنین تفسیری از شما نشنیدیم فرمود: «مَن یحتَمِلُ مِثلَ مَا یحتَمِلُ ذَرِیحٌ»[11] اگر کسی با بار معرفتی بیاید با شرح صدر بیاید، جزء کسانی باشد که ما گفتیم: «إِنَ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ»[12] اگر چنین شاگردی بیاید ما بعضی از اسرار را با او در میان میگذاریم.
این طور نیست که این دعاها را برای همه گفته باشند شما در این دعاها کمتر مسئله استدلال میبینید. اکثری دعا برای اکثری مردم است که اینها یا مشکل مغفرتی دارند یا مشکل مالی دارند یا مشکل اختلافی دارند یا مشکل زن و فرزند دارند همین مسائل است اما مشکل معرفتی بسیار کم است، حضرت فرمود: استدلال کن بگو خدایا! «فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ»؛ خدایا اگر آن توفیق را به ما ندهی، ما تو را نشناسیم رسولت را نمیشناسیم مگر آمار متنبّیان کمتر از آمار انبیاست.
در آن نوبت قبل هم به عرضتان رسید اصلاً دنیا جای بدلیسازی است. سلسله انبیا (علیهم آلاف التحیة و الثناء) یک رقمی هستند، سلسله متنبّیان (مدعیان دروغین نبوت) اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، آنها که مدّعی نبوّت بودند؛ در امامت همین طور است، در سایر شئون همینطور است. اصلاً دنیا کارش این است جعل بدل؛ بدلیسازی، شبیهسازی اینها هست.
برهان مسئله این است، «فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ»؛ باز خدایا من نمیتوانم رسول را بشناسم چون رسول، وکیل من نیست، جزء افراد عادی نیست، او از طرف تو میآید، اگر من رسول تو را نشناسم جانشین او را هم که نمیشناسم: «فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ».
ممکن است کسانی مدّعی آن باشند خدایا آن توفیق را بده که من بین غدیر و سقیفه فرق بگذارم از راه غدیر وارد شوم به چاه سقیفه نیفتم! «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینی». این راهی است که مستقیماً همه اینها را که شما جمع کنید میتواند تفسیر آن حدیث شریف باشد که فرمود: «مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةَ جَاهِلیة»؛ آن وقت در تفسیر عهدالله که امام، خلیفة الرّسول است رسول، خلیفة الله است، اینها حرفهای خود را از خدای سبحان دارند، معلوم میشود که همه اینها نگاران به مکتب نرفتهاند.
شما ذیل این آیه، روایاتی که هست ملاحظه بفرمایید آیه این است که درباره توحید است: ﴿أَ فَمَنْ یهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدی﴾[13] این درباره توحید است؛ یعنی به مشرکین میفرماید: شما به دنبال چه کسی میگردید؟! باید به دنبال کسی باشید که «هادی بالذّات» است و «مهتدی بالذّات»، کسی که هدایتش را از کتاب و کتیبه میگیرد، او نمیتواند هادی رسمی مردم باشد، او یک عالِم معمولی است که میتواند سخن انبیا را بفهماند و به اندازه خود منتقل کند؛ اما هادی رسمی کسی است که مکتب نرفته باشد آن که «علیم بالذّات» است، ذات اقدس الهی است که ﴿مِمَّا لا رَیبَ فِیهِ﴾[14] است.
در ذیل این آیه، روایتی[15] است که حضرت بر خودشان تطبیق میفرمایند. میفرمایند: رهبران دو قسماند، این دو قسم هم مردم را به حق هدایت میکنند. آیه نمیفرماید کسی که به حق هدایت میکند، بهتر است یا کسی که به حق هدایت نمیکند «قسیم من یهدی الی الحق»، «من لا یهدی» نیست؛ نفرمود کسی که مردم را به حق هدایت میکند بهتر است یا کسی که مردم را به حق هدایت نمیکند، این روشن است. آیه این است که دو گروه، دو شخص و دو خصوصیت هستند، هر دو مردم را به حق دعوت میکنند؛ اما یکی مکتب رفته است، یکی نگار به مکتب نرفته ﴿أَ فَمَنْ یهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدی﴾ آن یکی هم به حق دعوت میکند، ولی او نگار به مکتب رفته است این نگار به مکتب نرفته. غرض این است که تقابل این دو این نیست که یکی هادی است یکی غیر هادی؛ تقابل این است که هر دو به حق هدایت میکنند؛ منتها یکی رفته مکتب، چهارتا مطلب یاد گرفته مردم را به اندازه خودش به حق دعوت میکند، یکی نگار به مکتب نرفته است مردم را به حق دعوت میکند ﴿أَ فَمَنْ یهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ﴾ یا ﴿أَمَّنْ لا یهِدِّی﴾ این «لا یهدّی»؛ یعنی «لا یهتدی» ﴿إِلاَّ أَنْ یهْدی﴾ خودش هم به دیگری احتیاج دارد.
پس رهبر مردم بعد از وجود مبارک رسول خدا، جریان غدیر است نه سقیفه، کسی که مکتب نرفته باشد، کسی که کتاب نخوانده باشد، کسی که از استاد یاد نگرفته باشد؛ چون اینها «خلیفة الرَّسول» و «خلیفة الرَّسول» هم «خلیفة الله» است.
وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) که امروز اوّلین روز ولایت اوست که همه ما در کنار سفره و مائده و مأدبه و معرفت و علم و کرامت آن ذات مقدس هستیم، این چنین است؛ نگار به مکتب نرفته است «خلیفةُ رسول الله» است, مظهر اعلای غدیر است، «من کنت مولاه فصاحب الزمان مولاه» امروز برگهای است از طرف رسول خدا در اختیار وجود مبارک ولی عصر که همه ما این افتخار را داریم که در کنار سفره آن حضرت هستیم.
اما تا بتوانیم خودمان را از این سطح میانی، بالاتر بیاوریم. همه این دعاها درس است، این اذکار درس است، با این دعا خواندنها با این بررسی و درس و بحث ادعیه، ما باید سعی کنیم خودمان را بالاتر بیاوریم؛ آن وقت جامعه ما میشود جامعه عقلی، اگر جامعه ما جامعه علمی شد، دیگر بازار مدّعیان راکد خواهد بود. بازار عرفانهای کاذب راکد خواهد بود ما میدانیم از کدام راه وارد شویم و از کدام راه نیاز خودمان را برطرف کنیم، مشکل علمی و عملیمان را حل کنیم.
... «غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته».
(1) کمال الدین، ج2، ص409.
(2) سوره بقره،آیه124.
(3) سوره انعام،آیه124.
(4) سوره نساء،آیه80.
(5) سوره احزاب، آیه6؛ ﴿ النَّبِی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾.
(6) تفسیر القمی، ج1، ص174.
(7) سوره إسراء،آیه53.
(8) الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج3، ص338.
(9) المحاسن، ج1، ص9.
(10)الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص337.
(11)معانی الاخبار، النص، ص340.
(12)الخصال، ج1، ص208.
(13)سوره یونس،آیه35.
(14)سوره بقره،آیه2؛ سوره آل عمران،آیه9 و ... .
(15)الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص202.
منبع:
درس اخلاق 1393/10/11 – بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسراء
- تعداد بازدید : 5124
- 30 تیر 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد ولایت (امام علی) امام مهدی