ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: چقدر کار خوبی کردید. محاسبه و مراقبه، البته اگر دائمی باشد، از بالاترین عبادات و روشهای تربیت نفس و رفتار میباشد. بالاخره تا آدمی نفهمد که چه میکند؟ چرا؟ و آیا درست هست یا خیر؟ نمیتواند گامی در اصلاح بردارد.
اما به چند نکتهی بسیار مهم باید توجه داشت:
یک – اخلاص: ارزش هر کار خوبی نیز بستگی به میزان "اخلاص" آن دارد. یعنی عمل کننده، چقدر خدا را دوست داشته باشد و کارش را برای او خالص گرداند. و البته کمالات و از جمله "اخلاص" حدی ندارند، چرا که همه تقرب به حق تعالی میباشند و او محدود نیست.
دو – مداومت: به دست آوردن نعمت، یک مقوله است و حفظ و تداوم آن، مقولهای دیگر. در قرآن کریم فرمود: مؤمن هم نماز با خشوع میخواند – هم نمازش را محافظت میکند و هم در نماز مداومت دارد – در مورد ایمان هم همینطور است و باید ایمانش را حفظ کند. پس مبادا اگر اصلاحی صورت گرفت، گمان کنیم که خب دیگر از این مرحله گذشتم! بلکه باید حفظ کرد و تداوم بخشید.
سه – وسواس: بدتر از بسیاری از این ابتلائات، همان وسواس است که غالباً از القائات شیطانی نشأت میگیرد. پس اگر کسی دچار وسواس میشود، ابتدا باید برای معالجهی آن اقدام کند. وسواس خلاف عقل است:
در روایتى نقل شده است: به امام صادق صادق علیه السلام گفتند: شخصى هست كه داراى عقل و بینش خوبى است؛ اما قدرى در وضو و نمازش وسواس دارد؛ حضرت فرمودند: این چگونه آدم عاقلى است كه پیروى از شیطان مىكند. بعد فرمودند: «ان الشیطان یحب ان یطاع – همانا شیطان دوست دارد که اطاعت شود». (امام خمینى، چهل حدیث)
از این احادیث که مشابه بسیاری دارد، معلوم میشود که اولاً وسواس از شیطان است و ثانیاً انسان عاقل از شیطان (درون و برون) اطاعت و پیروی نمیکند. (لینک)
تکبر:
تکبر یعنی باور و حالت خود بزرگبینی و بزرگی فروختن. و این حالت همیشه نسبت به دیگران میباشد. خواه خدا، انبیا، اولیا و ملائک باشند، و خواه افراد نوع بشر. حالت تکبر همیشه با توجه به کمالات و داراییهای خود دست میدهد. مثل ثروت، زیبایی، علم، قدرت و ... .
پس هر گاه آدمی نگاهی به خود انداخت و نگاهی به دیگران، و خود را برتر و بزرگتر دید، باید بفهمد که دچار "کبر" شده است. و البته این فرق دارد با این که انسان ببیند نعمتی مثل ایمان، علم، سلامتی و ... دارد و دیگری ندارد. او در اینجا خودبزرگبینی ندارد، بلکه شکر خدا را در دل، عمل و زبان به جای میآورد.
در احادیث و روایات، امتحانهای متفاوتی بیان شده که انسان بفهمد تکبر دارد یا ندارد؟ اولین آنها نماز و سجده است. در همان ابتدا معلوم شد که ابلیس لعین با تمامی عبادات و مقاماتی که دارد، مبتلا به بیماری "کبر" است. منتهی پنهان بود تا زمان و زمینه (امتحان) آن فراهم شود. امتحانش همان "سجده" به امر پروردگار بود. کبرش اجازه نداد و البته اگر سجده میکرد، این نقیصهی او نیز برطرف میشد و به مقامات بالاتری میرسید.
امتحان دیگر "پذیرش حق" است، حتی اگر خلاف نظر، میل و منافع شخصی باشد. اگر چیزی گفتید و دیگری خلافش را گفت و حرف او حق بود، میپذیرید؟ حتی اگر ذرهای ابا داشته باشید، یا مثلاً بگویید: اگر بپذیرم، جلوی دوستان کم میآورم – او پر رو میشود و ...، همه از تکبر است.
امتحان دیگر این است که ببینید وقتی وارد مجلسی میشوید [فرق نمیکند که یک میهمانی ساده باشد، با هیئت، یا سمینار و ...] چه جایگاهی را برای نشستن خود در نظر دارید. بهترین و بالاترین؟ آنجا که بیشتر در چشم باشد؟ یا هر جا شد؟ یا حتی دقت کنید که در پایینترین مکان بنشینید. البته نه این که کسی برای ریا جای پایین را انتخاب کند تا دیگران بگویند: چه انسان با اخلاق و متواضعی! بکله از روی اخلاص و ملکهی اخلاقی باشد. یعنی خلق و خویش چنین شود.
امتحانهای دیگری هم هست که در زندگی روزمره بسیار اتفاق میافتد، مثل سبقت در سلام به هر کس و بدون توجه به مقام و منزلت او – پذیرش دعوت فقیر، مثل پذیرش دعوت غنی، تواضع به ویژه مقابل برادران دینی، و ... .
نفاق:
نفاق دو رویی (دو چهرگی) است. یعنی ظاهر خلاف باطن باشد. یعنی ظاهرش را برای نفوذ از یک سو و فرار از سوی دیگر آراسته کرده باشد. "نفاق" در لغت همین کار زیر زمینی است، کار پنهان یا پنهانکاری با اهداف و مقاصد سوء؛ مثل کار موش که زمین را سوراخ میکند تا از سویی بیاید و فایدهاش را ببرد و از سوی دیگری فریب دهد و فرار کند.
نفاق نیز مانند هر کمال و یا رذیلهی دیگری، شدت و ضعف مرتبه دارد. شدتش همان کار کفار در نفاق علیه اسلام و مسلمین است و مرتبه پایینتر و یا بهتر بگوییم، معمولیترش، همین رفتارهایی است که بسیاری از ما مرتکب میشویم و خودمان هم توجه نداریم که از حالت نفاقمان میباشد، به عنوان مثال: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم میفرمایند:
«الـمُـنافِقُ مَـن إذا وَعَدَ أخـلَفَ ، وإذا فَعَلَ أفشى ، وإذا قالَ كَذَبَ ، وإذا ائتُمِنَ خانَ ، وإذا رُزِقَ طاشَ، وإذا مُنِعَ عاشَ».
«منافق كسى اسـت كـه هرگاه وعده دهد خُلف وعده كند ، و هرگاه كارى كند آن را فاش سازد (و در بوق دَمَد)، و هرگاه سخن بگويد دروغ گويد، و هرگاه امانتى به او سپارند خيانت ورزد، و هرگاه روزى داده شود، سبكسرى كند ، و هرگاه روزى داده نشود (وتنگدست گردد) به غلّ و غش روى آورد» (منتخب ميزان الحكمة : 566)
خطبه منافقین در نهج البلاغه را حتماً مطالعه نمایید. (لینک)
حسد:
حسد نقطهی مقابل همان تکبر است. متکبر خود را بزرگتر میبیند و حسود خود را کوچک و خوار و ذلیل و ناتوان میبیند و بالتبع همیشه آرزو دارد که آن چه دیگران دارند، به او داده شود و البته شخص حسود، به غیر از احساس خودکم بینی، بسیار خودخواه نیز هست. حسود به دارایی دیگران، با غبطه نگاه نمیکند، بلکه با حرص و تنگنظری نگاه میکند. دوست دارد اگر خودش ندارد، او نیز نداشته باشد.
نکته بسیار مهم:
اگر از خودمان سؤال کنیم که «اگر این صفات و روحیات بد و مذموم است، پس چرا خداوند متعال آنها را در وجود ما قرار داده است؟»، به این پاسخ میرسیم که پس «همه خوب هستند و از صفات کمالیه در انسان میباشند، چرا که از خداوند سبحان «بد و مذموم» صادر نمیشود، او که چیز بدی خلق نمیکند. منتهی جای ظهور و بروز و مصرفش باید معلوم شود». خطاها همه از بدلکاری است.
تکبر خوب: خیلی از موارد هست که انسان باید تکبر داشته باشد، پس اگر این صفت، حالت و استعداد اصلاً در وجود انسان نباشد که نمیتواند در مواقف لازم تکبر داشته باشد. به عنوان مثال: امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «تکبر مقابل متکبر عبادت است».
نفاق خوب: نقاق نیز از صفات کمالیه است، چه در حیوان و چه در انسان. روباه از این لحاظ کاملتر از کلاغ، شتر یا ببر و پلنگ است، میتواند خود را به مُردن بزند و شکار که نزدیک شد، صیدش کند و یا پرنده یا حیوانی که لاشهخوار نیست، به او نزدیک نشود.
اگر در انسان این استعداد کمالی نباشد که بتواند ظاهرش را متفاوت با باطنش جلوه دهد که نه تنها آبرویش میرود، بلکه اصلاً نمیتواند زندگی کند و تعامل داشته باشد.
وقتی کسی سر کار ناراحت شده، یا بابت حادثهای دلگیر و عصبانی شده و ...، اما به خانه که میآید یا در جلسهای شرکت میکند و خود را بشاش و با نشاط نشان میدهد، خب این "نفاق" است، منتهی نفاق خوب. ممکن است انسان رذایل اخلاقی یا ذهنی بسیاری داشته باشد، آیا باید به بهانهی کنار گذاشتن "نفاق" همه اینها را آشکار کند.
غبطه: شکل خوب حسادت، غبطه است و شکل بد غبطه، همان حسادت است. حسود ناراحت میشود که چرا نعمتی که او ندارد، به دیگری رسیده است؟ اما غبطه یعنی: ضمن این که خوشحال و خشنود از نعمت دیگران است، او نیز دوست دارد به این مقام یا نعمت برسد. لذا الگو میگیرد، انگیزه پیدا میکند و تلاش مینماید.
***- دقت کنیم که "خودسازی" بسیار مشکلتر و دقیقتر از "ماشینسازی" میباشد. یک ماشین، هر چه پیشرفتهتر و حساستر و کاربردیتر باشد، ساختنش نیاز به علم، دقت و توجه بیشتری دارد. بیتردید ساختن یک خودرو، بسیار سختتر و حساستر از ساختن یک پیچگوشتی است و ساختن یک ابَررایانه یا فضاپیما، بسیار حساستر و پیچدهتر از خودرو. اما خودسازی، یعنی «انسانسازی».
از این رو هیچ کس بدون توجه به خدا، به مبدأ و معاد، به وحی، به ولایت، به الگوی الهی، و عمل به دستورالعملهای خالقِ علیم، حکیم و متعال، نمیتواند خودسازی کند.
کلمات کلیدی:
گوناگون