ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: باید اذعان داشت که هر چند مسئله تقلید از اهمّ احکام عبادی است و به همین دلیل بر کسی که خودش مجتهد نیست (فقه نمیداند)، تقلید واجب است، اما متأسفانه اذهان عمومی، آن طور که باید، به احکام آن واقف نیستند.
مسئله "تقلید" از مجتهدِ اعلم، خودش یک باب فقهی است و احکام خودش را دارد؛ لذا "مقلد" حتماً باید که مرجع تقلید خود را طبق همین احکام انتخاب نماید. اما شاهدیم که بسیاری بر اساس ملاکهایی که به هیچ وجهی چارچوب شرعی ندارند و در فقه تعریف و توجیهی ندارند، مرجع انتخاب میکنند! مثلاً یک عده مرجع همشهری خود را انتخاب میکنند و میگویند که الا و لابد او اعلم است، چون همشهری ماست! یک عدهی دیگر به خاطر حبّ و بغضها یا جهتگیریهای سیاسی، مرجعی را انتخاب میکنند! جالب آن که یک عده، از لجاجت و حرص نسبت به یکی، از دیگری تقلید میکنند! یک عده دنبال کسی هستند که کار باب میل آنها را تأیید کند! و اینها هیچ کدام از شروط و روشهای تشخیص اعلم نمیباشد.
تشخیص اعلم:
الف - تشخیص و انتخاب اعلم برای تقلید، به هیچ وجهی دیمی، میلی، قومی و ... نمیباشد، بلکه این مهم نیز چارچوب و احکامی دارد که در صفحه اول تمامی رسالهها بیان شده است. پس مقلد باید حتماً و حتماً و حتماً، مرجع خود را بر اساس این چار چوب بشناسد و انتخاب کند.
روش انتخاب مرجع که جهت انجام تکالیف شرعی میباشد و در رسالههای تمامی مراجع بر آن تصریح شده است، بر چهار اصل ذیل استوار میباشد:
1- خود انسان خبره و اهل تشخیص باشد و بتواند مجتهدِ اعلم را تشخیص دهد.
2- دو نفر عالم و عادل که میتوانند مجتهد و أعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا أعلم بودن کسی را تصدیق کنند، بهشرط آنکه دو نفر عالم و عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند (یعنی اکثریت) – و البته اکثر فقها، تشخیص و تصدیق یک نفر را نیز کافی دانستهاند.
3- انسان از راههای عقلائی به اجتهاد یا أعلمیت فردی اطمینان پیدا کند، مثل آنکه عدّهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و أعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد بودن یا أعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
4- به جای تقلید از یک مرجع تقلید مشخص، عمل به احتیاط کند. بدیهی است در چنین تصمیمی، لازم است که فرد خودش همه احکام را بداند و فتاوا را نیز بداند، تا بتواند عمل به احتیاط نماید.
پس این راههای تشخیص "اعلم" میباشد و هر راه دیگری جهت تشخیص، خطاست.
ب – به طور کلی "اعلم"، یک صفت تفضیلی میباشد، یعنی "عالمترین و منظور عالمترین در فقه است و نه در همه علوم دینی"، پس واژهی «اعلم» به دو، سه یا چند نفر اطلاق نمیگردد، بلکه فقط به یک نفر اطلاق میشود. جمع "عالم" را "علما" میگویند، اما "اعلم" جمع ندارد.
منتهی گاهی تشخیص یک نفر در میان سایر فقها به عنوان «اعلم»، راحتتر است، مثل دوران مرحوم آیت الله حکیم یا مرحوم آیت الله بروجردی و ...، رحمة الله علیهم. اما گاهی این تشخیص به خاطر برکت وجود تعدادی از فقهای برجسته، ممکن نمیباشد، مثل نیم قرن اخیر که جهان تشیع، از فقهای قَدَری چون آیات عظام خمینی، خویی، گلپایگانی، مرعشی نجفی، خامنهای، سیستانی و ... متنعم بوده و هست.
ج – در چنین شرایطی، اجماع تشخیص فقها (اصل سوم) راهگشاست؛ از این رو آنان اسامی فقهایی که مسئولیت مرجعیت را پذیرفتهاند را اعلام میکنند و تقلید از هر کدام آنها جایز است، مگر این که انسان خودش علم و یقین داشته باشد که دیگری از آن که مد نظر اوست، برتر (اعلم) است.
پس، این کار ما نیست که تشخیص یا نظر دهیم که "اعلم" کیست؟ خودمان نیز بر اساس معیارهای فوق، مقلد هستیم. و تقلید از هر کدام از مراجعی که مورد تأیید اکثریت علما و فقها و خبرگانی که اهل تشخیص هستند، درست و صحیح است.
نکته:
دقت کنید که مقصود از "اعلم"، داناترین در فقه است، اما "مرجعیت"، فقط یک رتبهی علمی نمیباشد، بلکه یک مسئولیت است برای فقیه دانا.
برخی از علما و فقها، به جهت تشخیص و ضرورت این مسئولیت را میپذیرند (یا از سوی دیگران به حسب ضرورت مکلف میشوند)، برخی دیگر نمیپذیرند. همه میدانیم که تا مرحوم آیت الله بروجردی در قید حیات بودند، حضرت امام خمینی و سایر فقهای همطراز ایشان، رساله ندادند – تا آیات عظام امام، گلپایگانی، مرعشی نجفی و اراکی در قید حیات بودند، مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه، مسئولیت مرجعیت را نپذیرفتند و رساله ندادند، نه این که آنها فقیه و در حد مرجعیت نبودند و سپس (به قول جوسازهای بیاطلاع) یک شبه و به محض وفات یکی، مرجع شدند. به عنوان مثالی دیگر: حضرات آیات جوادی آملی، ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، که مدتی پیش قبول مسئولیت نموده و رساله دادند، از مدتها پیش فقیه واجد شرایط مرجعیت بودهاند. حضرات آیات، علامه طباطبایی، علامه جعفری، شهید مطهری، شهید بهشتی، آیتالله حسن زاده آملی و ... همه فقیه و در حد مرجعیت بودند، اما با وجود سایر فقها، ضرورتی برای پذیرش این مسئولیت خطیر ندیدند.
کلمات کلیدی:
حقوقی و احکام