ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در این مقوله به چند نکته بسیار مهم باید دقت شود:
الف – نه تنها ملائک، بلکه هیچ موجود دیگری علمی ندارد، مگر آن که خداوند علیم (از طرق مختلف) به او تعلیم داده باشد؛ چنان که راجع به حضرت آدم علیه السلام فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا – تمامی اسمها (نامها، نشانهها) را به آدم آموخت / البقره، 31» - و راجع به نوع بشر (انسان) نیز فرمود: «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ - به انسان آنچه را كه نمىدانست آموخت/ العلق، 5».
ب – ملائک عرضه نداشتند که ما هیچ علمی نداریم، بلکه گفتند: «جز آن چه تو تعلیم دادی، چیزی نمیدانیم. «قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ - گفتند: تو (از هر نقص و عيبى) منزّهى، ما را دانشى جز آنچه خود به ما آموختهاى نيست حقّا تويى كه دانا و حكيمى / البقره، 32».
آن چه که ملائک به آن علم نداشتند:
ماجرا این است که وقتی خداوند متعال فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً – همانا خلیفه خود را در زمین قرار خواهم داد»، ملائک از دو موضوع تعجب کردند: اول آن که چرا خلیفةالله از نوع بشر باشد که جسمی مادی دارد و بالتبع نیاز به خوردن، آشامیدن، تزویج و تولید مثل دارد، در حالی که ملائک مجرد (ملکوتی) هستند و فقط خدا را تسبیح و تحمید و اطاعت میکنند؛ دوم آن که چرا زمین که محل فساد و خونریزی است؟ خداوند متعال فرمود در پاسخ آنها فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ – به درستی که من میدانم، آن چه شما نمیدانید».
اما، پس از آن که آدم علیه السلام را به تمامی اسماء تعلیم داد، آنها را به ملائک عرضه کرد [یعنی این اسماء، الفاظ و مفاهیم نبودند، بلکه موجوداتی بودند] و از ملائک پرسید: اگر راست میگویید که شما مرا تسبیح و تحمید میکنید، بگویید که اینها کیستند؟
اینجا بود که ملائک دیدند که آنها را نمیشناسند و اقرار کردند که این علم را ندارند و عرض کردند که ما به جز آن چه تو تعلیم دادهای نمیدانیم. یعنی خودت میدانی که آنها را به ما نشناسانده بودی. سپس خداوند میفرماید: نگفتم آن چه شما نمیدانید، من میدانم؟ و بعد به حضرت آدم علیه السلام فرمود که به ملائک خبر بده که اینها کیستند.
نکته:
در همین چند آیهی کوتاه، نکات بسیار ژرفی وجود دارد، از جمله:
1- محوریت «علم» - «وجود موجوداتی برتر و والاتر از مقام ملائک و قدرت شناخت آنها» - «تعلیم این علم به حضرت آدم».
2- کمال تسبیح و حمد الهی، با معرفت و آن هم شناخت همان موجودات محقق میگردد، چرا که وقتی فرشتگان مدعی تسبیح و تحمید شدند، خداوند علیم، پس از عرضهی آنها به ملائک فرمود: اگر راست میگویید، یعنی قول شما با فعل شما صدق میکنید، بگویید اینها کیستند؟! یعنی اگر نمیشناسید، پس حمد و تسبیحتان نیز به کمال نرسیده است.
3- در خاتمه نیز به حضرت آدم نفرمود که به اینها تعلیم بده و علم شناخت و معرفت این موجودات برتر را به آنها بیاموز، چون توان آن را نداشتند و ندارند، لذا فرمود: به آنها خبر بده که اینها کیستند؟
4- در نهایت حضرت آدم علیه السلام نسبت به آنها "علم" یافت، اما فرشتگان نسبت به وجود آنها "خبر" یافتند و این دو رتبه خیلی با هم فاصله دارد. به عنوان مثال: همه ما خبر داریم که آسمان اول، پر از کهکشانهای بزرگ و کوچک است، اما دانشمند فضا به آنها علم دارد.
علم ملائک نسبت به فساد و خونریزی در زمین:
ملائک، کارگزاران الهی هستند؛ از ناحیه حق تعالی، مدبرات الامر هستند. هر امری از اوامر الهی، فرشته یا فرشتگانی مخصوص به خود دارد، چنان که میدانیم فرشتگان وحی، رزق، مرگ و قیامت وجود دارند. پس چنین نیست که آنها به طور کلی از آن چه در آسمان اول و به ویژه زمین، غافل بوده باشند.
ملائک میدانستند که "زمین"، اسفل (پایینترین) مرتبهی وجود است. جرم و ماده است که زوال و فنا و تباهی (فساد) بر آن راه دارد. موجودات زندهی دنیا را نیز میشناختند و مأمور و کارگزار امور آنها بودند، پس میدانستند که اینجا، دار تنازع بقا است و هر کدام دیگری را میخورند تا زنده مانده و رشد کنند.
آنها علم داشتند که گیاه، مواد زمین را میخورد؛ برخی از حیوانات گیاه را میخورند و برخی حیوانات دیگر را میکُشند و میخورند. برخی دیگر برای حفاظت از حریم خود، زوج یابی، یا ترس جان، خون یک دیگر را میریزند.
از این رو میدانستند که اگر آدم از خاک خلق شده و حیاتش نیز در زمین خواهد بود، پس از این قواعد مستثنی نخواهد بود. او نیز نیاز به خوردن و آشامیدن و مسکن و تزویج و تولید مثل دارد، او نیز دشمن جان دارد، صید میکند و صید میشود. پس فساد و خونریزی، برای او هم هست.
موجوداتی شبیه به انسان:
نه تنها هر طبقه از موجودات، کف و سقفی دارند و سقف هر طبقه بسیار نزدیک به کف طبقهی بالاتر است، بلکه موجودات شبیه به انسان، و حیات آنها قبل از آدم ابوالبشر و نسل او در زمین نیز منکری ندارد، هم در علوم اسلامی بیان شده و هم در علوم تجربی تحصیل شده است.
به عنوان مثال: سنگ، کف جمادات است و گفته میشود که سقفش مرجان است که حیاتی دارد. گیاهان در مراتب مختلف کف هستند و سقفشان نخل است که شباهتهایی به حیوان دارد. سقف حیوان دستههای گوناگون از میمونها هستند که به انسان شباهت دارند؛ و انسان نیز مراتب جمادی، نباتی، حیوانی را پشت سر گذاشته، به مرتبه ملکوتی میرسد و از آن هم بالاتر میرود.
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایک پرّ و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو کلّ شَیءٍ هالِک الاّ وَجهَه
بار دیگر از ملک قربان شوم آنچ اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که انا الیه راجعون (مولوی)
بشر، قبل از بشر:
در كتاب «ناسخ التواریخ» نقل شده كه شخصی به خدمت حضرت علی علیهالسلام رسید و سؤال كرد كه سه هزار سال پیش از حضرت آدم چه كسی بود؟ حضرت فرمودند: بشر؛ عرض كرد قبل از آن بشر كی بود؟ فرمود: بشر؛ سه بار این سخن تكرار شد، سائل سر به زیر انداخت. آنگاه حضرت علی علیهالسلام فرمودند: اگر سی هزار بار هم سؤال میكردی، همین جواب را میشنیدی.
*** - لزومی ندارد که سایر موجودات از دسته حیواناتِ منقرض شده یا نشده، فاقد روح و شعور باشند. همه حیوانات روح دارند و همه آنها از نوع و مرتبهای از شعور برخوردار هستند و حتی تا حدودی اختیار هم دارند. عقل معاش حیوانی دارند، برنامهریزی میکنند و حتی برخی از گونهها، از ابزار نیز استفاده میکنند. منتهی روح، عقل و شعور و بالاخره «اختیار» نیز انواع و مراتب دارد که کمال آن در بشر اولاد آدم نهادینه شده است. روح حرکت (حیوانی) با روح معرفت و روح ایمان متفاوت است. عقل معرفت (شناخت) نیز با عقل معاش متفاوت است، شعور غریزی نیز با شعور عقلی و بصیرتی متفاوت است و اختیار نیز شدت و ضعف مرتبه دارد. اختیارِ مبتنی بر شعور غریزی، بسیار متفاوت است با اختیار مبتنی بر عقل.
دقت:
اگر چه بشر، آدم و انسان، همگی نامهای یک موجود هستند، اما هر کدام معنی خاص خود را دارند و در این میان "بشر" به پوست و ظاهر گفته میشود، یعنی موجودی که پوستش مانند سایر حیوانات خشکی، دریایی و هوایی نیست، پشم و پَر و فلس ندارد، راست قامت است، روی دوپا راه میرود و ...؛ اما آدم به یک نوع خاص از بشر و نسل او گفته میشود؛ و واژهی انسان نیز اشاره به زود انس گرفتن و زود فراموش کردن (نسیان) این موجود دارد.
*** - در حالی که علم آمار ثابت میکند که از سلسله این جمعیت هشت میلیاردی، نمیتواند بیش از دوازده هزار سال گذشته باشد، اسکلتها یا فسیلهایی از گونههایی پیدا میشود که از سویی بسیار شبیه آدم هستند و از سویی دیگر صدها هزار و حتی دو میلیون سال از قدمت آنان میگذرد (همونالِدی). برخی مترصند و اصرار دارند که اثبات کنند این بشر که آن که را آدم مینامیم، نسل تکامل یافته همانها هستند، در حالی که هر چه علم [به ویژه علم ژنتیک] پیشرفت میکند، بیشتر ثابت میشود که به رغم شباهتها، این آدم نمیتواند از نسل آنها یا میمونها باشد. پس کاملتر بودن یک گونه نسبت به گونهی مشابه یک مقوله است، اما از نسل آنها بودند یک مقولهی دیگری است.
مرتبط:
*- (هابیل و قابیل) یا انسان حیوانیت را قربانی میکند، یا حیوان انسانیت را به مسلخ میکشاند. (24 مهر 1392)
کلمات کلیدی:
قرآن علم