اخیرا نامه عمر و پاسخ پادشاه ایران در فضای مجازی ترویج شده؛ لطفا در خصوص سندیت این نامه و پاسخ آن صحبت کنید. (حوزوی / تهران)
ایکس – شبهه / پاسخ به سؤالات و شبهات: اصل این دو نامه، صحبت زیادی نمیخواهد، چون جعلی است، اگر قرار باشد که مرتب نامه جعلی بنویسند و دیگران در باره آن صحبت کنند که حسابی منفعل شدهاند و آنها به خواسته خود رسیدهاند.
این دو نامه، درست مانند کثرت جملاتی است به نام کوروش، داریوش، مرحوم دکتر شریعتی و ...، منتشر میکنند؛ گویی از هر کدام دفترچه خاطرات جدیدی پیدا کردهاند، که روح آنان نیز خبر ندارد.
پر واضح است که هر دو نامه جعلی و من درآوردی است. مادر بزرگی به فرزندانش میگفت: «عزیزان من، وقتی خواستگاری برای فرزند شما میآید و دو خانواده تعاریفی از پسر یا دختر [اخلاق، عقل، سواد، ثروت، پشتکار، خانهداری، حیا، عفت) تعاریفی میدهند، چیزهایی میگویند که دوست دارند چنین باشد، نه این که چنین هست – لذا زیاد هم باور نکنید». اینها نیز دوست داشتند که تاریخ چنان رقم میخورد که اینها دوست دارند و چنین مکاتباتی صورت میگرفت، نه این که واقعاً صورت گرفته است.
نصیحتهای مادر بزرگهای ما، امروزه به مکتب و ایسم، مبدل شده است. پست مدرنها میگویند: «ما مجبور نیستیم تاریخ را آن گونه که بوده قبول کنیم، بلکه میتوانیم آن گونه که دوست داریم، تصور و ترسیم نماییم»؛ و برای همین تلاش گستردهای در تحریف تاریخ خود و جهانیان آغاز کردند و فرقی ندارد که تاریخ یهود و صهیونیسم باشد، یا تاریخ امریکا، یا جنگ جهانی و هلوکاست، یا تاریخ کشور باستانی چون ایران، یا تاریخ ادیان و از جمله اسلام.
اما چرا به این تحریف مصرند و این همه بودجه و امکانات را صرف آن میکنند؛ چون تاریخ هیچ گاه به نفع باطل شهادت نداده و نمیدهد؛ اصرار قرآن کریم بر سیر در زمین و مطالعهی تاریخ اقوام، برای همین است. چرا که تاریخ حقایق را شرح میدهد و این حقایق هیچگاه به نفع باطل نمیباشد.
*- همه میدانند که نه خلیفه دوم معرفت و ایمان چندانی به خدا، معاد و اسلام داشت [که اگر میداشت خلافت را به رغم بیعت با پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله غصب نمیکرد]، و نه یزدگرد سوم اهورا مزدایی بود، که اگر میبود، آن همه ظلم و جنایت در حق مردمش نمیکرد.
*- همه میدانند که نه عملکرد خلیفه دوم، مطابق دستورات و آموزههای اسلام بود و نه عملکرد حکومت پادشاهی یزدگرد، مطابق دین زرتشت بود. و همه میدانند که در نظامات سیاسی جهان، نه خلافتهای بشری منطبق با آیینهای الهی است و نه سلطنتهای پادشاهی و نه هیچ دینی سیاستها و عملکردهای آنان را تأیید میکند.
روش کار:
روش کار این است که یک فرازی از تاریخ یا گزارهای در هر موضوعی را جعل میکنند و در سطح گسترده نشر میدهند، تألیف کتابهای تاریخی دورغ، نوشتن گزارشات جعلی، تفسیر به رأی حوادث و تحلیلهای مصادره به مطلوب در حوادث اتفاقیه، تولید فیلمهای و سریالها و ...، همه ابزار انجام این تحریفات بزرگ در تاریخ بشر و اقوام میباشد.
در نشر اکاذیب راجع به معارف، احکام یا تاریخ اسلام و ایران، انقلاب اسلامی و ... نیز بر این باورند که چند نتیجه دارد:
یک – عدهای سادهلوح و نادان هستند، باور میکنند؛ پس به شدت فریب میخورند و منحرف میشوند؛ و استعمار و استثمار و استحمار فریب خورده، راحت است.
دو – عدهای که میدانند و بصیر هستند، به نفی و رد و تکذیب بر میخیزند که همین سبب نشر بیشتر مندرجات دروغ میگردد. میگویند: بالاخره هر کسی بخواهد رد و نقد کند، لابد مجبور است که یک بار همین دو نامه جعلی (یا هر دروغ دیگری) را بنویسد و سپس رد کند، و همین خود سبب گستردگی نشر و فرافکنی و نقل قول افواهی میشود. [ما نیز به همین دلیل نامه را درج ننمودیم که نقد کنیم].
سه – این دو گروه تمام امکانات خود (قلم، سخن، فضای مجازی) را به کار میگیرند تا یک دیگر را رد کنند؛ و این به غیر فضاسازی بهتر برای نشر بیشتر، به بستر سازی مناسب برای صفکشیها و اختلافات منجر میگردد و عرصه را برای تنش ایجاد میکند، که آن هم غایت امید آنهاست.
هدف:
پس از حب به خداوند متعال و بالتبع به دین خدا، که فطری بشر است و در نهاد انسان سرشته شده است، حب به وطن و ملیّت از همه شدیدتر است. چنان که انسان، همانگونه که از جان و مال در راه دفاع از دین خدا میگذرد، در راه دفاع از میهن و هویت ملی خویش نیز میگذرد.
از این رو، وقتی میخواهند یک آلترناتیوی علیه خدا و دین خدا عرضه کنند، هیچ جایگزینی (از پول، ثروت، رفاه، شهوت، قدرت، تئوری، حزب و ...) پیدا نمیکنند که قویتر از حبّ وطن یا همان عِرق ملی یا به تعبیر بینالمللی "ناسیونالیته" باشد.
از این رو، به ویژه در جهان اسلام و بالاخص در ایران اسلامی و پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، تلاش گستردهای جهت رویاروی جلوه دادن «دین و ملیت»، یا «اسلام و ایران»، به راه انداختند و بهانه را نیز «حمله اعراب به ایران» قرار دادند. و در این راستا از هیچ دروغ، فریب، شایعه و تحریفی نیز ابا نکردند. و حال آن که هر عقل سلیمی میداند که اولاً خدا مرز ندارد، ثانیاً دین را خدا قرار داده، اما مرزها را ما تعیین میکنیم و مدام بزرگتر و کوچکتر میشود؛ ثالثاً گرایش به دین خدا فطری است، پذیرش هر دین و آیین و مکتبی نیز باید متبنی بر عقل باشد و همه با انتخاب صورت میپذیرد، اما ملیت انتخابی نیست.
وقتی میخواهند گرایش به اسلام را غیر انتخابی نشان دهند، میگویند: چون در محیط اسلامی به دنیا آمدی مسلمان شدی – اما وقتی میخواهند ملیت را مقابل دین قرار دهند، دیگر نمیگویند: ایرانی بودن تو به انتخاب خودت نبود، چون در ایران به دنیا آمدی ایرانی شدی! در هر حالی که دومی صحیح است.
نکات:
درباره جعل نیز باید به قول معروف گفت: «جعل هم، جعلهای قدیم»، دست کم تشخیص جعلی بودنش کم یا زیاد دشوار بود، اما اینها آن قدر عجولانه و ناشیانه جعل میکنند که جز خود را نمیتوانند فریب دهند.
1- خط رایج در آن زمان عربستان خط آرامی یا سریانی بوده است اما نامه عمر به خط کنونی عربی است.
2- در هیچ از منابع قدیمی یا معاصر تاریخی، چنین نامهای ثبت نشده است و حتی به آن اشاره نشده است؛ به نظر میرسد به بایگانی جدیدی دسترسی یافتهاند!
3- نامه عمر بدون بسم الله شروع شده که اصلاً مرسوم مسلمانان آن دوران (و اکنون نیست) و جالب آن نوشته «الله اکبر» را پرستش کن! خب جمله را کسی به کار میبرد که اصلاً هیچ خبری از اسلام و دعوت آن ندارد و نمیداند که "الله اکبر" را پرستش کن، هیچ معنایی ندارد.
4- یزدگرد در این نامه جعلی، به عمر و ... مزخرفگو میگوید! مزخرف به معنای زینبکاری و طلاکاری و ...، است که واژهاش پس از حمله و ورود به کاخها به زبان فارسی آمد.
5- در این نامه جعلی، به فاصله چهار ماهه دو جنگ اشاره شده، در حالی که فاصله میان دو جنگ مذکور، حدود هشت سال بوده نه حدود چهار ماه (جنگ قادسیه در سال ۱۴هـ . ۶۳۵م (فرهنگ معین، ج ۶، ص ۱۴۲۴) و جنگ نهاوند در سال ۲۱هـ . ۶۴۲ م (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشکور، ج ۲، ص ۱۳۷۴) روی داده است.
توجه: جالب آن که پس از انتشار این دروغها و مطالعهی بازخوردها و نقدها، قصد در اصلاح میکنند، به طوری که تا کنون چند بار این نامه را اصلاح کردند و در اصلاحیههای اخیر، بسم الله را به ابتدای نامه عمر اضافه کردند و دعوت را با حذف "اکبر"، به پرستش الله تصیحیح کردهاند که این خود حاکی از بیماری، مرض، غرض و بغض و دشمنی آنهاست.
ملاحظات:
الف - بیتردید اگر "دین = اسلام" نباشد، زیاد فرقی ندارد که بیست، پانزده یا چهارده قرن پیش، کدام کشوری به کدام کشور یورش برد، و آنها همین را میخواهند.
در چنین حالتی، حمله اعراب به ایران، مقولهای خواهد بود مثل جنگهای ایران و روم باستان، یا حملات مکرر ایران به اعراب (به ویژه در دوران خسروپرویز)، یا حمله مغول به ایران، یا حمله ایران به هندوستان، یا حمله انگلیس و امریکا و صهیونیسم بینالملل به ایران و سایر کشورها.
پس، اگر چه زیر نقاب حب ملی تلاش میکنند و شعار میدهند، اما نتیجهی نهایی مطلوب آنها بیتفاوت کردن به همین تهاجمات به هویت ملی و حساسیت نسبت به تمامیت ارضی کشور میباشد.
امروزه چند ایرانی پیدا میکنید که اراضی جدا شده از خاک ایران، در دوران پادشاهی قاجار یا پهلوی را وطن خود بداند؟! تاریخ جدا شدن استانهای بزرگ و مبدل شدن آنها به کشورهای مستقلی چون آذربایجان، ترکمنستان، تاجیکستان، ارمنستان، افغانستان ... در دوران قاجار و نیز تاریخ جدا شدن خاک بحرین از ایران در دوران پهلوی دوم که بسیار نزدیکتر است! اما اینها از حمله اعراب به ایران بسیار میگویند(؟!) چرا؟ چون از یک سو میخواهند گرایش عقلی و فطری ایرانیان به اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله را مقابل عِرق ملی آنان قرار دهند و از سوی دیگر به دنبال بیتفاوت کردن مردم نسب به هر تهاجمی میباشند. چرا که وقتی دین خدا نبود، حق و باطل، تعریف چندانی ندارد. مردم خواهند گفت: تاریخ بشر همین است دیگر، هر که قدرتمندتر بود، محقتر است و به دیگران یورش میبرد.
ب – هنوز چهل سال از عمر استقلال این کشور نمیگذرد، استقلالی که به خاطر اسلامگرایی مردم ایران، با شعار "الله اکبر" و اطاعت از مرجع دینی به دست آمد. استقلالی که مرهون اعتقادات و باور ایرانیها به توحید و معاد و بالتبع نبوت، اسلام، قرآن و ولایت بوده و هست.
اما، تا قبل از آن، ایران یکپارچه در تصرف امریکا بود، آن هم نه به عنوان یک کشور یا حتی یک ولایت وابسته و سرسپرده، بلکه به عنوان یک منبع اقتصادی و یک پایگاه نظامیِ مطلوب، چنان که تا قبل از آن، به ایران «ژاندارم منطقه» میگفتند.
قبل از دوران محمد رضا، در دوران پدرش و نیز دوران قاجار هم که ایران یکسره در سلطهی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و حتی نظامی انگلیس بود. ایران بیش از دو قرن اشغال و استعمار کامل را پشت سر گذاشت و انقلاب کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران و استقلال این مملکت هم که ایران هدف اصلی حملات نظامی، اقتصادی، تروری، فرهنگی، فتنهها، توطئهها و ... قرار گرفته و این جنگ هم چنان و با شدت هر چه بیشتر ادامه دارد.
خب این به اصطلاح ملیگراهای وطن دوست، که در همیشهی تاریخ سر بر آستان و انگلیس و امریکا داشتند و هر گاه کشورشان با خطری مواجه شد، فرار کردند و به لندن و پاریس و لوس آنجلس گریختند، و هر گاه خطر توسط هموطنان مؤمن بر طرف شد، برگشتند و ضمن سهم خواهی کلان، علیه استقلال کشور خودشان و علیه اسلام عزیز که عامل اصلی این قدرت و پایداری میباشد، ضد تبلیغ و فتنه کردند، چرا هیچ گاه به این تاریخ اسف انگیز معاصر اشارهای ندارند تا قدر اسلام و انقلاب اسلامی بیشتر مُدرک نسلهای جدید گردد و تنها همّ و غمّشان، حمله اعراب به ایران است؟!
ج – پس، این نامهها و تاریخهای جعلی، حاکی از ضدیت و دشمنی تولید کنندگان و نشر دهندگان، با اسلام از یک سو و با هویت ملی و تمامیت ارضی و استقلال کشور از سوی دیگر دارد.
سؤال و نشانی (لینک) پاسخ جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
آیا نامه عمر به پادشاه ایران (یزدگرد سوم) و پاسخ او، که در فضای مجازی انتشار گسترده یافته، صحت و سندیت دارد؟ لطفاً توضیح دهید.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/6829.html
- تعداد بازدید : 4547
- 9 مهر 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: تاریخی