"پارادوکس قدرت مطلق" را توضیح مفصلی بدهید و آن را رد کنید – مثالِ: «آیا خدا میتواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند».
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: اصل یا فرضی را رد میکنند که یا دلایلی برای اثباتش ایفاد شده باشد و یا وقوعش مفروض باشد. حال این سؤال یا شبههی فوق، کدام یک از قالبهای فوق را دارد که بخواهیم «رد» کنیم. اما میشود، طرح کنیم یا تحلیل نماییم؛ و اولین نکتهی مهم این که خداوند متعال، خالق، مالک و ربّ است، جرثقیل نیست که چیزی را بلند کند یا زمین بگذارد.
ابتدای جمله یک کلمه «پارادوکس» آوردهاند که گمان شود، لابد حرف جدیدی است، هر چند که سؤال منطقی نباشد؛ پارادوکس به ازای همان واژه مفهوم خودمان است، یعنی «تناقض». پس سؤالات با اضافه نمودن واژگان جدید و یا غریبه از زبان ما، جدید نمیشوند.
واقع این است که این سؤالات، سابقه چند هزار ساله دارد و دست از اهل بیت و به ویژه امام صادق علیه السلام که به لحاظ شرایط زمانی فرصت نسبتاً مناسبتری برای سؤال و جواب شده است، این سؤال و مانند آن [خدا میتواند دنیا را در تخم مرغی جای دهد که نه آن کوچک شود و نه این بزرگ] بسیار شده است. به گمان خودشان میخواهند به این نتیجه برسند که اگر پاسخگو بگوید: «بله میتواند»، سؤال شود این چه توانی است که نمیتواند آن را بلند کند – و اگر بگوید: «نمیتواند»، بگوید: پس «قادر مطلق» یعنی چه؟ منتهی در نظر نگرفته که «عقل» محکوم و محصور و مجبور به این دو راه نیست.
***- مسئله اصلی این است که «سؤال» نیز باید مانند پاسخ، مبتنی بر اصول صحیح عقلانی باشد و در این اصل، هیچ فرقی بین سؤال در مورد «قدرت مطلق – که البته مطلق خودش محدود است، و شاید بهتر باشد بگوییم: قدرت محض» که همان خداوند قادر متعال میباشد، با سؤالات دیگر در مورد سایرین وجود ندارد.
مِثل این است که بپرسند: آیا شما میتوانید یک تصویری را روی بوم نقاشی کنید که خودتان هم نتوانید آن را نقاشی کنید؟! آیا میتوانید یک جرم دویست کیلویی را بسازید که دویست گرم وزن داشته باشد؟! آیا میتوانید در عین حال که به زمین چسبیدهاید، در آسمان یا روی کره ماه باشید؟!
هر گونه مثال دیگری هم میتوان بیان داشت: مِثل این که "آیا خدا میتواند، آن قدر باران بفرستد، تا خودش هم نتواند آن را جمع کند؟!" اینها همه سؤال از «تناقض» است که امر محال میباشد.
الف – به غیر از مقولهی «علم خدا، قدرت خدا، فعل خدا و ...»، این یک اصل عقلی است که «اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است». یعنی «هست و نیست» یا «بود و نبود»، یک جا جمع نمیشوند.
ب - «ضد» همیشه وجود دارد، چه در عالم معنا و چه در عالم ماده؛ چنان که «عقل و جهل» یا «بودن و نبودن» و همینطور «بزرگی و کوچکی» یا «توان و ضعف» یا «سنگینی و سبکی» و... ضد یک دیگر هستند، اما یک جا، یعنی در موضوع واحد، زمان واحد، زاویه واحد و تمامی حیثهای واحد، جمع نمیشوند که نقیض یک دیگر شوند.
خدا:
الف - بیتردید، قدرت خدا، به "فعل خدا" تعلق میگیرد. یعنی هر آن چه که امکان تحقق داشته باشد، موضوع تعلق قدرت خداست، پس آن چه ذاتاً ممتنع و محال است، متعلق به قدرت خدا نمیباشد. به تعبیر دیگر آن چه محال است محقق شود، شیئ (چیزی) نیست تا متعلق قدرت خدا باشد.
ب – کسی که حدود و اندازههای چیزی را با خدا قیاس نماید، معلوم میشود که برای خدا «حد و اندازه» قایل شده است، بدیهی است که چنین خدای محدودی، دیگر خدا نیست.
ج – "معلول" تمام وجودش قائم به "علت" است، چنان که "مخلوق" تمام وجودش قائم به «خالق» است. وقتی میگویند: «آیا خدا میتواند سنگی بیافریند»، یعنی: خدا خالق است و سنگ مخلوق. لذا سنگ همه وجودش را از خالق گرفته است، پس تحت مالکیت و سلطه است.
د - سنگی که بتوان یا نتوان آن را جابجا کرد، لابد حد و اندازه و وزن و حجمی دارد. سنگینی آن سنگ، هر چه باشد، محدود است و زمانی با سنگینی توانهای دیگر مقایسه میشود که آنها نیز محدود باشند. مثلاً انسان نمیتواند سنگ یک تنی را بلند کند، چون هم وزن سنگ اندازه دارد (یک تُن) و هم توان (زور) انسان اندازه دارد. اما یک جرثقیل چند تنی میتواند، اما یک لیفتراک با ظرفیت قدرت 500 کیلویی نمیتواند آن را بلند کند.
حال باید برای توان خداوند سبحان، حد و اندازه قایل شد و سپس سؤال کرد که آیا میتواند یا نمیتواند؟ و بدیهی است به محض آن که حدی برای چیزی یا کسی در نظر گرفته شد، معلوم میشود آن دیگر خدا نیست.
سؤال غلط پاسخ ندارد:
تنها پاسخ صحیح به سؤال غلط این است که «سؤال غلط است و پاسخ ندارد».
اگر قرار است که پاسخ با دلایل و براهین مقبول بیافتد، یعنی "عقل" باید آن را بپذیرد و عقل نیز بر اساس اصول و چارچوبهای خودش [که بدان بدیهیات اولیه عقلی] میگویند، سؤال را تحلیل میکند، وجودی را نفی یا اثبات میکند و محصور و محکوم به چارچوبهایی که دیگران ترسیم و تحمیل میکنند نمیباشد. از این رو، عدم (نیستی محض)، یا امر «محال» را از دایرهی وجود خارج میکند.
پس اگر عقل پاسخ منفی داد و تکذیب کرد، یعنی در پاسخ سؤالی گفت: «نه»، این نه به ضعف و ناتوانی دلالت ندارد. مثلاً اگر از عقل بپرسید: آیا معلول میتواند علتِ خودش باشد، میگوید: خیر، نمیتواند. آیا این «نمیتواند» به معنای ضعف "علت" است؟ خیر، بلکه حاکی از امر محال است.
"قادر" یعنی چه؟
شاید لازم بود که در آغاز، به معنای "قادر" اشاره شود؛ اما ضرورت داشت که برای نگاه درست به هر مقوله و سؤالی، مطالب مذکور ایفاد گردد.
حال دقت کنید که اگر چه کلمهی «قادر» که معادل "توانمند" در زبان فارسی میباشد و به کسی که "توان" انجام کاری را داشته باشد، "توانمند = قادر" میگویند. اما هم این کلمه ریشه دارد و هم معنایش به آن ریشه بر میگردد.
«قادر»، اسمِ صفت برای فاعل است. مِثل عِلم و عالم، رزق و رازق و ... .
ریشهی «قادر» از «قَدر» میباشد که یعنی «اندازه»؛ و کلمات مرتبطی چون: «تقدیر – مقتد - مقدور – مقدار و ... » همه از همین ریشه اخذ شده است.
*- خداوند متعال، خالق و مقدر کنندهی تمامی مقدارهاست. خواه مقادیر و اندازههای مادی باشد یا معنوی؛ پس او «قادر محض» است.
*- هر چیزی مقدار خودش را از او گرفته است و میگیرد؛ پس او "قادر محض" است.
*- هر اندازهای، بدان جهت که اندازه دارد، محدود است، و چون محدود است، حتماً کمال محض نیست و بالتبع از ممکنات و مخلوقات میباشد و خداوند متعال نه مخلوق است و نه محدود.
*- اگر چیزی اندازهای داشته باشد، یعنی دیگری به او این اندازه را داده است، پس آن چیز، مخلوق، پدیده و محدود میباشد. خداوند سبحان، مخلوق و پدیده نیست که کمالش (علم، قدرت و ...) اندازه داشته باشد.
*- خداوند متعال، هستی محض، کمال محض و خالق همه چیز است، پس هر چه هست و یا هر چه اکنون نیست و بعداً پدید آید، مخلوق او و محدود است.
*- پس کمال محض، حد و اندازهای ندارد که حد و اندازهی چیز دیگری، با او مقایسه شود. این قیاس کلاً غلط است.
***- وقتی میگویید: «مطلق زیبایی» یا «زیبایی محض»، حد و اندازه ندارد، اسم و رسم ندارد، رنگ و بو و وزن ندارد که زیبایی گُل، یا کوهستان، یا اقیانوس، یا کهکشانها و ...، با آن مقایسه گردد.
پس اگر کسی قیاس کرد، میگویند: "قیاص غلط است" و اگر کسی بر اساس این قیاس طرح سؤال، شبهه یا به قول امروزی «پاردوکس» نمود، میگویند: "سؤال غلط است".
قَدَر و قادر:
«وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (الحجر، 21)
ترجمه: و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهاى معين فرو نمىفرستيم.
«وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ» (المؤمنون، 18)
ترجمه: و از آسمان آبى به اندازه [معين] فرود آورديم و آن را در زمين جاى داديم و ما براى از بين بردن آن مسلما تواناييم.
«إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا» (الإسراء، 30)
ترجمه: به درستی که پروردگار تو روزی هر کس را که بخواهد گشایش (بسط) میدهد و اندازه میگذارد (تنگ میگیرد)،در حقيقت، او به [حال] بندگانش آگاه بيناست.
یعنی: وسعت و تنگی روزی نیز بر اساس اندازههاست و اندازهگزاری (قادر) اوست و تقدیر میکند.
سؤال کوتاه و نشانی (لینک) پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی:
پارادوکس قدرت مطلق - «آیا خدا میتواند سنگی را خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند»
http://www.x-shobhe.com/shobhe/6878.html
کانال رسمی تلگرام پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات
تلگرام را به آخرین نسخه به روز نمایید. برای عضویت بر روی آدرس زیر کلیک نمایید.
- تعداد بازدید : 5992
- 25 مهر 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید