ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: بعید است که هیچ مرجعی که در فقه تخصص و تبحر دارد، چنین گفته باشد؛ یا دست کم ما دوست داریم به خود بقبولانیم که هیچ گاه یک فقیه و مجتهد [چه مرجع باشد یا نباشد] چنین نمیگوید و شاید نقل قول درست صورت نگرفته و یا مسئله درست فهم نشده است.
الف – فکر کنید که یک مرجعی بگوید: «ولایت فقیه نه از اصول دین است و نه از فروع دین»، بعد بگوید: «یک مسئله فقهی است ...»، خب بالاخره شد یک مسئله فقهی، یعنی دست کم فروع دین.
ب – اگر مرجعی بگوید که "ولایت فقیه نه از اصول و نه از فروع است"، دیگر هر چه که در این زمینه بگوید، خارج از دین میشود. حتی رد "ولایت فقیه" نیز باید در حوزهی اعتقادی یا فقه و احکام انجام پذیرد.
ج – اگر مرجعی چنین بگوید، نظرش نمیتواند مطاع باشد، چرا که تقلید از مرجع، فقط و در فقط، در حوزه فروع و احکام دین (فقه) میباشد، پس اگر "ولایت فقیه" از فروع هم نیست، ربطی به تقلید پیدا نمیکند.
د – نه تنها هر فقیه، مجتهد و مرجعی، بلکه هر مسلمانی که اندک آشنایی با فقه داشته باشد، میداند که فرق است بین "فتوا با حکم" . پس اگر فقیهی در امری فتوا داد، فقط مقلدین خودش را شامل میگردد، اما اگر "حکم" داد، بر همگان و حتی سایر فقها و مراجع نیز واجب میشود. (مثل حکم مرحوم میرزای شیرازی). حال کدام فقیهی میتواند حکم یا فتوا دهد که اصل "ولایت فقیه" را کلاً از اصول و فروع دین خارج کنید؟!
ﮪ – "ولایت فقیه" نیز از قواعد اصول و فروع دین و مقولهی فقه و فقاهت مستثنی نمیباشد. یک فقیه و مجتهد، بار مسئولیت سیاسی، اجتماعی و حکومتی را در یک نظام اسلامی به دوش میگیرد. حال اگر خودش مرجع بود و در مقام یک مرجع فتوا داد، فقط مقلدین خودش را شامل میگردد، اما اگر حکم داد، اطاعت بر همگان واجب میگردد. این که دیگر متن فقه است.
دین و ولایت:
حال برگردیم به تحلیل اصل موضوع، صرف نظر از این که چه شخصی (فقیه یا غیر فقیه) چه گفته است؟
یک موقع بحث از اصول و فروع دین در قالب مشهور میشود، این تقسیم بندی در حوزه مطالعاتی انجام گرفته است تا مباحث تفکیک گردند.
اما یک موقع در مورد اصل دین اسلام بحث میشود. اصولش مبانی اعتقادی و فروعش احکام الهی میباشد. بخش اول به حوزهی "ایمان" و بخش دوم به حوزه "عمل" مربوط میشوند.
حال سؤال میکنیم:
*- آیا "ولایت" از اصول دین نیست؟ یا درست برعکس است و اساساً تمام دین از اصول و فروعش، بر محور "ولایت" میباشد؟
*- آیا در محضر الهی و از منظر قرآن کریم، تمامی انسانها به دو گروه تقسیم نشدهاند، که اولی تحت ولایت الله هستند و دومی طواغیت را اولیای خود گرفتهاند؟!
*- آیا ولایت الله و تسری آن در ولایت رسول الله و ولایت اولی الامری که خدا معرفی کرده از اصول دین نمیباشد؟ آیا شاکله دین اسلام، بر اساس "ولایت الله – ولایت رسول الله و نیز "مَن کُنتُ مَولاهُ فَهدا علیٌ مولاه» بنیان نشده است؟
*- آیا ضرورت اطاعت و تبیعت از احکام الهی (فقه)، از اصول دین نیست؟ بله، در تقسیم بندی موضوعی، اصول و فروع داریم، مثلاً احکام وضو و نماز از فروع است، اما آیا اصل این که ما باید از احکام و قوانین الهی اطاعت و پیروی کنیم و تابع احکام و دستورات و قوانین رب النوعهای کاذب نباشیم، از اصول دین نیست؟!
*- آیا فقه فقط طهارت و غسل و وضو است؟ آیا در فقه احکام اجتماعی نیست؟ آیا بیش از دو سوم احکام به احکام اجتماعی اختصاص ندارد؟ آیا اینها نباید اجرا شود تا ظهور برسد؟!
*- آیا آنجا که دستور به اطاعت از الله، رسول و اولی الامر میدهد، در اصول عقاید است یا در فقه و فروع آن؟ اصول عقاید که تحقیقی است. پس اطاعت از "ولیّ امر"، در همان فروع و احکام است که به آن اصطلاحاً حوزهی "فقه" میگوییم.
*- آیا ایمان به الله و کفر به طاغوت، از اصول دین نیست و اگر هست، باید در دل پنهان بماند و هیچ بروز و ظهوری در عمل نداشته باشد؟ و یا ظهور عملی آن، مستلزم احکام فقهی نمیباشد؟!
*- آیا قیام به قسط و مقابله با ظلم، از اصول اعتقادی و عملی دین ما نیست؟!
*- آیا عمل به اوامر و احکام اجتماعی، سیاسی، حکومتی و ... مستلزم برخورداری از نظام حکومتی اسلام نیست؟
*- آیا نپذیرفتن ولایت کفار و مشرکین، از اصول دین ما نیست و اجرای آن در عمل، احکام و فقه ندارد؟!
نتیجه:
یک - پس، آن دینی که هیچ کدام از این اصول و فروع را ندارد، نه تنها "اسلام" نیست، بلکه اساساً دین الهی نیست.
دو – در این عالم هیچ امری وجود ندارد که در حوزهی «اعتقاد و عمل» قرار نگیرد، لذا هیچ امری وجود ندارد که خارج از حوزهی «اصول و فروع دین» باشد.
سه – بنابر این اگر کسی گفت که «ولایت فقیه، نه از اصول دین است و نه از فروع آن»، سخنی کاملاً خارج از دین گفته است. و هرگز یک فقیه، مجتهد، یا حتی اسلام شناسی که خودش نیز مسلمان نیست، چنین نمیگوید.
چهار – ممکن است که فقها، در خصوص گستره و حوزه اختیارات فقیه و ولیّ فقیه، اختلاف نظرهایی داشته باشند، اما چنین نیست که بگویند: این مقوله نه از اصول است و نه از فروع.
بیولایتی محال است:
مطلق "ولایت گرایی و ولایت پذیری"، سرشت انسان است، مسلمان و غیر مسلمان، یا مؤمن و کافر ندارد، بلکه فطری و عمومی است.
از این رو، احدی در عالم پیدا نمیشود که هیچ "ولایتی" نداشته باشد. چنان که هیچ کس بیدین نیست، و چنان که هیچ کس بی امام نیست. منتهی اله، معبود، ولایت، دین و امام افراد متفاوت است، حق یا باطل است؛ نه این که مطلقش در کسی وجود نداشته باشد.
از این رو فرمود: مؤمن دین دارد، کافر نیز دین دارد – مؤمن امام دارد، کافر نیز امام دارد – مؤمن تحت ولایت الله جلّ جلاله است و کافر تحت ولایت انواع و اقسام طاغوتهاست.
ولایت فقیه:
مسلمانی، در "ایمان و عمل صالح" است، این که دیگر صریح آیات قرآنی میباشد. تجزیه این دو نیز، خود فریبی است، کسی نمیتواند بگوید که من در حوزهی اعتقادی به خدا و معاد و ... ایمان دارم، اما در حوزهی عملی، تابع احکام و قوانین طواغیت و فراعنه میباشم.
پس هر دو مقولهی "ایمان و عمل"، نه تنها جزو لاینفک اسلام، بلکه عین آن است. اسلام همین است، انسان نیز همین است. مگر انسان به غیر از اعتقاد و عمل چیز دیگری دارد و مگر اسلام جز برای اصلاح و اکمال این دو آمده است؟
حال آیا باید "ایمان" به قلب راه پیدا کند و جای گیرد یا خیر؟ آیا باید احکام فردی، اجتماعی، عبادی، اقتصادی، سیاسی، حکومتی و ... در اسلام اجرا شود یا خیر؟ البته که بلی، و اینها همه احکام دارد، پس در فقه مطرح میگردد.
اما، همه نمیتوانند مجتهد و فقیه شوند، از این رو "تقلید" جایز شد، چنان که همه نمیتوانند پزشک، مهندس و حقوقدان (قاضی یا وکیل) شوند و به آنها رجوع میکنند. یکی میشود مرجع علمی، یکی مرجع تخصصی، یکی مرجع حقوقی ... و یکی هم مرجع فقهی.
*- قیام به قسط، تکفیر و مقابله با طاغوت، نپذیرفتن ولایت کفار و مشرکین، مساعد نمودن زمینهها و شرایط اجرای احکام الهی (فقه) نیز بر همگان واجب است. اما اگر در جایی مسلمانان بیدار شدند، قیام کردند، همت کردند و حکومتی برپا شد که داعیه اسلام دارد و قصد دارد احکام الهی را اجرا کند، حتماً باید یک فقیه در رأس آن حکومت قرار گیرد، که به آن فقیه میگویند: «ولیّ فقیه».
*- اگر "ولیّ فقیه" خودش مرجع نیز بود و فتوایی داد، فقط بر مقلدینش واجب میشود و اگر حکم داد، بر همگان اطاعت واجب است، حتی بر فقها، مجتهدین و مراجع. این که دیگر از اصول فقهی اسلام است.
پس "ولایت فقیه" و وجوب اطاعت از او، در حوزه احکام تقلیدی نمیباشد که مرجعی بخواهد خلافش فتوا دهد (البته نظر میتواند بدهد)، بلکه از اصول فقه اسلامی میباشد، نه تنها در تشیع، بلکه در فقه تسنن نیز این اطاعت واجب است.
سؤال کوتاه و نشانی پاسخ (لینک)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی:
مرجع تقلیدم میگوید: ولایت فقیه نه از اصول دین است و نه از فروع آن – حال تکلیف من چیست؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/6934.html
دعوت:
کانال رسمی تلگرام پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات
تلگرام را به آخرین نسخه به روز نمایید. برای عضویت بر روی آدرس زیر کلیک نمایید.
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
حقوقی و احکام