ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: به نکات ذیل توجه نمایید:
یک - روح جوهری مجرد است، خواه در طول حیات به بدن تعلق داشته باشد و خواه پس از مرگ از آن فارغ گردد.
دو - تعلق روح به بدن، به صورت احاطه کامل است. از این رو بدن تا تحت سیطره، احاطه و تعلق روح است، به حیات خود ادامه میدهد و به محض مفارقت روح، جسدی بیجان شده و میپوسد.
سه - اما روح نمیمیرد، بلکه فقط از ابزار لازم برای زندگی در دنیا جدا میشود، چون دیگر در این دنیای مادی زندگی نمیکند که به این ابزار نیازمند باشد. پس به حیاتش در عالم بعدی (برزخ) با ابزار مناسب آن ادامه میدهد.
چهار – فکر کردن، به این معنایی که منظور ما در این بحث میباشد، رسیدن از معلوم به مجهول برای شناخت و چارهجویی (تدبیر) است، یعنی همان «تعقل» و ابزار این تعقل و تفکر نیز مغز، ذهن، وهم، خیال و تصور میباشد.
عقل شناخت:
عقل نیروی خداداد برای شناخت است. دارای اصول اولیهی است که به آن "بدیهیات عقلی" میگویند. تقسیمات گوناگونی دارد [مثل عقل طبیعی یا اکتسابی]، یا مانند [عقل نظری و عقل عملی]، که وارد این بحث نمیشویم.
اما، پس از خروج روح از زندگی در دنیا، به دنبال کسب دانش حکمت، فلسفه، ریاضیات، یا اخلاقیات و ... نمیباشد که نیازمند به تفکر و تدبیر از این سنخ باشد.
عقل معاش:
به عنوان مثال: آدمی در طول زندگی دنیوی، با برخورداری از «عقل معاش»، روی دادهها و داشتهها تفکر میکند – نیازهایش را میشناسد – امکانات جهت رفع آنها را میشناسد – سپس تدبیر میکند که از چه راهی میتواند این امکانات را به کار گرفته و نیاز خود را مرتفع سازد.
برزخ:
پس در عالم برزخ، روح انسان، نه در این دنیا زندگی میکند – نه این نیازها (مثل معاش) را دارد – نه جسم و اعضایی چون مغز دارد که ذهنیت داشته باشد – نه به دنبال تدبیر و چارهجویی برای کسب معاش میباشد.
همراه ماندن دردِ بدن:
وقتی روح از بدن مفارقت کرد، دیگر بدنی ندارد که درد یا لذت جسمی را درک کند. مثلاً اگر در دنیا مبتلا به سرطان شده بود و یا یک پایش قطع شده بود، در آن عالم نیز مبتلا به سرطان باشد و یا با یک پا زندگی کند.
دقت کنیم که وقتی مصیبی به انسان وارد میشود، دو گونه "درد – الم" بر او مستولی میگردد، یکی دردِ بدن است که از طریق سلسله اعصاب به مغز منتقل میشود و دیگری دردِ روحی و روانیِ ناشی از این مصیبت میباشد. مثل مغموم شدن، غصه خوردن و ... . همان گونه که لذت او نیز دو قسم است، یکی لذت نفس یا بدن، دیگری لذت روحی و روانی، به خاطر آن نعمت.
پس وقتی روح از بدن مفارقت کرد، نه دردِ جسمی باقی میماند و نه لذت جسمی.
آن چه همراه میشود:
در یک جمله دقت کنیم که آن چه به روح تعلق گرفته، به روح چسبیده، یا اساساً سبب چگونگی و شاکله روح شده (به تعبیری ملکهی او شده)، همراهش باقی میماند.
مثالها:
*- شاید کسی صد کتاب توحید خوانده باشد و ده کتاب توحیدی نیز نوشته باشد، اما خودش موحد نشده باشد؛ پس به محض مفارقت روح از بدن، تمامی این علوم را فراموش میکند، حتی وقتی از او میپرسند: «ربّ تو کیست؟ کتاب، پیامبر و امامت کیست؟» چیزی به یاد ندارد که پاسخ دهد.
متقابلاً شاید کسی اهل تحقیقات علمی نبوده، یا اصلاً عوام بوده است، اما به همان عقل، علم و قلب خود، ایمان آورده است. این ایمان، ملکهی روحی او شده، لذا سریع پاسخ میدهد، الله، محمد صل الله علیه و آله، علی، قرآن و ... .
*- در برزخ، انسان (روح)، با روح افکار و اعمالش زندگی میکند. به عنوان مثال ساده" اگر فرمود «نماز نور چشم من است»، یعنی نماز نور است، پس اهل نماز در زندگی برزخی، در نور و روشنایی زندگی میکنند و بینماز، در ظلمت و تاریکی راه میرود، و مبتلا به مصائبش میگردد – اگر فرمود: نیاز گرفتار را تا حد توان مرتفع کن؛ آن که چنین کرده، وقتی در مشقتی میافتد، کسی (ملکی یا ...) دست او را میگیرد و خارج میکند و آن که چنین نکرده، در آن مشقت، دست و پا میزند و ... .
*- روح به اذن خدا، از برخی از امور دنیا آگاه میشود، اما چگونگی آگاهی یا تأثیر آن نیز متناسب با شرایط روحی اوست. به عنوان مثال: تصریح و تأکید نمود که برای مؤمن «خوف و حزنی» در کار نیست؛ هم چنین برای کافر، شادی و سروری در کار نیست.
از این رو، روح مؤمن، از آن چه که موجب حزن و اندوه و ناراحتی و وحشت میشود، آگاه نمیگردد و یا نوع نگاه و آگاهیاش، با اهل دنیا متفاوت است.
کافر نیز، از آن چه موجب شادی و سرور و فرح و نشاط میگردد، آگاه نمیشود و اگر بشود نیز برای او حزن آور میباشد.
مثال روشن:
در دنیا بیماری مهلک فرزند یا همسر و ...، موجب ناراحتی، غصه، غم و نگرانی هر انسانی (اعم از مؤمن و کافر) میگردد؛ اما روحی که مفارقت کرده، یا از این مصیبت آگاه نمیشود، یا نگاهش فرق دارد، حقیقتی را میبیند که مانع از حزن و وحشت او میشود.
در دنیا، مرگ عزیزان، مصیبتی دردناک است؛ اما برای مؤمنی که در برزخ زندگی میکند، اگر تازه وفات یافته، مؤمن باشد، او را میبیند و خوشحال میشود و اگر مؤمن نباشد، اصلاً به یاد او نیست.
بر عکس برای کافر است – اگر او را از اتفاق خوبی برای بازماندگان مطلع کنند، به نوعی است که موجب حسرت و اندوه او میشود. مثلاً میگویند: ببین این مالی را که در طول عمر تلاش کردی از راه حرام به دست آوری، و آخرت خود را برای کسب آن به باد دادی، اکنون به فرزندت رسیده که با آن تحصیل میکند، بهشت یا جهنم را برای خود مهیا مینماید. بدیهی است که هر دو برای او تأسفبار، غمناک و وحشتآور است.
و یا آن که، از هر چه در این دنیا موجب خشنودی، فرح، لذت یا نشاط میباشد، بیخبر میماند.
مرتبط:
*- یا ارواح پس از مرگ با خانوادههای خود در دنیا دیدار دارند - چگونه؟ پس چرا ما نمیفهمیم؟ (17 تیر 1391)
*- حضور ارواح در عالم برزخ و رجوع آنها به دنیا و اطلاع از خانواده و عزیزان چگونه است؟ (28 تیر 1392)
*- آیا مردگان ما را میبینند و از رفتار و کردار ما آگاهند؟ خیرات ما چه نقش و اثری دارد و آیا برای ما دعا میکنند؟ (19 مهر 1392)
مشارکت و هم افزایی:
جهت ارسال سؤال و پاسخ کوتاه به دوستان در فضایی مجازی:
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
گوناگون معاد