پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: فکر و ذهن، هیچ گاه ثبات ندارند که اگر داشته باشند، دیگر نمیتوانند توجه و کار [فکری و ذهنی] را از موضوعی، متوجه موضوع دیگری کنند. پس دیگر نه شناختی حاصل میشود، نه کشفی صورت میگیرد و نه اساساً هیچ فعلی از انسان صادر میشود.
الف - پس لازم است ابتدا "خودشناسی" کنیم. یعنی کار و حوزه عقل با ملزوماتی چون فکر و ذهن را بشناسیم – کار قلب با ملزوماتی چون فهم و موضعگیری را بشناسیم – کار نفس، با ملزوماتی چون مشتهیات (شهوت و غضب) را بشناسیم ...، سپس ارتباط و تعامل هر کدام را با دیگری بشناسیم.
البته منظور این نیست که حتماً باید دانشمند و یا فیلسوف گردیم، بلکه هر کسی در همین حدّی که خود را میشناسد، کمی توجه و تأمل بیشتری نماید.
به عنوان مثال: عقل انسان، حق و باطل یا خوب بد را نشخیص میدهد و میشناسد، اما عقل هیچ گاه کسی یا چیزی را دوست ندارد و یا از آن بدش نمیآید، بلکه این کار "قلب" است. حالا اگر عقل حاکم بر وجود شد، حب و بغضها، عقلانی و منطقی میشود، اما اگر "نفس حیوانی"، حاکم شد، حب و بغضها نیز در همان محدوده نفس حیوانی، محصور و محبوس میگردند.
ب – پس، تا انسان زنده است، فکر دارد. حتی انسان دیوانه نیز فکر میکند. ممکن است که انسان تعقل نکند، ممکن است که فهم نکند، یا اساساً توجه نکند، اما ممکن نیست که فکر نکند. پس ذهنش دائماً از مسئله و موضوعی، متوجه مسئله و موضوعی دیگر میشود.
ج – بیتردید، تا فکر هست، سؤال هم هست. چرا که علم، تجلی "علیم" است، پس حدّ و مرزی ندارد که کسی بتواند بگوید: من عالم شدم و دیگر سؤالی ندارم. مگر این که کسی معصوم باشد، عالم به علم لدنی شده باشد و ...؛ او نیز از یک سو، همهی آن چه خدا میداند را نمیداند و از سویی دیگر، فکرش تعطیل نمیشود، بلکه در عظمت خدا و آیات او تدبر و تفکر میکند و سؤالات بسیاری دارد که از "علیم" میپرسد و به پاسخ میرسد.
د – اما، دقت کنیم که معنای «سؤال» با «شبهه» بسیار تفاوت دارد. سؤال این است که برای انسان مجهولی پیش میآید و از معلومات به آن مجهول واقف میگردد. مثل معادلات ریاضی. اما شبهه این است که «حق و باطل»، شبیه به هم جلوه داده میشوند. خب، در اینجا همان تعقل، تفکر و علم، چارهساز است، و "ایمان و تقوا" عوامل اصلی برای تفکیک میباشند.
«... مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا » (الطلاق، 2)
ترجمه: ... برای کسی که ایمان به الله و روز قیامت آورد، و برای کسی که تقوای الهی داشته باشد، راه خروج قرار میدهیم.
راهکارها:
پس از تأمل و خودشناسی نسبی در حوزه و کارکرد "عقل، فطرت، نفس، تفکر و ..."، باید به چند نکته مهم توجه نمود:
یک – تمرکز دادن "ذهن و فکر" بر یک موضوع، اختصاصی به مباحث اعتقادی و دینی ندارد؛ یعنی اگر کسی تمرکز نداشته باشد، در هیچ امری ندارد. از این رو، باید خود را تمرین دهد به جهت دادن، کنترل و تمرکز فکر و ذهنش. فرض کنید کسی در اتاق عمل و حین انجام عملیات جراحی روی بدن بیمار، که غفلت در آن ممکن است ضایعات جبران ناپذیری به دنبال آورد، فکرش متوجه میهمانی امشب، یا پرداخت قبض، یا خرید ویلا باشد و ذهنش نیز متوجه تصورات و توهمات دیگر باشد؛ خب چه اتفاقی میافتد؟ پس اوست که باید خود را تمرین دهد، تا فکر و ذهن خود را متمرکز نماید.
دو – تمرکز فکری و ذهنی، با «ثبات» اعتقادی، ایمانی، عملی و ...، بسیار متفاوت است.
ثبات ایمانی (چه در مؤمن به الله و چه در مؤمن به طاغوت – که هر دو ممکن است)، و همچنین ثبات در عمل (استقامت و استحکام)، که به آن «ثبات قدم» نیز میگویند، مربوط به قلب و اراده و انتخاب است.
سه – گاهی عدم ثبات اعتقادی و باوری [چه در مباحث دینی و چه در غیر آن]، به خاطر سؤال و شبهه و ... نمیباشد، بلکه نوعی وسواس است. همان طور که وسواس عملی داریم، وسواس فکری و ذهنی هم داریم، که حتی در مراحل تشدید، منجر به بیماریهای روانی، چون اسکیزو و شیزو نیز میشود.
پس، مبتلا باید خودش را معالجه کند و سعی کند وسواس فکری و عملی را در خودش بکشد. در دستورات اسلامی، امر میکند که به "وسواس"، چه در عقیده و چه در عمل، محل نگذارید و اهمیت ندهید.
به عنوان مثال: در مقام عمل میفرماید که "نجاست"، اثباتی است و فرضی نیست. یعنی گمان این که شاید نجس شده باشد، شاید نجس هست و ...؟ هیچ کدام قابل اعتنا نمیباشند.
در وسواس فکری و ذهنی نیز همین طور است. یا انسان سؤال و حتی شبههی معلومی دارد، خب میپرسد و برایش روشن میشود، و یا دچار وسواس است. یعنی اگر با دلایل متقن و مستدل نیز به حقیقتی پیببرد، عادت کرده که با خود بگوید: «حالا شاید این طور نباشد»!
خب، این وسواس، دیگر اعتبار ندارد و قابل اهمیت نمیباشد، چرا که دلایل و استدلالهای عقلی و روشن، برای او تثبیت شده است.
القائات:
القاء، نقش بسیار مهمی در شک، شبهه، تزلزل و نیز وسواس فکری، ذهنی و عملی دارد. مداوای این ابتلائات نیز با همان القائات صحیح است.
وقتی شیطان القا میکند که «نه، تو ایمان نداری، بلکه شک و شبهه داری»، فرد به خود بگوید: خیر، اصلاً چنین نیست، ایمان دارم، شکی هم ندارم، اگر چه سؤالات بسیاری دارم.
ذکر، بهترین راه القائات مثبت میباشد.
ذکر:
راهکارهای بسیار مناسبی برای تمرکز فکر و ذهن، همچنین اطمینان قلبی و هم چنین ثبات قدم، بیان شده است که همه را میتوان در قالب واژه و مفهوم «ذکر» بیان داشت. چرا که ذکر، یعنی یادآوری.
یاد خدا ذکر است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا» (الأحزاب، 41)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را ياد كنيد، يادى بسيار.
قرآن کریم، ذکر است:
«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ» (ص، 87)
ترجمه: اين (قرآن) جز تذكر و يادآورى براى همه جهانيان نيست
نماز ذکر است:
«إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» (طه، 14)
ترجمه: منم، من، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
پس، بهترین درمان هر گونه تزلزل و بیثباتی، مداومت در "ذکر = یادآوری" میباشد.
مشارکت و هم افزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی):
ثبات فکری ندارم، با شبهات بسیار مواجهم، چه کنم؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7085.html
دعوت:
کانال رسمی تلگرام پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
گوناگون