پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): درست همین است که قید نمودید از «شرّ توهمات» باید خلاص شد، نه از اصل توهم؛ چرا که "توهم" نیز مانند "تخیل و تصور" کار ذهن و مقدمه "تصدیق" میباشد، پس اصل قوهی "توهم" باید به صورت کاملاً فعال باقی باشد تا تفکر، تعقل، تصمیم و اراده نیز محقق گردد.
پس "توهم" نیز بخشی از ادراکات بشر میباشد، چنان که ملاصدرا (ره) میگوید:
«بدان که ادراکات بر چهار نوع است: احساس، تخیّل، توهم، تعقل» (اسفار - فی انواع الادراکات)؛ که البته موضوع بحث ما نمیباشد.
منتهی آدمی باید دقت کند، همان گونه که تفکر و تخیل حق یا باطل وجود دارد، تصور و توهم درست و غلط یا حق و باطل نیز وجود دارد.
آدمی میتواند یک انسانی را در تخیل خود فرض کند که شش عدد پا و ده عدد دست دارد و هیکلش بزرگتر از فیل است، همین طور میتواند در تخیل و توهم خود چنین فرض کند که خدایی هست مانند سایر موجودات [که همه مخلوق هستند]، سپس بر اساس ادراکات حسی خود، برای او شکلی در ذهن خود بسازد. مثلاً بگوید: خدای من این گوسالهای است که از طلا ساخته شده، یا دیگری بگوید: من خدایی را متخیل و متصور شدهام که قدی از زمین تا آسمان دارد، گوشهایش اندازهی کره زمین است و ... ! هم چنین میتواند بگوید: دوست دارم چنین فرض کنم که دو خدا یا حتی صد خدا وجود دارد!
تصدیق:
اما مهم اینجاست که آیا تخیل و تصور و اوهام انسان، "تصدیق عقلی" هم میشود یا خیر؟ و بین این تصورات با «علم و ادراک»، رابطهای منطقی نیز قرار هست یا خیر؟
عدم توقف:
پس گام اصلی و نهایی، تصدیق عقلانی (علمی) هر تخیل و تصوری میباشد؛ اگر قرار باشد کسی به تصورات خودش دل خوش کند و اصلاً کاری به تصدیق و ادراک عقلانی آن نداشته باشد که مشغول بازی با توهمات خویش است و اگر ادامه دهد و تشدید شود، ممکن است به انواع بیماریهای روانی (اسکیزو و شیزو ...) نیز مبتلا گردد.
مثال:
اگر کسی بگوید: من در ذهن خود ساختن یک برج صد طبقه را "تخیل" کردم، سپس صورت مهندسی و شکل آن را "تصور" کردم، و سپس در "وهم خویش" خود را مالک آن دیدیم؛ بعد نتیجه بگیرد: پس من مالک یک برج صد طبقهی بسیار زیبا هستم؟» به او چه خواهید گفت؟ بیتردید خواهید گفت: اما در عالم حقیقت و واقعیت، نه چنین برجی وجود خارجی دارد، و نه تو مالک چنین برجی هستی.
عقلانیت:
تخیل و تصور و وهم، و نیز بدیهیات و براهین عقلی نیز همین گونه میباشد. دلش میخواهد در "وهم" خود فرض کند که معلول علت ندارد. برایش نه دلیل و برهان عقلی میخواهد و نه حتی یک نمونه خارجی دارد؛ و نه میخواهد که این تخیلات، تصورات و توهمات، در نهایت به یک تصدیق و ادراک عقلی و علمی برسد، بلکه دوست دارد این چنین در عالم ذهن خود بازی کند! خب به او چه میشود گفت؟!
مثلاً میگوید: ممکن است معلول، علت نخواهد؟! و حتی نمیخواهد اندکی بیاندیشد که اولاً اگر معلول علت نخواهد که دیگر معلول (پدیده) نیست و ثانیاً وقتی گفته میشود «ممکن است»، باید دلیل، برهان، قرینه و شواهدی داشته باشد.
این سؤال دقیقاً به مثابهی این است که پرسیده شود: «اگر کسی ادعای باطلی کرد و با جدیت تمام بر سر آن لجبازی کرد، چه باید کرد؟»
پس تنها راه چاره و خلاصی از شرور ذهنی، ارجاع هر تفکر، تخیل، تصور و وهم، به عقل میباشد.
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه