با عنایت به اینکه خداوند متعال حکیم است یعنی کاری بیهوده و عبث انجام نمیدهد، آیا خلق کردن انسانهایی که عاقبت به خیر نیستند، از امکانات بهره میبرند، مزاحمت ایجاد میکنند، عوامل عده و عُده برای کنترل آنها بکارگرفته میشوند و آخرش هم هیچی به هیچی، در حالی که در علم الهی، اول و آخر این قبیل افراد مشخص است. آیا این خلقت مغایر با حکمت نیست؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): گاهی یک سؤال یا شبهه، به گونهای مطرح میشود که پاسخ نسبتاً کامل به آن، مستلزم طرح مباحث گوناگون دیگر میباشد؛ مانند همین سؤال که مباحثی چون: علم و حکمت خدا – علت آفرینش – چگونگی علم خدا و ارتباطش با اختیار – اختیار و جبر و ... در آن مستتر میباشد. اما در این مجال کوتاه، چارهای نیست که بدون اشاره و تفصیل این موضوعات، به پاسخ سؤال بپردازیم.
الف – ابتدا توجه شود که اگر کسی معتقد به خدا، علم و حکمت او نباشد، قبل از حکمتشناسی، باید حکیمشناسی کند، یعنی قبل از ورود به فعل خدا، باید راجع به توحید و خداشناسی مطالعه کرده و شناخت حاصل نماید.
اما اگر کسی خداشناس است و میداند که خداوند متعال علیم و حکیم است، وقتی با سؤال یا شبههای مواجه میگردد، زود آن را مغایر با علم و حکمت خدا نمیبیند، بلکه با خود میگوید: «چون فهمیدم که خداوند متعال، هستی و کمال محض است، علیم و حکیم محض است و هیچ نقص و نیستی به او راه ندارد، پس میفهمم که لابد حکمتی دارد که من نمیدانم، لذا دنبال حکمت فعل او میروم، نه دنبال مغایرت فعل او با حکمت او». زود نمیپرسم: «آیا با حکمت خدا مغایرت ندارد؟» بلکه میپرسم: "حکمت این فعل خدای سبحان، علیم و حکیم چیست؟»
ب – نظام آفرینش، یک مجموعهی به هم پیوسته میباشد؛ پس اگر جزئی از اجزای آن به صورت مجزا و منفرد مورد مطالعه قرار گیرد، چه بسا سؤالاتی در ذهن ایجاد کند که دستیابی به پاسخش بسیار دشوار و بعید به نظر آید. کثالش در طبیعت، مانند مطالعه سیاره مشتری، صرف نظر از جایگاه و نقش آن در کهکشان راه شیری و آثارش بر حیات روی زمین میباشد. یکی نگاه کند و بگوید: این سنگ گُنده و بیخاصیت و چرخان، برای چه خلق شده و آیا خلقت این همه سنگ و خاکِ بیجان که فضا را اشغال کردهاند، مغایر با حکمت نمیباشد؟!
حکایت:
میگویند: روزی پیامبری (ظاهراً حضرت موسی علیه السلام)، از دامنهی سنگلاخی میگذشت و چشمش به نوعی سوسک (مثل خرخاکی) افتاد؛ لحظاتی در حرکات سخت و کند او توجه کرد و سپس از خالق علیم و حکیم پرسید: «خدایا، این را دیگر برای چه خلق کردی؟!» ندا آمد: ای پیامبر من (یا موسی)، اتفاقاً مدتی است که این سوسک از من میپرسد: «موسی را دیگر برای چه خلق کردی؟ چه فایدهای دارد؟!»
*- حالا این حکایت واقعی باشد یا نباشد، اما بحث و منطق درستی در آن عنوان شده است. هر کسی با دانش و بینش اندک خود، نگاهی به اجزای آفرینش میانداز و میپرسد: حکمت این دیگر چیست؟ و آیا اساساً با حکمت مغایرت ندارد؟!
مثال:
اگر کسی یزید لعنة الله علیه (ِیا یزیدهای زمان، مثل مستکبرین ظالم و جانی) را به تنهایی مورد مطالعه قرار دهد، شاید از خود بپرسد: «خدا چرا به رغم علمش به کفر و ظلم یزید، او و مثل را خلق کرد؟ فایدهی این موجود امام کُش چه بود؟»، اما اگر ضمن توجه به این که خدا یزید را نیز مثل دیگران آفرید و برای یزید شدن نیافرید، در کنار آن فقط به یک پدیدهی دیگر، مثل فرزندش «معاویه دوم» نگاه کند، که بسیار مؤمن شد و با محکوم کردن پدرش یزید و پدربزرگش معاویه، حکومت را رها کرد و رفت [معلوم نشد که سرنوشتش چه شد؟]، نظر دیگری میدهد.
خلق گناهکاران:
ابلیس لعین، سرآمد و فرمانده مستکبرین و عصیانگران است. فرزندان و سپاهیان فراوانی از انس و جنّ نیز دارد و هیچ انسانی از گزند دشمنی و وسوسههای او در امان و مصونیت نمیباشد. او دشمن آشکار انسان است و هیچ انسان یا جامعهای از دشمنی شیاطین در امان نمیباشد، چنان که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام را وسوسه میکرد که نافرمانی کند!
اما خداوند علیم و حکیم، حتی ابلیس لعین را برای گناه و دشمنی با انسان نیافریده است، بلکه او از مقامات، امکانات، نعمات و شرایطی که خدا برایش قرار داده بود، نه تنها بهره نبرد، بلکه سوء استفاده کرد و کافر شد.
هنوز هم ابلیس لعین، در نظام آفرینش مفید است. نافرمانیاش سبب تقویت ایمان میگردد و فرمانبریاش، وجه تمایز مؤمن و کافر میشود. نقش او در کارگاه هستی، مانند الکی است که دانه درشتها را جدا میکند. مثل کسی عمل میکند که کارش سبب جدا شدن سنگ و آشغال از برنج و گندم میگردد. کار ابلیس، سبب تمیز مخلصین میشود. خودش هم میدانست که نتیجهی دشمنیاش همین خواهد شد، لذا پس از تمرد، عناد، عصیان و اخراج از مقام قُرب گفت:
« قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ » (ص، 83)
ترجمه: گفت: به عزتت سوگند كه همگى آنها را (نسل آدم را) اغوا نموده و از راه به در خواهم كرد * مگر بندگان خالص شده و برگزيده تو از ميان آنها را.
همه در چارچوبند:
پس نظام آفرینش که اجزا، عناصر و انواع آن قابل شمارش نمیباشند، در عین حال یک نظام واحد است، یکپارچه است و هیچ کس راه فراری از این دایره و چارچوب را دارد (لا یُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکومَتِک)، منتهی تفاوت این است که ابلیس و ابلیسیان، از نقش کارساز خود هیچ بهرهای نمیبرند، چرا که قصدشان افساد بوده و هست، منتهی سرانجام کارهایشان در راستا و خدمت حکمت متعالیه قرار میگیرد.
مثال:
*- فرض کنید کسی به روستای عقب افتادهای برق بکشد، تا هم چند نفر را به وسیله برق بکشد، و هم در روشنایی برق سرقت کند و ...، شاید چند مورد از این ظلمها و جنایات را نیز انجام دهد، اما سرانجام، کید او به خودش بر میگردد، اما آثار برق در روستا باقی میماند، دهها نفر تحصیل میکنند و ... .
*- امریکا، برای ظلم، جنایت، تجاوز و خونریزی، فانتوم یا هلیکوپتر کبرا میسازد؛ در راستای اهداف سیاسی، اقتصادی و نظامیاش، چند فروند نیز به حکومت دستنشاندهاش در ایران میفروشد، اما در نهایت همانها در جنگ تحمیلی هشت ساله، توسط مؤمنین و مجاهدین، علیه خودش و اهدافش، در دفاع از نظام و کشور جمهوری اسلامی ایران مورد استفاده قرار میگیرد.
عرصهها و امتحانها برای خوبتر شدن:
خداوند علیم و حکیم، خوب میآفریند و برای رشد، تکامل و خوبتر شدن میآفریند؛ و تمامی ویژگیها، استعدادها و امکانات لازم برای این سیر کمالی را نیز برای برخی فقط در تکوین، و برای برخی دیگر (مثل انسان) در تکوین و تشریع اعطا میکند.
گاهی در این سیر و تکاپو، ضعفها ظهور و بروز مینمایند؛ اما برای چه؟ برای این که آدم (یا ابلیس و سایر اجنه)، ضعف خود را بشناسند و جبران کنند.
فرض کنید ورزشکاری میخواهد در مسابقات دو میدانی شرکت کند. تمامی شرایط و ویژگیها او خوب و مناسب است، اما در دلش هول، هراس، دغدغه، نگرانی، ترس، بخل، حسد یا کدورتی است که هواس او را پرت میکند و مانع از موفقیت او میگردد.
حال یک میدان مسابقه برایش فراهم میشود، رقابت جدی آغاز میشود و این نقاط ضعف آشکار میگردد؛ مربی آگاه و با خبر از تمامی اوضاع و شرایط او و دیگران، او را متوجه نقطه ضعفش میکند و راه علاج را نیز نشان میدهد و دستورالعملهای لازم را صادر میکند، میگوید: خودم نیز در رفع و دفع اینها مربیات میشوم؛ اما گام آخر و سرنوشتساز، عزم، تصمیم، اراده، اختیار و انتخاب شخص ورزشکار میباشد.
بدیهی است اگر این مدعی زیر بار نرفت، بر همگان معلوم میشود که این کاره نیست، او را کنار میگذارند و دیگری را جایگزینش میکنند و تیم موفق میشود. چنان که حتی به مؤمنین فرمود که اگر از دینتان برگردید، سریعاً دیگرانی را جایگزین شما میکنم که واجد شرایط هستند:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ » (المائده، 54)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مىدهد، و خدا گشايشگر داناست.»
پس مربی، آن ورزشکار را برای پیروز شدن به تیم آورده بود، اما نافرمانی خودش سبب گردید که خودش حذف گردد، اما چرخه حکیمانه اداره شود.
خروج زندگان از مردگان:
سؤال از این که چرا خداوند گناهکاران را آفرید؟ مانند این است که کسی بدون توجه به گذشته و آینده، به گورستانی رود و بپرسد: «چرا خدا این همه مردهی بیخاصیت را آفریده است؟» اما اگر بداند که هر کدام محصول چه فرایندی بودهاند و نیز هر کدام چه نقشی (آگاهانه یا ناآگاهانه) در کارگاه هستی داشتهاند و چه آثاری در خط حیات باقی گذاشتهاند؟ دیگر نه تنها این سؤال را بدین شکل مطرح نمیکند، بلکه نظارهگر چرخه حکیمانه حیات میگردد و خودش با کسب علم، معرفت و حکمت، رشد میکند. « أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ ... / الغاشیة، 7 به بعد»
*- از آن جهت که "حیات"، همان "ایمان" است، کفار همه مردگان هستند، اما خداوند متعال همانگونه که گیاه زنده را از دل زمین افتاده و مُرده بیرون میآورد، انسانهای صالح و مؤمنینی را نیز از نسل کفار بیرون میآورد، و عکس آن هم صادق است، یعنی خروج مرده از زنده؛ یعنی نسل کافر، از والدین مؤمن.
« يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ » (الرّوم، 19)
ترجمه: زنده را از مرده بيرون مى آورد، و مرده را از زنده بيرون مى آورد، و زمين را بعد از مرگش زنده مى سازد و بدين گونه [از گورها] بيرون آورده مى شويد.
- تعداد بازدید : 2519
- 6 اسفند 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی