این جمله از آیت الله مصباح یزدی یعنی چه؟ «در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد»
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ابتدا باید دقت کنید که آیا اصلاَ ایشان چنین جملهای گفتهاند؟ کی و کجا؟ ثانیاً حتی اگر آیات قرآن کریم و یا فرمایشات اهل عصت علیهم السلام و یا سایر حکیمان را تجزیه و منقطع کنند و سپس یک بخش مورد نظر را که میتواند منفی یا مشتبه باشد مورد بحث قرار دهند، نه تنها معنا و مفهوم درستی ندارد، بلکه چه بسا معانی و مفاهیم نادرسی را حمل و القا نماید. مَثَل معروفی از گذشتگان وجود دارد که میگویند: از شخصی پرسیدند: «تو چرا نماز نمیخوانی؟!» گفت: «به حکم قرآن»! پرسیدند: «در کجای قرآن کریم آمده است که نماز نخوانید؟» گفت فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ – این مؤمنین به نماز نزدیک نشوید»! و مابقی آیه را نخوانده بود: « وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ – هنگامی که مست هستید، تا بدانید که چه میگویید / النساء، 43».
یکی گفت: حافظ شیرازی، نه تنها از فقها، حافظ قرآن، حکیم و عارف نبوده، بلکه بسیار هم شرابخوار و شهوتگرا بوده است! پرسیدند: «به چه دلیل؟»، گفت: هم بسیار از ساقی، جام و شراب گفته است و هم مستقیماً اقرار کرده که «دستم اندر ساق سیمین ساق بود»!
با مباحث مطروحه توسط آیت الله مصباح یزدی، در موضوع "حکومت اسلامی – ولایت فقیه و ...» نیز به منظور ضد تبلیغ، به ویژه در کوران انتخابات همین کار را کردند.
الف – حکومت و هم چنین تمامی قوانین و احکام (چه در اسلام و چه در غیر اسلام)؛ از دو وجههی «مشروعیت = قانونی بودن» و «مقبولیت = مورد پذیرش مردم یا اکثریت بودن»، برخوارد میباشد.
ب – وجههی "مشروعیت" یا اعتبار قانونی، باید مبنایی داشته باشد. در یک نظام یا اجتماعی، حکم پادشاه مبنای قانون است (انگلیس) – در یک نظامی رأی اکثریت (مردم، مجلس و ...) مبنا میباشد، حال هر چه تصمیم گرفتند؛ و البته در دین خدا، هیچ کدام مبنا نیستند، بلکه "حکم خدا" تنها مبنای مشروعیت میباشد؛ چرا که خالق اوست، مالک اوست، ربّ اوست، هادی اوست و بازگشت نیز به سوی اوست؛ پس حقوق و بالبتع "بایدها و نبایدها" را نیز او وضع، تبیین و ابلاغ مینماید.
بدیهی است که خداوند علیم، حکیم، قادر، سلطان و سبحان، در تبیین حقوق و صدور احکام، نه با رأی و نظر سلاطین کاری دارد و نه با رأی اکثریت مردم در یک جامعه، یا حتی کل جهان.
ج – وجههی "مقبولیت"، یعنی پذیرش مردم یا اکثریت آنها، که به هیچ وجه تطهیر یا توجیه کننده نمیباشد، بلکه فقط شرایط مساعد را برای اجرا یا امتناع از اجرا فراهم میآورد. به عنوان مثال: اگر اکثریت مردم کافر و بت پرست شدند، همان بتپرستی بر فرهنگ آنان حاکم میشود – اگر اکثر مردم بندگی طاغوت را پذیرفتند، همان طاغوت بر آنان مسلط شده و حکم میراند – اگر اکثریت مردم در جامعهای، زنا، لواط، همجنسبازی، شرابخواری، قمار و ...، را بر خود جایز دانستند، حکومت تمامی این مفاسد را قانونی اعلام کرده و به آن مشروعیت میبخشد (مثل امریکا و اروپا) – اگر اکثریت مردم با حمله نظامی حکومت و دولتشان به کشوری دیگر و کشتار، ویرانی و اخراج مردمانش موافق بودند (مانند فلسطین)، زمینه و شرایط برای انجام مساعد میگردد.
اما، اینها هیچ دلیل بر آن نیست که این گزینهها و رفتارها، الزاماً کار درستی باشد و نزد حق تعالی نیز مشروع باشد، (آن هم فقط به این دلیل که اکثریت خواستهاند یا موافقند).
د – خداوند متعال آن گاه که اراده کرد بر ملتی پیامبری بفرستد، نه از کسی اجازه گرفت، نه با کسی مشورت نمود و نه به رأی اکثریت [که کافر و مشرک بودند]، وقعی نهاد؛ و آن گاه که اراده و مشیتاش بر ظهور قآئم آل محمد عجّل الله تعالی فرجه الشریف تعلق گیرد، با رأی و نظر هیچ اقلیت یا اکثریتی کاری ندارد. اگر چه وقتی امر واقع شد، به مرور "مشروع الهی"، مقبول عدهی کثیری نیز واقع میشود.
« هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » (التوبة، 33)
ترجمه: او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
عدم پیروی از اکثریت:
اگر به مردم جهان بگویید که اکثریت مردم، پزشکی، فضانوردی، کشاورزی، تجارت، حقوق ... و حتی خیاطی یا نانوایی نمیدانند، تصدیق میکنند و میگویند: "البته که چنین است"؛ اما اگر بگویید: اکثریت خداشناسی، دین شناسی، حقوق تبیین شده الهی در تکوین و تشریع و نیز راه رشد و سعادت را نمیدانند، موضع میگیرند که مگر ما خودمان عقل نداریم؟! اما این یک شعار دروغ و القایی میباشد و واقعیت این است که در هر امری، اکثریت مردم نمیدانند [أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ]، و نسبت به عموم مردم، تعدا بسیار اندکی به آن امر یا موضوع، علم دارند.
از این رو، خداوند خالق، علیم، حکیم، هادی و سبحان، همیشه دعوت به حق و تبعیت از حق میکند؛ و نه تنها هیچ گاه توصیه به پیروی از "اکثریت" نکرده است، بلکه به شدت از آن پرهیز داده و فرموده که "تبعیت از اکثریت"، سبب گمراهی میگردد.
« اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ » (الأعراف، 3)
ترجمه: آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است، پيروى كنيد و جز او از معبودان [ديگر] پيروى مكنيد. چه اندك پند مىگيريد!
*** - اگر "اکثریت" مبنای درستی برای "مشروعیت = حق و قانونی بودن" باشد، این اکثریت محدود به مردم یک شهر، یا کشور یا قاره نمیباشد، بلکه باید مردمان جهان را شامل شود، لذا خداوند متعال به (أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ – اکثریت روی زمین) تصریح مینماد؛ و میدانیم اکثریت مردم در جهان، کافر، مشرک، بتپرست، طاغوتگرا، تابع هوای نفس و درگیر فساد و تباهی میباشند. از این رو تأکید نمود که تبعیت از اکثریت مردم روی زمین، سبب گمراهی میگردد و سببش نیز این است که به جای تبعیت از حق، تابع نظریه، فرضیه، ظنّ، گمان، تخیلات و اوهام خویش هستند؛ پس آن چه به عنوان حقیقت میگویند، همه دروغ است.
« وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ » (الأنعام، 116)
ترجمه: و اگر از بيشتر مردم روى زمين (در امور دينى) پيروى كنى تو را از راه خدا گمراه مىكنند، آنها جز از ظن و گمان پيروى نمىكنند و جز اين نيستند كه به تخمين مىپردازند.
بحث آیت الله مصباح یزدی:
بحث ایشان در خصوص "مشروعیت" است و نه "مقبولیت"؛ و در این بحث مطرح مینمایند که در علم، حکمت و مشیّت الهی و بالتبع در حکومت اسلامی، مبنای تمامی حقوق و بالتبع تمامی قوانین، "حکم خداست"، نه آرای مردم.
به عنوان مثال: چنین نیست که فقه (حقوق، احکام و قوانین) اسلامی، که توسط "فقیه" بیان میشود، در جامعه اسلامی بگوید: «نوشیدن شراب حرام است"، اما اگر فقیه رفت در امریکا و یا اروپا زندگی کرد، بگوید: «چون اینجا اکثریت شرابخوارند، پس اینجا اشکالی ندارد».
از این رو، رأی مردم در حکومت اسلامی، فقط تا جایی "اعتبار" و مشروعیت دارد که در چارچوب احکام اسلام باشد، و اگر از این چارچوب خارج شد، دیگر هیچ اعتبار و مشروعیتی ندارد [هر چند که نزد مردم مقبول باشد و اکثریتی بدان عمل نمایند]. این همان معنایی است که مقام معظم رهبری، از آن به «مردم سالاری اسلامی»، تعبیر نمودند.
***- بدیهی است که اگر رأی اکثریت مردم این باشد که به جای حکومت اسلامی، حکومت دیگری بر آنان مسلط گردد، هیچ مشروعیتی نزد خداوند متعال ندارد، اگر چه نزد مردم مقبول است و همان خواهد شد.
***- اگر اکثریت مردمانی (مثل صدر اسلام)، موافق خانه نشینی امیرالمؤمنین علیه السلام، یا حاکمیت معاویه لعنة الله علیه، ولو به صورت مقطعی (معاهده با امام حسن)، یا حتی قتل امام حسین (علیهم السلام) باشد، این امر واقع میشود، اما هیچ مشروعیتی ندارد.
***- اگر مفاسدی چون: زنا، شرابخواری، قمار، رشوه، رانت، تجملگرایی، اختلاف طبقاتی سران قدرت و ثروت و ...، نزد مردمانی عادی و حتی مقبول شده باشد، دلیل بر آن نمیشود که از نظر حکومت اسلامی (نزد خدا و در دین خدا)، مشروع باشد، بلکه همه خلاف قانون الهی میباشند، اگر چه مردمان و تمامی مجلسهای قانونگذاری دنیا به آن رأی مثبت دهند.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
جمله آیت الله مصباح یزیدی: « در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد » یعنی چه؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7332.html
عضویت در کانال «پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه)»
- تعداد بازدید : 6863
- 11 اسفند 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی