ما چگونه میتوانیم حبّ، دوستی و عشق به اهل عصمت علیهم السلام را در دل خود نگه داریم و تقویت نماییم؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
بالاتر و شدیدتر از محبت به اهل عصمت علیهم السلام، محبت به خداوند متعال است که خالق آنهاست. پس اگر انسان میتواند که خداوند سبحان را دوست داشته باشد، دوست داشتن غیر او [که در هر درجهای که باشند، مخلوق او هستند[، به مراتب ممکنتر خواهد بود.
فرمود که شدت محبت مؤمنین، یعنی اوج و نهایت محبت آنها، به الله جل جلاله میباشد « وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ / البقره، 165»؛ یعنی مابقی را در راستای او دوست دارند. یعنی چون خدا را دوست دارند، پیامبر خدا، اولیای خدا، حجج خدا، کتاب خدا، دین خدا، امر و نهی خدا، عبادت خدا و سایر بندگان خدا و خلاصه هر آن چه که تجلی اوست را در راه او و در راستای محبت او دوست دارند. پس وقتی محبت به خدا ممکن شد، محبت به دیگران نیز ممکن میباشد.
اما جهت آشنایی بیشتر، به نکات ذیل اشاره میشود:
الف – تا معرفتی (شناختی) نباشد، "حبّ و بغضی" هم نیست. انسان اگر کسی یا چیزی را نشناسد، نه به آن علاقه و محبتی دارد و نه نفرت و بغضی.
ب – اما دلیل نمیشود که انسان هر آن چه را که شناخت، دوست داشته باشد و در مسیر نزدیکی و وصال او حرکت کند. مانند ابلیس لعین، بلعم باعور، سامری و حتی خود فرعون که همه خدا را میشناختند و یا مانند خوارج و معاویه که به خوبی امیرالمؤمنین علیه السلام را میشناختند و یا مانند مستکبرین جهان، که به خوبی حقوق بشری که ضایعاش میکنند را میشناسند.
پس "شناخت" یک مقوله است، و "محبت" مقولهی دیگری است. شناخت کار عقل است و محبت کار قلب و در نهایت انسان به سوی محبوبش (آن که دوستش دارد) میرود و نه معروفش (آن که میشناسدش).
یک سؤال مهم:
اما، خوب است که اندکی در خود تأمل و تعمق کنیم و راجع به آن چه میشناسیم و مقداری که میشناسیم، با آن چه دوستش داریم و مقداری که دوستش داریم و نسبت این دو با یک دیگر، اندیشه کنیم.
دو اصل اساسی وجود دارد: اول آن که انسان تا نشناسد، حب و بغضی ندارد و دوم آن که میزان محبت و یا دشمنی نیز به اندازه شناخت است. مثلاً آن کسی که عمق و وسعت دشمنی امریکا و انگلیس را نسبت به اسلام، مسلمانان و این ملت، بیشتر شناخته، بیشتر نسبت به آنان بغض و دشمنی دارد، اما آن که کمتر شناخته و یا اصلاً نشناخته نه، حتی ممکن است که روحانی باشد، اما سنگ دشمنان اسلام را به سینه بزند.
*- حال با توجه به این دو اصل، سؤال اینجاست که مگر ما چقدر خدا را میشناسیم که اینقدر دوستش داریم؟ یا چقدر پیامبر اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین را میشناسیم که اینقدر دوستشان داریم؟
چه کسی میتواند مدعی شود که من دیگر خداشناس، محمد و علی و فاطمه علیهم السلام شناس شدهام؟ چه کسی میتواند مدعی شود که من امام حسن، امام حسین ... و امام زمان علیهم السلام شناس شدهام و یا قرآن شناس شدهام که اینقدر آنها را دوست دارم؟!
بیاییم پایینتر، چه کسی میتواند مدعی گردد که من "پدر و مادر" شناس شدهام و فهمیدم که آنها در جایگاه و رتبهای هستند که خداوند متعال پس از توحید، امر و سفارش به خوبی آنان را کرده است – و یا چه کسی میتواند مدعی شود که من دیگر به آخرین رتبه مرحلهی زیبایی شناسی رسیدهام و ...؟
پاسخ مهم:
ما نمیتوانیم بشناسیم، بلکه خدا میشناساند - ما نمیتوانیم در خودمان محبت ایجاد کنیم، بلکه خدا میدهد – نمیتوانیم حفظ کنیم، بلکه خدا حفظ میکند – و نمیتوانیم تقویت نماییم، بلکه خدا تقویت مینماید.
توضیح: علم یاد گرفتنی است، اما عقل چه؟ آیا آن انسان پشت کوهی در عصر حجر، که برای شکار حیوانات تیزپا، سنگی را تیز کرد و نوک چوبی بست تا پرتاب کند، فلسفه خوانده بود و قوانین علیت [رابطه علت و معلول] و یا قوانین حرکت و محرک را فرا گرفته بود؟!
"شهوت و غضب" در جنبهی حیات حیوانی انسان، و عشق و محبت و یا بغض و نفرت در جنبه حیات انسانی و روحانی چه؟ چه کسی "حبّ و بغض" را به ما تعلیم داده است؟ آیا عشق یا نفرت، با تحصیل علوم و یا کسب و کار در ما ایجاد شده است؟ در کدام کتابی نوشته و تعلیم گردیده است؟
فطرت:
خیر؛ بلکه خداوند متعال "بدیهیات اولیه عقلی" و نیز "عشق به کمال" که همان محبت به خودش میباشد را در وجود هر انسانی سرشته است و از این رو فرمود که دین درست، دین حنیف، دینِ حق، همان دینِ فطرت است؛ پس اگر روی و جهت خود را به سوی فطرت کنید، دیندار واقعی میگردید.
« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » (الرّوم، 30)
ترجمه: پس حقگرايانه روى دل خود را به سوى اين دين (دين اسلام) كن همان طريقه و آيين فطرى خدا كه مردم را بر پايه آن آفريده و سرشته، (و) هرگز تبديلى در آفرينش (تكوينى) خدا نباشد (و در آيين تشريعى او هم نبايد باشد)، اين است دين ثابت و استوار، و لكن بيشتر مردم نمىدانند.
عشق به کمال:
پس شناختن و دوست داشتن کمال، در وجود انسان سرشته و نهادینه شده است؛ این همان معرفت و محبت خداوند متعال است که هستی و کمال محض و مبرا (سبحان) از هر گونه نقصی میباشد.
همگان حیات، علم، حکمت، قدرت، زیبایی، رفعت، رأفت، رحمت ... و سایر کمالات را میشناسند و دوست دارند؛ نه برای این کمالات حدی است و نه عشق و محبت انسان به این کمالات حدی دارد. چه کسی میتواند بگوید که منتهای علم یا زیبایی کجاست و عشق انسان به آنها در چه درجهای به آخر و انتهای خود میرسد؟! پس عشق به کمال محض، در وجود همگان نهادینه شده است، اگر چه مصداق معشوق حقیقی را نشناسند و محبوبهای جعلی را جایگزین نمایند.
آن چه از ما خواسته و نخواستهاند؟
●●● - از ما نخواستهاند که برویم خداشناسی کنیم! نه تنها کسی نمیتواند او را درک کند، بلکه اساساً هر چیزی اول خودش خود را معرفی کرده و میشناساند و بعد ما او یا آن را میشناسیم، آن هم از یک سو به حدی که او خود را معرفی کرده و از سوی دیگر به حد ظرفیتِ ادراک خودمان.
به عنوان مثال: یک گُل رز قرمز، یا آبی یا ...، اول خودش رنگ و بوی خودش را تجلی داده و میشناساند و بعد ما میشناسیم؛ از هر انسانی نیز همان قدر که خودش خود را معرفی کرده کرده میشناسیم. در مثال حاضرتر: «آیا اول شما این پایگاه یا هر پایگاه اینترنتی دیگری را میشناسید، یا اول او خودش را معرفی کرده و میشناساند؟»
پس این خداست که خودش را، انبیایش را، اولیایش را، دین و کتابش را میشناساند، این خداست که حیات، علم، زیبایی، قدرت، حکمت ... و رحمت خود را تجلی میدهد و اسماء (نشانههای) خود را خلق مینماید، تا خود را به بندگانش بشناساند.
●●● – بلکه از ما خواستهاند، چشم و گوش خود را نبندیم، عقول خود را مدفون نکنیم و مانع از افتادن پرده و حجاب بر قلبهایمان گردیم تا نور عقل و فطرت خداداد ساطع گردد و وجودمان را روشن نماید.
اگر بعد از امر به تعقل و تفکر نیز امر به تلاوت قرآن کریم، مطالعه و کسب علم شده است، به این خاطر است که پردهها کنار رود و راه روشنتر شود.
●●● - از ما نخواستهاند که برویم کمال را دوست داشته باشیم! من چه میدانم که کمال چیست تا آن را دوست داشته باشم و نمیدانم که محبت چیست و چگونه به دست میآید و یا در مقابلش بغض و نفرت کدام است و از کجا باید تهیه کنم؟ بلکه همه اینها را خداوند متعال خودش در وجود ما سرشته و نهادینه کرده است.
●●● – بلکه از ما خواستهاند، تا این عشق الهی را به غیر از او اختصاص ندهیم؛ معشوقهای کاذب بر نگیریم، به آن چه ما را از محبوب حقیقی جدا، دور و محجوب مینماید، دل نبندیم؛ بلکه عشق به او را برای خودش خالص نگه داریم و این محبت را ضایع و آلوده نگردانیم.
پس اگر به این تذکر و توصیه کردیم، عشق به تجلیات او نیز در ما حفظ و تقویت میگردد؛ هر چه بیشتر تجلی حق بود، نزد ما محبوبتر میگردد و البته که انسانهای کامل و کاملترینها، مظهر اتمّ اسمای الهی هستند، پس محبوبترینها میشوند.
اما اگر محبوبهای کاذب را جایگزین نمودیم و عشق الهی را به آنها اختصاص دادیم، ورشکستگی در عشق، عدم وصال و فنای محبّ و محبوب، حق ماست. روزی میرسد که پردههایی که خودمان انداخته بودیم، کنار زده میشوند و میبینیم که آن چه کمال فرض نموده بودیم، کمال نبوده و کمال حقیقی اوست؛ و البته که آن موقع، این درک و شهود برای ورشکسته، بسیار عذابآور خواهد بود.
« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ » (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او] برمىگزينند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مىدارند ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، به خدا محبت بيشترى دارند. كسانى كه [با برگزيدن بتها، به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو [ها] از آنِ خداست، و خدا سختكيفر است.
●●● - از ما نخواستهاند که برویم نسبت به اهل بیت علیهم السلام، محبت داشته باشیم. این محبت را خدا در دل کاشته است و هر کسی که کمال را دوست دارد، آنان را نیز کم و بیش دوست دارد. کمالاتشان را برای هر کسی تعریف کنید، تمجید و ابراز محبت مینماید.
چه بسیار بودند کسانی که حضرت فاطمة الزهراء علیهاالسلام را دوست داشتند، اما یا به او ظلم کردند و یا بسیار بیتفاوت شاهد ظلمهای رفته بر ایشان شدند و دم برنیاوردند؛ و چه بسیار بودند و هستند کسانی که سیدالشهداء علیه السلام را دوست داشته و دارند، اما کمترین همراهی و همگامی نداشته و ندارند.
مگر فرزدق که از کوفه میآمد و در راه امام حسین علیه السلام را دید که به سمت کوفه عزیمت دارند، عرض نکرد که «یا حسین! دلهای این مردم با تو است، اما شمشیرهایشان علیه تو میباشد؟»
●●● – بلکه از ما خواستهاند، تا محبت خداداد به آنان را ضایع نکنیم و نسبت به آنان "مودت" داشته باشیم؛ "مودت" یعنی ظاهر نمودن محبت در عمل.
« ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ » (الشّوری، 23)
ترجمه: اين همان چيزى است كه خداوند، آن بندگان خود را كه ايمان آورده و عملهاى شايسته كردهاند بدان بشارت مىدهد. بگو: از شما در مقابل اين ( ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبى و عملى) درباره خويشاوندانم مزدى نمىطلبم، و هر كس كار نيكى انجام دهد (بر اين محبت بيفزايد) ما برايش در آن، نيكى مىافزاييم (بر پاداش طبيعيش حد اقل ده برابر اضافه مىكنيم)، حقّا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.
●●● - از ما نخواستهاند که برویم گنج به دست آوریم تا ثروتمند و خوشبخت گردیم!
●●● – بلکه ما را به گنج لایزال الهی متصل کردهاند و از آن بهرهمندمان ساختهاند و فرمودهاند که این پیوند و اتصال را قطع مکن و این سرمایهی کلان را ضایع منما؛ و اگر خواسته و یا ناخواسته، دانسته و یا ندانسته، رشته پیوند را گسستهاید، سریعاً برگردید و به این ریسمانِ پیوند چنگ بزنید و از آن جدا و متفرق نشوید، « وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ – آلعمران، 103» که این ریسمان، ناگسستنی و پایدار است. « فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا – البقره، 256 ».
مرتبط:
تفاوت «محبت و مودت» در چیست که خدا از ما "مودّت" اهل بیت علیهم السلام را خواسته است؟
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
ما چگونه میتوانیم عشق و محبت به اهل عصمت (ع) را در خود حفظ و تقویت کنیم؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7453.html
- تعداد بازدید : 4338
- 14 فروردین 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی ولایت (امام علی)