پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): تفاوتهای عمده و مشهودی بین «عقل و مغز» وجود دارد. مثل این که: مغز مادی است و فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی دارد، عقل نه مادی است و نه فعل و انفعالات فیزیکی یا شیمایی دارد – مغز از آن جهت که مادی است، قابل اندازهگیری وزن و حجم و تشخیص رنگ است، در حالی که عقل، وزن، حجم و رنگ ندارد – سایر حیوانات نیز مغز دارد، ولی "عقل" ندارند.
دقت شود که هر نیرویی در انسان، ابزاری تحت عنوان اعضا دارد. "مغز" عضوی از اعضای بدن انسان است و تمامی اعضای بدن، حُکم ابزاری را برای زندگی در این دنیا دارند. بیتردید "وجود هر کسی، مستقل از اعضایش میباشد"، "هویت (منِ) هیچ کس، اعضای او نیست". چنان که اگر دو دست یا دوپای کسی قطع شد، وجود، هویت و منِ خود را نیمه نمیبیند، بلکه در بدن و ابزار حیات دنیویاش نقصان میبیند.
چشم برای دیدن است، اما کسی که کور میشود، نه میل به دیدن ماده را از دست میدهد و نه فاقد بصیرت (عقلی و معنوی) میشود، بلکه فقط ابزار دیدن مادی (با انعکاس تابش نور به تصویر و ...) را از دست داده است.
دست برای لمس، بلند کردن اجسام یا انجام دادن برخی از امور است و پا برای ایستادن و پیمودن، اما کسی که دست یا پای خود را از دست میدهد، نه میل به ایستادن و پیمودن را از دست داده است و نه ارادهاش را، منتهی دیگر ابزار مادی این امور را در اختیار ندارد. از این رو اگر مغز آسیب ببیند، "عقل" ابزار فعالیتش را در این دنیا که مبتنی بر فعالیتهای ذهنی است، از دست میدهد؛ لذا بروز و ظهور ندارد. چنان که روح اگر بدن را از دست بدهد، قادر به ادامه حیات در دنیای مادی نیست، اما از بین نمیرود.
چه بسیارند افرادی که "مغز" دارند، از ذهنی فعال نیز برخوردار هستند، اما "عقل" ندارند! چنان که حتی بسیارند افرادی که علم، قدرت، ثروت، فکر معاش یا نقشهکشی در موارد گوناگون را دارند، اما "عقل" ندارند.
عقل:
برای عقل تعاریف بسیاری ارائه دادهاند و آن را به دستههای کلی مانند (عقل نظری و عقل عملی – عقل کلی و عقل جزئی و ...) تقسیم کردهاند و برای عقل جزئی و عملی نیز شاخههای معرفی کردهاند، اما در یک جمله میتوان گفت که "عقل" یکی از مهمترین منابع معرفت (شناخت) میباشد، چنان که قلب و حسّ مبنع شناخت هستند و چنان که "وحی" از مهمترین منابع شناخت برای بشر میباشد. و البته هر کدام حوزهای دارند.
*- در معنای لغوی "عقل" گفتهاند که از واژهی "عقال" گرفته شده است و آن طنابی است که زانوی شتر سرکش را با آن میبندند تا نتواند بلند شود و حرکت کند. اطلاق این واژه به عقل از آن جهت است که نیروهای نَفس حیوانی در انسان بسیار سرکش هستند، طغیانگر و ویرانگر هستند و فقط با "عقل" مهار میشوند. حیوان درّنده، اگر گرسنه نباشد و یا نترسد، چه بسا حمله نکند، اما انسان درّنده، حد و مرز و سیری ندارد، فصل و روز و شب هم ندارد.
*- در تعریف فلسفی عقل گفتهاند: "عقل نیروی بسیطی است که انسان به وسیلهی آن واقعیتها را دریافت ادراکی میکند و بر نفس ناطقهی خویش شرف و منزلت میبخشد.
*- در عرصه لغت و ادبیات، عقل را فهم، معرفت، قوّه و نیروی پذیرش علم، علم، تدبّر، نیروی تشخیص حق از باطل و خیر از شر و ... نیز تعریف کردهاند، چنان که نیروی بازدارنده نیز تعریف کردهاند، اما وجه مشترک همه آنها همان "نیرو، توان و استعداد ادراکی و شناختی" میباشد.
*- در هر حال، "عقل" یک جسم مادی با فعل و انفعالات فیزیکی و شیمایی نیست که بتوان به آن ماهیت مادی بخشید و "چیستی" آن را مانند چیستی مغز یا قلب در بدن تعریف نمود.
*- گاهی "عقل و قلب" هر دو به یک معنا به کار میروند، چرا که اشاره به همان "نیروی ادراکی و شناختی فطری" انسان دارد. نیرویی که در وجود انسان سرشته شده است، تا با آن بشناسد و تشخیص دهد.
در قرآن کریم هم اشارات مستقل به "عقل و قلب" وجود دارد و هم اشاره به وحدت آنها. در یک آیه میفرماید: « لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا - دلهايى دارند كه با آن [حقايق رادريافت نمىكنند] نمیفهمند / الأعراف، 179» و در آیه دیگر میفرماید: « لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها – برای آنان قلبهایی است که با آن تعقل میکنند / الحج، 46» - پس، از این آیات استنباط وحدت قلب و عقل میشود، یعنی کار هر دو دریافتهای ادراکی، شناخت و فهم میباشد. البته در برخی از متون، از قلب و عقل به ظرف و مظروف نیز تعبیر شده است. یعنی "قلب" به واسطهی "عقلی" که در آن است، ادراک، تفکر، تعقل و فهم میکند.
*- در تعاریف دیگری «عقل به معنای نیروی فطری و غریزی» آمده است که انسان به واسطهی آن، امکان کسب علوم گوناگون را به دست میآورد. حتی نتیجهگیری در علوم طبیعی نیز متبنی بر احکام اولیه و بدیهی عقلانی به دست میآید. به عنوان مثال اگر به تجربه و آزمایشات نیز ثابت شود که حرارت "علت" به جوش آمدن و بخار شدن آب است، باز حکم صادره، بر اساس اصل "علیت" و رابطه معلول با علت خویش است که از علوم بدیهی و فطری "عقل" میباشد. اما در تمامی این تعاریف، «نیرو» برای شناخت و ادراک، فصل مشترک میباشد.
پاسخ امام صادق علیه السلام:
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: "عقل چیست؟" فرمود: « عقل چیزیست که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آید » راوى گوید: پرسیدم: پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ فرمود: « آن نیرنگست، آن شیطنت است، آن نمایش عقل را دارد ولى عقل نیست » (مرحوم کلینی، الکافی، ج1، ص12)
دقت شود که این پاسخ، در عین کوتاهی، سادگی و گویایی برای فهم همگان [از افراد عادی گرفته تا نخبگان عرصهی حکمت و فلسفه]، چقدر ژرف است.
●- «عقل چیزیست که به وسیله آن خدا پرستش شود» را از چندین منظر میتوان مورد توجه و بحث قرار داد؛ مانند:
*- تا خدا شناخته نشود، مورد پرستش نیز واقع نمیگردد، و هر شناختی به وسیله نیروی ادراک عقلی حاصل میشود.
*- شناخت خدا (یا هر حقیقت دیگری) برای هدفقرار دادن، بندگی و عبادت، اطاعت و رفتن به سوی او کفایت ندارد، چنان که ابلیس لعین نیز خدا را میشناخت، بلکه شناخت ضرورت بندگی و عبادت به منظور رشد، هدایت، قُرب و وصال نیز لازم است که آن نیز کار عقل است.
*- همین مقدار نیز کفایت نمیکند، بلکه شناخت "حق و باطل" و تمیز آنها از یک دیگر لازم است. در کنار هر کمالی، باید نقص آن نیز شناخته شود – در کنار هر راه و عامل رشدی، باید عوامل بازدارنده یا آفات آن نیز شناخته شود و در کنار هر "دوست شناسی"، "دشمن شناسی" لازم است، یعنی همان "تولا و تبرا"، که شناخت همه این موارد و مراتب آن نیز با "عقل" حاصل میگردد.
*** - پس در یک جمله فرمود: «عقل چیزیست که به وسیله آن خدا پرستش شود» و بعد به کار فکری و ذهنی در راه باطل اشاره کردند و فرمودند: آن شیطنت است، ادای عقل است، اما عقل نیست.
مرتبط:
*- معنا و تفاوت عاقل با عالم چیست؟ و همچنین تفاوت تفکر با تعقل چیست؟ (21 فروردین 1394)
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
*- عقل چیست؟ آیا همان مغز است؟ چرا که اگر به مغز آسیب رسد، عقل ضایع میشود.
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7481.html
https://telegram.me/x_shobhe
کلمات کلیدی:
گوناگون