چرا خداوند درخواست شیطان که عمر دراز برای گمراه کردن انسانها بود را قبول کرد؟ مگر خداوند نعوذ بالله سختی و مشقت ما را میخواهد؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): به نظر خودتان با توجه به شناختی که از خداوند دارید، چطور؟ «آیا خدا قصد مشقت به معنای آزار و اذیت بندگانش را مینماید؟!». پس هنگام طرح سؤال نیز باید مراقب نفوذ شیاطن بود. بخش اول یک سؤال منطقی راجع به طول عمر ابلیس است؟ اما بخش دوم، مربوط به خدا و ارادهی اوست و بندهاش باید مراقبت کند. بدون هیچ پاسخی، عقل حکم میکند که او خیر محض، رحمان و رحیم است.
*- بسیاری بر این گمانند که خداوند متعال به ابلیس عمر طولانی داد تا انسانها را بفریبد! همین باور خودش غلط است، چرا که از خداوند سبحان "شر" صادر نمیگردد. در این گمان، برای ارادهی الهی (طول عمر)، هدفی بیان شده است (برای فریب مردم)، خب این غلط است.
پس اجازه دهید که گام به گام، یک مرور اجمالی در چند آیهی مربوطه نماییم تا مطلب روشنتر شود.
بخش اول:
خداوند متعال فرمود که به آدم سجده کنید و ابلیس لعین، به خاطر تکبرش [که استکبار ریشه تمامی تخلفات میباشد] سرپیچی کرد. خداوند منّان، او را در جا هلاک یا اخراج ننمود، بلکه یک دادگاهی برایش تشکیل داد و پرسید: علت سرپیچیات را بگو: آیا تکبر کردی، یا واقعاً در مقامات عالی قرار داری که این امر من، تو را شامل نمیگردد؟
« قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ » (ص / 75)
ترجمه: (خداوند) گفت: اى ابليس، چه چيز تو را مانع شد از اينكه به چيزى كه من با دو دست خود (بلاواسطه و با اراده خود) آفريدم سجده كنى؟ آيا تكبّر ورزيدى يا واقعا از برترينها بودى؟
ابلیس که میدانست اولاً از برترینها نمیباشد و ثانیاً در محضر خدا نمیشود دروغ گفت، به تکبرش اقرار کرد و گفت:
« قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ » (همان / 76)
ترجمه: گفت: من از او بهترم، زيرا مرا از آتش آفريدى و او را از گِل.
خداوند متعال نیز او را از مقامی که داشت اخراج کرد، چرا که آن مقام، جایگاه متکبرین نمیباشد و فرمود:
« قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ» (همان / 77 و 78)
ترجمه: فرمود: «پس، از آن [مقام قُرب و جمع ملائک مقرب من] بيرون شو، كه تو رانده شدهاى * و به يقين لعنت من بر تو تا روز جزا خواهد بود. (لعنت، یعنی از نظر لطف، رحمت و مغفرت من محرومی).
بخش دوم:
ابلیس لعین که از یک سو دید رانده شده است و از سوی دیگر تکبرش اجازه نمیداد که استغفار و توبه کند و فرصتی مجدد برای انجام امر الهی به او داده شود، از خدا خواست که نه تنها او را سریعاً یا به زودی هلاک نکند، بلکه به او تا پایان دنیا و حتی بیشتر از آن، بلکه تا روز قیامت، عمر طولانی دهد. چرا که تا مرگ نرسد، هیچ کس مشمول عذابی که چارهای از آن ندارد نمیگردد و میتواند کم و بیش تمتعی از دنیا ببرد. لذا از خدا خواست که او را تا قیامت زنده نگهدارد.
« قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ » (ص، 79)
ترجمه: گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزى كه آنها (انسانها و ...) برانگيخته مىشوند مهلت ده؛
اما خداوند متعال این درخواست ابلیس لعین را به هیچ وجه مستجاب ننمود، بلکه به او فرمود: تو تا وقتش که در علم من معین و معلوم است، زنده خواهی بود.
« قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » (همان / 80 و 81)
ترجمه: گفت: همانا تو از مهلتيافتگانى * تا روزی که وقت آن معين (معلوم) است.
بخش سوم:
*- هر کسی طول عمری دارد که علمش نزد خداست، ابلیس نیز از این قاعده مستثنا نمیباشد.
*- زمان مرگ را خداوند متعال از همان ابتدا اطلاع نمیدهد. چرا که همگان باید هر لحظه منتظر پایان مدتشان و آمادهی انتقال باشند، چنان که هر لحظه مرگ لحظات و گذشته را تجربه میکنند؛ مضافاً بر این که اطلاع قبلی، راه امید (رجا) را میبندد و خوف و ناامیدی را حاکم میکند، پس با امر هدایت مغایرت دارد؛ مضافاً بر این که ضمن قطعی بودن طول عمر هر کس در علم خدا، کم و زیاد شدنهایی در کار هست، مثل این که صله ارحام، نماز اول وقت، تهجد شب، صدقات، دعا و ... طول عمر میآورد و بسیاری از گناهان از عمر قطعی میکاهد و ... .
*- ابلیس لعین تا همان موقع نیز طول عمر داشت، چنان که عبادت شش هزار ساله داشته است، که گفته شده معلوم نیست از سالهای دنیوی است یا اخروی.
*- طول عمر و مهلت دادن، برای اغلب مردمان وجود دارد. این مهلت، برای عاقل، مؤمن و کسی که مستکبر نیست، فرصت مناسبی است تا با کسب معرفت و تشدید ایمان، طریق تقوا، استغفار و توبه را پیش گیرد، و برای کسی که مستکبر، کافر و ظالم است، نقمتی است که سبب سقوط بیشتر خودش میگردد.
بخش چهارم:
ابلیس و سایر شیاطین از جنس انسان و جنّ، هیچ تسلطی بر مؤمن ندارند. ابلیس خودش بیشتر و بهتر از دیگران میدانست که به رغم تمامی دشمنی و حسادتش به انسان، هیچ سلطهای برای فریب او ندارد، لذا خودش در بیان این هدف، استثنا قایل شد و گفت:
« قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ » (همان / 82 و 83)
ترجمه: [شيطان] گفت: «پس به عزّت تو سوگند كه همگى را جدّا از راه به در مىبرم * مگر آن بندگانت که خالص شدهاند.
بدیهی است که دل ابلیس رجیم، برای بندگان مؤمن و خالص نسوخته بود، بلکه میدانست که هیچ راه نفوذی به آنان ندارد.
راه نفوذ و کار ابلیس (جمیع شیاطین):
تنها راه "نفوذ" شیاطین جنّ و انس، نَفس حیوانی انسان است که بر دو ستون "شهوت و غضب" استوار میباشد و کارش نیز فقط "وسوسه و فریب" است. یک دیوار یا یک عکس، یا یک میز و صندلی و ... نیز میتواند انسان را "وسوسه" کند، لذا ابلیس و سایر شیاطین، فقط از این راه میتوانند نفوذ و وسوسه کنند. البته افسار این نفس و لگام این حیوان، در دست خود انسان است، پس میتواند آن را مهار کند و راه نفوذ را ببندد. اما اگر کسی به جای مهار نفس، مهار خود را به نفس داد و مهار نفس را نیز به شیاطین داد، البته که به میل و ارادهی خود، فریب میخورد. در عالمَ سیاست یا تجارت ندیدید که گویی یک عده دوست دارند که دیگران به آنها دروغ بگویند و فریبشان بدهند؟!
روش کارِ نهایی ابلیس لعین:
ابلیس وقتی دید که هیچ یک از بهانههایش برای توجیه نافرمانیاش کارساز نیافتاد [که خداوند علیم است و فریب نمیخورد]، در آخر کار گناه را گردن خدا انداخت و گفت: حالا که تو مرا گمراه کردی، من هم با بندگانت چنین و چنان میکنم!
« قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ » (الحجر، 39)
ترجمه: گفت: «پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مىآرايم و همه را گمراه خواهم ساخت.
ابلیس (با به کارگیری خدمهاش از سایر شیاطین انس و جنّ)، همین توجیه ناکارآمد را به انسان وسوسه میکند تا انسان به جای آن که پس از ارتکاب معصیت، بگوید: خدایا غلط کردم، به خودم ظلم کردم، طلب مغفرت (استغفار) میکنم و به سوی تو باز میگردم (توبه)؛ بگوید: خدا شیطان را خلق کرد و به او طول عمر داد تا به جان انسان بیافتد و او را گمراه سازد!
این روش و توجیه، کاملاً شیطانی است. انسان وقتی میبیند که از یک سو ایمان راسخی به توحید و معاد ندارد، از سوی دیگر نه تنها شدت محبتی به خالق و پروردگارش ندارد، بلکه دلش مملو از حبّ دنیا شده است و دوست دارد که مرتکب گناه شود، میگوید: تقصیر خداست که به ابلیس طول عمر داد!
نکته:
ابلیس هم نباشد، سایر شیطانها، یعنی انسان و اجنهی مطرود شده از رحمت الهی هستند که وسوسه کنند. هیچ کدام هم نباشند، نَفس امارهی انسان که وسوسه را میپذیرد هست و چنان که بیان شد، حتی یک دیوار یا سنگ جامد نیز میتواند وسیله و بهانهای برای وسوسهی نفس باشد. پس مهم این است که "نفس انسان" در اختیار خودش باشد؛ و تمامی معارف و احکام برای ظهور این قابلیت و توان در انسان میباشد.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
*- چرا خداوند درخواست شیطان که عمر دراز برای گمراه کردن انسانها بود را قبول کرد؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7486.html
- تعداد بازدید : 4596
- 24 فروردین 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی توحید