(تلگرام): در حدیثی آمده که اگر آنچه سلمان میدانست، ابوذر میفهمید، به او کافر میشد [و بعد کلی قصهنویسی درباره شخصیت سلمان، با اتصال به دوران ساسانیان، مزدک، زرتشتیان، موبدان و ...)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): صرف نظر از این که اخیراً ترور شخصیت سلمان فارسی، از اهداف و استراتژیهای ضد تبلیغ در جبهه جنگ نرم قرار گرفته است و صرف نظر از این که نویسندگان این قبیل متون، اساساً نه ابوذر و سلمان را میشناسند و نه ساسانیان، زرتشت، مزدک و ... را و فقط میخواهند خدمتی به آن جبهه (صهیونیسم و اتباعی چون بهاییت) کرده باشند، ما به اصل موضوع میپردازیم.
*- این که گفته شود «اگر ابوذر آن چه را در دل سلمان بود میدانست، به او کافر میشد و یا حتی او را میکشت»، سخنی نادر، عجیب و غریب و غیر قابل فهم و ادراکی نمیباشد، چرا که علم و ایمان، درجاتی دارند و بدیهی است که با توجه به گستردگی عالَمِ عِلم و رفعت آسمان ایمان و یقین، هر طبقهای از درک حقیقت طبقات بالاتر از خود عاجز است، چنان که در بهشت نیز همینطور میباشد و کسی به طبقات بالاتر از آن چه قرار گرفته، علم و اشراف نیافته و درک نمیکند.
مثالی در قرآن کریم:
* - در قرآن کریم (سوره الکهف)، ماجرای مواجههی حضرت موسی علیه السلام و عبد صالح (حضرت خضر علیه السلام) را میخوانید که از او تعلیم «علم رشد» را درخواست میکند. عبد صالح در همان جمله اولش، حکمت بزرگی را به ایشان تعلیم میدهد و میگوید: تو طاقت استقامت با من را نداری، چرا که عملش را نداری. علم و آگاهی علت و صبر و استقامت معلول است، پس اگر علت نبود، معلول نیز نخواهد بود:
« قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا * كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا » (الکهف، 67 و 68)
* - حضرت موسی علیه السلام، به خاطر شوقی که به رشد و قرب بیشتر داشت، متوجه تعلیم این حکمت نشد و به گفتن «انشاء الله» دل بست و عرض کرد:
« قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا » (الکهف، 69)
ترجمه: گفت ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد.
* - اما دیدیم که کار با «انشاء الله و ماشاء الله» درست نمیشود، وقتی علم و آگاهی نبود، صبر و استقامت نیز نخواهد بود و کار به « هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ – این جدایی بین من و توست / 78» میکشد.
* - در عین سیر و سلوک دو نبی الهی که یکی از آنان اولی العزم نیز میباشد، شاهدیم که حضرت موسی علیه السلام، نه تنها حکمت کارهای او را درک نکرد و تاب نیاورد، بلکه او را به بدترین مقاصد و کارها متهم نمود! معترضانه گفت: تو کشتی را به قصد غرق کردن اهلش سوراح کردی « أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا »؛ و پس از این نیتخوانی نادرست، حکم قطعی نیز صادر نمود که چه کار ناروایی کردی « لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا / 71» - هم چنین او را به قتل عمد متهم کرد و گفت: تو یک انسان بیگناه را کشتی! و سریع حکم صادر کرد و با قطعیت تمام (لَّقَدْ) گفت که تو منکر بزرگی انجام دادی « لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا / 74»
* - اما پس از آن که فرصت و امکان تبعیت و تعلّم در محضر معلمش به پایان رسید، به تأویل این امور پیبرد و فهمید که خودش مأمور به شریعت است و بر آن اساس قضاوت کرده و حکم میکند، اما عبد صالح مأمور به «تکوین» است [چنان که ملائکه نیز جان میگیرند، ولی قاتل نیستند]، و بالاخره فهمید که او هر چه کرده، به امر خداوند حکیم بوده است و او استطاعت درک، علم و استقامت این امور را ندارد.
***- پس تفاوت مراتب علمی و ایمانی بزرگانی چون ابوذر و سلمان فارسی رحمة الله علیهما، حتی تا این حد که اگر ابوذر به آن چه در قلب سلمان بود پی میبرد، به او کافر میشد و یا او را به عنوان یک کافر میکشت، امر عجیب و غیر قابل درکی نمیباشد.
حکایت:
گفته شده که روزی یکی از عالمان بزرگ (ظاهراً مقدس اردبیلی رحمة الله علیه)، مشغول به تدریس مبحثی بود.
در آن روزگار، حوزههای علمیه، مثل امروز ساختار دانشگاهی (ثبت نام، نمره، مدرک و ...) نداشت و هر دانشپژوه (طلبهای)، خودش موضوع درس مورد نیاز و استادش را انتخاب میکرد.
در وسط درس، طلبهای از راه رسید و در گوشهای نشست و گوش فرا داد؛ اما آن استاد، پس از پایان درس، به خادم گفت: «امشب مراقب این تازه وارد باشد».
نصف شب خادم به در حجرهی استاد آمد و که به فریاد برس، این طلبه روی خودش نفت ریخته و میخواهد به آتش بکشد!
بالاخره او را نجات دادند و استاد به خادم گفت: «مگر نگفتم امشب مراقب او باش؟!» پاسخ داد: چرا فکر کردم چون مسافر است باید به او رسیدگی کنم و چراغ و نفت و پتو و ... به او دادم.
استاد گفت: «خیر، بلکه من وسط درس فهمیدم که او نه تنها نکشید، بلکه به شدت دچار اختلال شده و امشب کاری دست خودش میدهد».
***- حالا این حکایت درست و مستند باشد یا نباشد، موضوع بحث نیست، مسئله این است که هر روز و در هر کجا، شاهد انواع و اقسام آن هستیم.
***- آیا غیر از این است که بسیاری از سوء ظنّها، اتهامات، افتراها، شایعات، انکارها، تکفیرها و ... (چه در زندگی شخصی و چه اجتماعی و سیاسی)، ریشه در عدم شناخت، آگاهی، معلومات و اتهامات دارد؟!
حدیث:
توصیفات فراوانی از شخص پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام، در مقام و منزلت و جایگاه جناب ابوذر غفاری (ره) بیان شده است، اما فقط در مورد سلمان فارسی فرمودند: «سَلمانُ مِنّا أهلالبیت » - سلمان از ما اهل بیت است.
حضرت امام صادق علیه السلام: ايمان ده درجه مانند نردبان دارد که بايد پله پله از آن بالا رفت. مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در پله دهم ايمان بود. (ميزان الحکمه، ج 1، ح 1339)
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
*- (تلگرام): در حدیثی آمده اگر آن چه سلمان میدانست، ابوذر میفهمید به او کافر میشد! توضیح دهید
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7597.html
- تعداد بازدید : 2796
- 26 اردیبهشت 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون