پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): "نفس" معانی گوناگونی دارد و در اینجا به معنای «خود» میباشد و «اعتماد» یعنی تکیه کردن، و "اعتماد به نفس" یعنی «به خود تکیه کردن».
بدیهی است که آدمی برای "باور به توانِ انجام کاری"، به داشتههای بالقوه (استعداد) و بالفعل (امکانات موجود) خود نظر میاندازد و اگر دید که توان انجام در او هست، یا امکانش وجود دارد، به خود و دیگران میگوید: «میتوانم»، و اگر دید این امکان و توان نه بالفعل و نه بالقوه در او نیست، میگوید «نمیتوانم».
به عنوان مثال: اگر از آدم سالم و تندرستی بپرسند: آیا میتوانی بر قله اورست برآیی؟ به توان فعلی و امکانها نگاه میکند. اگر کوهپیما بود، نقشه راه داشت، از امکانات لازم برخوردار بود، میگوید: «بلی»؛ اگر نبود، ولی امکان فراگیری، تمرین و برخورداری را مهیا دید، باز هم میگوید: «بلی». اما اگر سالخورده بود، توان جسمی نداشت، بیمار بود، تنگی نفس داشت، کوهپیما نبود و از امکانات لازم نیز برخوردار نبود و ...، میگوید: «خیر، من نمیتوانم».
اگر از خلبان هواپیما و یا چترباز بپرسند: آیا میتوانی از ارتفاع دوهزار پایی به پایین بپری و سالم به زمین برسی؟ نگاه میکند که "چتر" دارد یا خیر؟ و به نسبت آن پاسخ میدهد.
اعتماد به نفس غلط:
الف – حالا باید ببینیم که انسان، از خودش برای خودش چه دارد که بتواند بدان "اعتماد" کند؟!
بدیهی است که انسان [مانند سایر مخلوقات در عالم هستی]، مخلوق است و مخلوق هیچ ندارد، پس همیشه فقیر و محتاج و نیازمند به دیگران میباشد و اگر خوب دقت کند، میفهمد که دیگران نیز مثل خودش مخلوق، مصنوع، محتاج و نیازمند به دیگران هستند؛ پس در نهایت، هیچ کسی به جز "غنی محض"، قابل "اعتماد" و تکیه کردن نمیباشد.
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ » (فاطر، 15)
ترجمه: اى مردم، شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بىنياز ستوده است.
دقت کنید که در این آیه، از یک سو به فقر ذاتی انسان اشاره نموده (أَنتُمُ الْفُقَرَاء)، و از سوی دیگر به این که فقر و نیاز انسان فقط به خداست (الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ) تصریح نمود، چون مابقی هم مانند خودش فقیر و نیازمند هستند و از سوی دیگر، علت اختصاص نیازمندی به خدا را بیان نموده است که او غنی محض است (وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ).
ب – انسان اگر خوب به خودش و هر آن چه در عالم وجود دارد بنگرد، به روشنی و راحتی متوجه گردیده و اذعان میدارد که نه تنها در وجود خودش بالذاته، هیچ فعلیت و امکانی وجود ندارد، بلکه در سایرین نیز وجود ندارد، چرا که هیچ کدام خود و دیگران را خلق نکردهاند، پس از خود هیچ ندارند. و متوجه میشود که هیچ حرکت و نیرویی نیست، مگر از جانب همان غنی و قادر محض (لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ).
ج – ممکن است انسان در نگاه سطحی و ظاهری به خودش و امکاناتش، مدعی شود: اگر چه من کمال و غنای محض نیستیم، ولی داراییهای نسبی فراوانی دارم که میتوانم به آنها اعتماد و تکیه کنم؛ مثل این که «مغز، سلسله اعصاب، اعضای بدن، نیرو و ... دارم، و هم چنین میتوانم با نیروی هوش و چراغ علم، برای خودم ابزارسازی نمایم!» لباس و تجهیزات غواصی درست کنم و مثل ماهیها در عمق دریاها شناور باشم، یا هواپیما و چتر و ... بسازم و مانند پرندگان در آسمان به پرواز درآیم، یا بمبی بسازم و شهری را ویران کنم.
اما وقتی انسان میبیند که هیچ "مالکیتی" برخودش، دیگران و ابزارش ندارد، حتی مالک یک ثانیهی دیگر نیز نمیباشد و حتی مالک نفع و ضرر خودش هم نیست، چه رسد به دیگران، پس چگونه میتواند "اعتماد" نماید؟ او با کمی اندیشه، در مییابد، که "مالک" همان است خلق نموده است و تدبیر و ربّوبیت مینماید.
« وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا » (الفرقان، 3)
ترجمه: و به جاى او خدايانى براى خود گرفتهاند كه چيزى را خلق نمىكنند و خود خلق شدهاند و براى خود نه زيانى را در اختيار دارند و نه سودى را و نه مرگى را در اختيار دارند و نه حياتى و نه رستاخيزى را.
پس، انسان عاقل نه به خودش "اعتماد" میکند و نه به دیگران، چرا که هیچ کدام از خود، غنا و حول و قوهای ندارند و هیچ کدام مالک نیستند.
اعتماد به نفس درست:
الف – اگر دقت کنیم، به رغم شعار به ظاهر زیبا، اما تکبرآور و غرور (فریب) آفرینِ «اعتماد به نفس»، حتی به حسب ظاهر نیز هیچ انسانی به خودش "اعتماد و تکیه" ندارد، بلکه همه اعتمادها و تکیهها، به "غیر" میباشد.
به عنوان مثال: وقتی انسان با اعتماد روی زمین راه میرود، به جاذبه، وزن و استحکام زمین و قوانین حاکم بر آن اعتماد کرده است، نه به شصت هفتاد کیلو وزن خودش – وقتی هواپیما و یا سفینهای میسازد که به کرات دیگر نزدیک شود، به قوانین و نظم حاکم بر آنها اعتماد کرده است – وقتی نزد استادی مینشیند تا علمی فراگیرد، به علم و تعلیم او اعتماد کرده است، چنان که اگر بیمار شود و نزد پزشک برود، به علم و سلامت نیت او اعتماد کرده است و ...؛ پس همیشه، "اعتماد" به "غیر" است، و این درس بزرگی است که خداوند حکیم، در نظام آفرینش به انسان میدهد.
ب – همین که میگوییم: «اعتماد میکنیم»، یعنی به چیزی تکیه میکنیم؛ پس این "ما" هستیم که به "غیر خودمان" تکیه میکنیم؛ منتهی قبل از اعتماد و تکیه، خوب مینگریم که آیا امید و تکیهگاه منتخب ما، خودش استوار است، توان دارد، از آن نیاز من غنی هست، یا خیر؟ آیا خودش متزلزل و متکی به "غیر دیگری" نمیباشد؟! آیا تا به حال دیدهاید که کسی برای ایستادن به آب اعتماد و تکیه کند و با برای نشستن و تکیه کردن، به هوا اعتماد نماید و تکیه کند؟!
ج – پس، اعتماد و تکیه، همیشه و همیشه، به "کامل" است و نه به ناقص؛ و البته کمال و کاملی جز او [خداوند سبحان] وجود ندارد و مابقی وسایلی هستند که اولاً خود به او تکیه دارند و ثانیاً به مشیت و ارادهی او، اسباب و ابزار مفیدی برای ما واقع میشوند.
از این رو، انسان عاقل و مؤمن، فقط و فقط به او اعتماد دارد و به او تکیه میکند و با عقل، قلب، عمل و زبان میگوید: (لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ)؛ این همان معنای "توکل" است.
« اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ » (التغابن، 13)
ترجمه: خدا[ست كه] جز او معبودى نيست و مؤمنان بايد تنها بر خدا اعتماد كنند.
د – پس انسان عاقل، خداشناس، خودشناس و جهان شناس یا به تعبیری جامعتر (نشانه شناس)، به خداوند منّان "اعتماد" و "توکل" میکند و به حسب لطف، موهبت و بالاخره "وعده"های او که حتماً صادق بوده و محقق میگردد، از نعمات، اسبابها و ابزارهایی که او برای رشد قرار داده، بهرهمند میگردد.
نتیجه:
این نوع از "اعتماد به نفس"، که در واقع "اعتماد به اوست"، اعتماد درستی است؛ این یعنی: فرد مُنعم، نعمت و قدر «اندازهها»ی هر چیزی را شناخته است، از این رو، درست بهرهبرداری نموده و نعمت را ضایع نمیکند، یعنی «شاکر» است.
او میگوید: خدایی که مرا خلق کرده، علیم و حکیم و قادر مُنعم است. مرا از نعمت وجود، عقل، قلب، فطرت، فکر، شعور، محبت، امید، خوف و ...، که هیچ کدام را خودم برای خودم خلق نکردهام، و نیز نعمت پیامبر، کتاب (علم)، امام (رهبر و الگو)، و نیز قوه و توان اختیار، انتخاب و عمل، که آنها را نیز خودم نساختم و دیگران نیز نساختهاند، برخوردارم نموده و اول، آخر و راه (دین) را نیز برایم مشخص کرده است؛ پس به خودم، تواناییهایم، اسباب و ابزار و امکاناتم که او داده و در مالکیت اوست، اعتماد میکنم؛ اعتمادی که در اصل، همه "اعتماد" به اوست.
به حول و قوهای او، با اعتماد به لطف، نظر و اراده و مشیّت او، میگویم: «من میتوانم، یا ما میتوانیم»، و بدین سبب یأس و ناامیدی القا شده از طرف شیاطین جنّ و انس، مبنی بر این که تو نمیتوانی و باید وابسته به ما باشی، زایل میگردد.
*** - با این اعتماد به نفس درست است که مؤمنان به کفار و مستکبران میگویند: «آن چه تو داری و بدان واسطه میخواهی مرا به وابستگی و بندگی خود بکشانی، خودمان داریم و یا میتوانیم داشته باشیم، مضافاً بر این که ما سرپرست [مولای] قادر و غنی که همه چیز مال اوست داریم و شما ندارید:
« ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ » (محمد صلوات الله علیه و آله، 11)
ترجمه: را كه خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند ولى كافران را سرپرست [و يارى] نيست.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
*- اعتماد به نفس یعنی چه و چگونه حاصل میشود؟ آیا در آیات و روایات هم بیان شده و یا فقط در روانشاسی مطرح میشود؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7669.html
کلمات کلیدی:
گوناگون