پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): دقت کنیم که امروزه حتی نظریهپردازان غرب، سعی دارند که نظریات خود را با مِثالهای بیرونی به اثبات رسانند، مانند "سندل" که بازی گلف و داوری یک دادگاه امریکایی را مثال میآورد، تا مبحث "فصیلت و اخلاق ارسطویی" را به اثبات رساند.
خب، مثال آوردن نه تنها بد و مذموم نیست، بلکه برای شرح، تفسیر و تفهیم مطلب خوب هم هست، چنان که در قرآن کریم نیز مثالهای بسیاری بیان شده است، میفرماید: « وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ». اما گاهی مثالها خودشان غلط، یا غیر مربوط، یا ناقص، یا ناقض و ... هستند، چنان که میفرماید: « وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ - و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالی که پوسیده است؟! / یس، 78»
از این رو، لازم است حتماً مثال آورده شده، مورد توجه قرار گیرد که آیا درست است، منطبق با موضوع است، ناهمگونی یا اعوجاج یا ضد و نقیض دارد یا ندارد؟ لذا فرمود: به "مَثل" دقت کنید که چگونه مثالی را میآورند و بر اساس آن حکم قطعی میدهند؟!
« انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا » (الإسراء، 48)
ترجمه: بنگر چگونه براى تو مَثَلها زدند و گمراه شدند؛ در نتيجه نمىتوانند راهى بيابند.
مثل آوردن از دوگونگی در خلقت و وجود "خیر و شرّ"، برای رد وحدانیت پروردگار عالم هستی و به گمان خودشان اثبات ثنویت نیز از همین قبیل مثالها میباشد.
راهکار:
بدیهی است که همیشه اول یک "اصلی" تعریف و ادعا میشود و سپس برای آن مثل و امثالی بیان میگردد. مثل این که میفرماید: حق و باطل یکسان نیستند، بعد مَثل میآورد که "کور و بینا" یکسان نیستند و ... .
از این رو، در تعریف هر "اصلی"، مانند وحدانیت و یا ثنویت و یا تثلیث و ...، ابتدا باید به بدیهیات و اصول "عقلی" توجه نمود و ارجاع داد و سپس به مثالهای بیان شده که نام «دلیل» رویش میگذارند، پرداخت.
وحدت یا کثرت:
*- به حکم عقل، علم و تجربه؛ هر کثرتی، چه دو تا باشد و چه سه تا و چه چند میلیون یا میلیارد، خود مبین و دلیلی برای اثبات محدودیت، در تک تک آنها میباشد. وقتی دوئیت یا کثرت در مورد چیزی فرض شد، یعنی تمامی آنها محدود هستند و همین "حدّ و حدود" هر دو یا تمامی آنها را از "خدایی" خارج میکند؛ خدای محدود که خدا نیست.
*- "حد، حدود، اندازه، مقدار و ..."، همیشه در مورد آن چه هست "صدق" میکند، نه آن چه نیست (عدم)؛ و هر حدّی، بیانگر اندازهی معینی از هستی و کمال میباشد، یعنی مازاد آن، تا هر اندازهای که تصور شود، نقص و نیستی میباشد. مثلاً اگر گفتید طول این میز یا این مسیر، دو متر یا دو هزار کیلومتر است، یعنی سه متر یا سه هزار کیلومتر نمیباشد. اگر گفتید: علم من به خواندن و نوشتن محدود است، یعنی دیگر ریاضیات یا فلسفه نمیدانم و ...؛ پس اگر دو یا چند خدا فرض شود، از آن جهت که همه محدود میباشند، همگی ناقص از کمال میباشند، پس هیچکدام خدا نیستند، چرا که خداوند متعال منزه (سبحان) از هر عیب، کمی، کاستی و نقص میباشد.
دوگانگی در خلقت:
به چه دلیل بیان میشود که "خدای واحد"، باید فقط یک چیز خلق کند. مثلاً اگر ملائک را خلق کرد، دیگر انسان را خلق نکند و اگر انسان را خلق نمود، دیگر حیوانات یا نباتات را خلق نکند – یا اگر روز را آفرید، شب را نیافریند و اگر شب را آفرید، روز را نیافریند – و اگر "نور" را آفرید، دیگر "ظلمت" را نیافریند و ...، تا نتیجه گرفته شود که چون این تعددها و کثرتها و چندگانگیها وجود دارند، لابد دو یا چند خالق و خدا و جود دارد؟! امروزه علم ثابت نموده که حتی در طبیعت (عالَم ماده) همانگونه که ذرات نورانی وجود دارد، ذرات تاریک (ظلمانی) نیز سرتاسر فضا را پُر کرده است، اما آیا معنایش این است که پس دو خالق وجود دارد، یکی نور را خلق کرد و دیگری ظلمت را؟!
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ » (الأنعام، 1)
ترجمه: ستايش خدايى را كه آسمانها و زمين را آفريد، و تاريكیها و روشنايى را پديد آورد. با اين همه كسانى كه كفر ورزيدهاند، [غير او را] با پروردگار خود برابر مىكنند.
ارزشیها:
اما وقتی سخن از «ارزش و ضد ارزش»، مثل "خیر و شرّ" به میان میآید، بحث از خلقتهای گوناگون نیست، بلکه بحث از آثار گوناگون اشیاء، حوادث، روابط یا حالات و کارهای متفاوت ر "انسان" میباشد؛ لذا در اینجا اهداف، موضوعیتها، تناسبها (نسبیتها)، شرایط و ... مطرح میگردد و نه به نسبت مطلق خلقتشان. چنان که در قرآن کریم به "خَیرٌ لَکُم" و "شَرّ لَکُم" تصریح دارد، یعنی خیر برای شما و شرّ برای شما. پس چه بسا چیزی برای کسی خیر باشد و برای کسی دیگری که در شرایط متفاوتی قرار دارد، شرّ باشد؛ چنان که چاقو در دست جراح خیر است و در دست آدمکش، شرّ – علم ابزاری در اختیار انسان با ایمان و اخلاق و فضیلت خیر است و در دست انسان آدم نشده و حیوان باقی مانده، شر. چه امور یا حوادث بسیاری که به نظر مردم خیری برای برخورداران از آن قلمداد میشود، اما شرّ آنان است؛ چه بسا نعمتی که همگان خوب و خیر میدانند، سبب نقمت و هلاکت گردد، و چه بسا دشمنیها، که به حسب ظاهر همه شرّ است، اما برای اشرار، و به خیر مؤمن تمام میشود:
« وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ » (آلعمران، 180)
ترجمه: کسانی که بخل میورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده، انفاق نمیکنند، گمان نکنند این کار به سود آنها است؛ بلکه برای آنها شر است؛ بزودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان میافکنند. و میراث آسمانها و زمین، از آن خداست؛ و خداوند، از آنچه انجام میدهید، آگاه است.
سؤال از خلقت طبیعت:
آیا خورشید، نور و حرارت آن خیر است یا شرّ – آیا باد و باران و سیل و زلزله و ... خیر است یا شرّ؟! - آیا "باکتری" خیر است یا شرّ؟! آیا پیدایش و فرسودگی در هر چیزی، خیر است یا شرّ؟! پاسخ این است که مطلقش (خلقتش) خیر است، لازمهی چرخهی حیات است، اما چه بسا به ضرر شخصی یا اشخاصی نیز تمام شود و برای آنان شرّ گردد.
سؤال از خداوند متعال:
از خداوند متعال بپرسیم: آیا "ایمان" را تو آفریدی و مطلقاً خیر و خوب است، و "کفر" را یک خدای دیگری آفریده و مطلقاً بد و شرّ است؟ در قرآن کریم میفرماید: هر دو حالت را خودم آفریدم و در وجود شما قرار دادم، چون به هر دو برای رشد و کمال نیاز دارید. حالا اگر ایمان به من و کفر به طاغوت باشد، برای شما خوب و خیر است و اگر ایمان به طاغوت و کفر به من باشد، برای شما بد و شرّ میشود.
بپرسید: آیا "نماز" مطلقاً خیر است؟ در قرآن کریم میفرماید: "خیر"، اگر کسی برای یاد من و تقرب به من اقامهی نماز کند، برای خودش خیر و خوب میشود، سبب معراجش میگردد و از زشتی و پلیدی (منکر) بازش میدارد، تکبرش را ضایع میکند؛ اما اگر کسی برای "ریا" نماز بخواند، بدتر سقوط میکند.
بپرسید: بالاخره این قرآن مجید، کلام و وحی توست، و تو امر به خواندنش کردی. حال آیا این قرآن و خواندنش مطلقاً خیر و خوب است؟ میفرماید: برای متقی و برای مؤمن بله، لازم، ضروری، خیر و خوب است؛ سبب ازدیاد علم، ایمان و تقوایش میشود و او را به من مقرب میسازد؛ اما بر ظالم، جز بر خسرانش نمیافزاید:
« وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا » (الإسراء، 82)
ترجمه: و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل میکنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمیافزاید.
خدایان کاذب:
تمام خلقت، بر همین قاعده استوار است. پس، یکی به زمین و آسمانها و هر چه در آن است مینگرد و به علم و ایمانش اضافه میگردد، دیگری میگوید: چون در خلقت تنوع وجود دارد، چون شب و روز، تاریکی و روشنی و خیر و شر (برای انسان) وجود دارد، پس خدای اهورا مزدا – خدای اهریمن – خدای روشنی بخش – خدای تاریکی بخش – خدای زنده کننده و خدای میراننده و... وجود دارد!
در اینجا یا مشکل در عقل و علم است، یا قلب بیمار و مریض است.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
میگویند: چون در خلقت دوگانگی (خیر و شر) وجود دارد، پس توحید نقض میشود و ثنویت (دو خدایی) وجود دارد؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7893.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید