چرا انسانهای "بد" در دنیا خوشتر از انسانهای "خوب"هستند؟ چرا مؤمن در دنیا دو غصه ولی کافر یک غصه دارد؟ آیا واقعأ این چنین است؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): شاید بهتر باشد که به جای واژههای "بد و خوب"، از واژههای "کافر و مؤمن" استفاده کنیم، چرا که مقصود از تعریف کلی «بد و خوب» همین است.
اگر نخواهیم وارد این مقوله شویم که اساساً "خوشی" یعنی چه و خوشی حقیقی کدام است و چگونه حاصل میگردد و متقابلاً "غم و غصه" حقیقی و کاذب کدام است و ...، به طور خلاصه میتوان بیان داشت که:
الف – هر کسی (از مؤمن و کافر یا بد و خوب)، محبوب و محبوبهایی دارد که وصال محبوب، اوج آرزوی اوست و آرزوهای کوچک و بزرگ دیگرش نیز در راستای آن آرزوی بزرگ و نهایی، ایجاد شده و شکل میگیرد.
ب – این آرزوها، همان "رفع نیازها"ی او، برطرف کردن نقص و رسیدن به کمال مطلوب را شکل میدهد. به عنوان مثال: آرزوی یک تشنه (اعم از حیوان یا انسان) چیست؟ رسیدن به آب و رفع تشنگی و عطش، برای رسیدن به محبوب و مطلوبی بالاتر، که همان سلامتی و تداوم حیات میباشد. همین رسیدن به محبوبها، مطلوبها و آرزوها، موجب احساس لذت و خوشی میگردد.
ج – محبوب غایی و اوج آرزوی یک انسان، یا خداست و یا غیر خدا، که غیر خدا هر چه باشد، همین دنیاست. پس یا "حبّ الله" اوج آرزوها قرار میگیرد و یا "حبّ الدنیا".
د – انسان کافر (بد)، که شناخت و ایمان به خدا و بازگشت به سوی او (معاد = حیات اخروی) ندارد، همین دنیا را میخواهد. پس، از ان جهت که آرزوی دنیا کوتاه و متاعش نیز قلیل است، انسان کافر، به همین کمترینها قانع میشود و با رسیدن به اندکی از متاع دنیا شاد میشود.
خوشنودی در جلب رضایت محبوب است:
انسان، چون خودش چیزی نیست و به غیر وابسته است، به خودی خود، نه غم دارد و نه شادی. از این رو تمامی حزنها، غمها، غصهها و ترسهایش مربوط به دور شدن، از دست دادن یا ترس از نرسیدن به یک "غیر" که محبوب اوست میشود و تمامی شادیها، سرورها و نشاطهایش نیز به خاطر نزدیک شدن (قُرب)، وصال و دیدار محبوب است که محصول "رضایت" محبوب میباشد.
پس برای کسی که هدف و محبوبش فقط شهوات است، ارضای شهوات اوج شادی میشود و برای کسی که هدف و محبوبش خداست، "رضایت" او، شاد کننده و بهجت آور میباشد. چنان که برای حریص به شکم، خوردن اوج لذت و شادی است و برای حریص به علم، دانستن اوج لذت و شادی است و در خوردن نیز رعایت میکند، چون مزاحم و مانع میگردد.
بدیهی است که جلب "رضایت الهی" در همین زندگی دنیا حاصل میشود، اما همیشه با ترس و نگرانی و خوف همراه است و باید محصول را از آفات و فتنه و صدمه دشمنان محافظت نماید تا به آن رضایت کلی و ابدی برسد و شادیاش ثابت و مدام گردد:
« جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ » (البینة، 8)
ترجمه: پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهای بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ همیشه در آن میمانند! (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند؛ و این (مقام والا) برای کسی است که از پروردگارش بترسد!
دنیای مؤمن و کافر:
دنیا نزد دنیاپرستان، اول و آخر حیات است؛ بنا بر این، اهل دنیا، به هر چیزی که خودشان اسمش را لذت بگذارند، شاد میشوند، ولو ناراحت کننده، مضر و مهلک باشد. اما دنیا نزد مؤمن، محل کسب معرفت، بندگی و ارتقای درجات هستی و گذر میباشد؛ لذا نه تنها در آن به شادی نهایی نمیرسند، بلکه اساساً حتی لذت و شادی از یک لقمه خوراک لذیذ نیز نزد آنها متفاوت است. چنان که کافر، لقمه حرام را نیز لذیذ میپندارد و مؤمن آن را زقوم میبیند.
***- پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: « الدُّنيا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ و َ جَنَّةُ الْكافِرِ – دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است / بحارالانوار، ج74، ص159»
بدیهی است که زندانی اگر بتواند یک وعده غذای خوبی بخورد، کمی آرام و بی دردسر بخوابد، ملاقاتی داشته باشد، کتاب و تلویزیون در اختیار داشته باشد و از اخبار نیز مطلع گردد یا ...، شاد میشود؛ اما این شادیِ عمیق و پایداری برای او نخواهد بود، شادی حقیقی وی، آنگاه محقق میشود که خلاص و آزاد گردد. اما برای کسی که به حبس ابد محکوم شده و بیست سال یا بیشتر در زندان گذرانده و به آن عادت کرده، گاهی خیال آزادی نیز زجرآور میشود؛ تا آنجا که به جد میگوید: «اگر آزاد شوم، کاری میکنم که دوباره برگردم»!
مثال کرم ابریشم:
آیت الله حائری شیرازی که به حکیم الفقها مشهور هستند، مثال خوبی از کرم ابریشم میآورند (مضمون): اگر به جعبه یا محفظهای که کرم ابریشم در آن نگهداری و پرورش مییابد توجه کنیم، درس بسیار آموزندهای دارد. این کرم تا وقتی هنوز کرم است و روی برگ توت میخزد و میخورد، همان محفظه برایش بهشت است، اما وقتی کامل میشود، پیله میتند، به شکل یک پروانه از آن پیله خارج میشود، محفظه هر چقدر هم که بزرگ و پُر از برگهای تازه باشد، برای او مثل یک زندان است و خودش را به در و دیوار میکوبد تا شاید آزاد شود و پرواز کند و در باغها روی هر شاخه و برگی که خواست بنشیند و ... .
قصه مؤمن و کافر هم همینطور است. مؤمن دیگر از مرحله رشد نباتی و سپس حیوانی عبور کرده و قدم به عرصه حیات انسانی گذاشته است و این دنیا برای او، به مراتب کوچکتر و محدودتر و تاریکتر از آن قفسه برای کرم ابریشم است. او پرواز و معراج میخواهد و تا نرسد، به آن شادی حقیقی و پایدارش نمیرسد. اما کافر، در همان مرحله حیوانی مانده است و همان قفس اگر کمی برگ توت داشته باشد، برایش بهشت است.
نتیجه:
نتیجه آن که "اهداف، محبوبها و آرزوها" متفاوت است، چرا که نگاهها، فهمها و تعاریف از هستی و زندگی متفاوت است. در جهان بینی مادی (دنیاگرایی)، کمی خوراک چرب و شیرین - کمی خواب راحت، کمی احساس امنیت، ولو کاذب – و بالاخره کمی از لذایذِ شهوات دیگر، اوج خوشبختی و لذت محسوب میگردد و شاد میکند. میبینید که برخی حتی با تکان دادن مصنوعیِ اعضای بدن خود (رقص)، به همراه یک موسیقی و آواز مصنوعی، احساس شادی میکنند، و اگر از عقل و علم و حقایق به آنها گفته شود، احساس ناراحتی میکنند و گاه حتی اگر نام خدا به میان آید، احساس تنفر نیز میکنند؛ اما مؤمن، نه تنها از کار لغو، بیهوده و بالتبع مضر، احساس شادی نمیکند، بلکه بدش هم میآید و برایش تلخ و آزار دهنده نیز هست.
***- در جهانبینی توحیدی و اسلامی، تن (بدن) خودش ابزار است، چه رسد به نیازهایش. انسان روح است و نه جسمی که از نطفه پدید آمده، پیر و فرسوده شده، میمیرد و خاک میشود. این فلاکت که دیگر شادی ندارد، کاملاً یأسآور و ناراحت کننده است.
در این شناخت و بینش، انسان یعنی روح او که محدود به ماده نیست و شدت محبتش به "الله جلّ جلاله" میباشد و اوج لذتش نیز قُرب، وصال و لقاء الله میباشد.
از این رو، اساساً سنخ خوشحالی مؤمن با کافر متفاوت میباشد. مؤمن نیز از موهبات الهی در این دنیا بهره میبرد، شادی و نشاط و تفریح دارد، لذت میبرد ...، اما نه به عنوان هدف و آخر کار و اوج آرزوها و لذایذ؛ ولی کافر همین هم برایش رضایت بخش و زیاد است.
غصه کافر و مؤمن:
کافر یک غصه دارد، که آن هم پیری، فرسودگی و نیز ناپایداری هر لذت و شادی در این دنیا میباشد؛ لذا همان طور که شادیهایش فقط یک جنبه (دنیایی) دارد، غصههایش هم فقط یک جنبه دنیایی دارد. اما مؤمن میترسد که اصل و فرع، یا سرمایه (جان و عمر) و سود (قرب الهی و جنت النعیم) را با هم از دست بدهد و دچار خسران گردد.
نکته:
به صورت مستمر القا میکنند که کفار در این دنیا شادی و نشاط دارند و مؤمنان ندارند و دائماً افسرده و ناراحت و مغموم هستند!
این یک دروغ القایی است. نه تنها کفار نیز غمها و بدبختیهای روزافزون خود را دارند و فقط کلوپها، رقصها و بدمستیهایشان را به ما نشان میدهند، بلکه در واقع این کفار هستند که روزگار خوش برای مؤمنان باقی نمیگذارند. از یک سو با ظلم، جنایت، تجاوز به حقوق و نوامیس مادی و معنوی آنها، غصب سرزمینها و داراییهای آنها، آدم ربایی و بچه کشی و ...، روزگار مؤمنان را تلخ میکنند، و از سوی دیگر روی خون اینها میرقصند و میگویند که حاصل کفر خوشی و شادی است و حاصل ایمان، غم و اندوه!
بیتردید اگر کفار [که در اثر جهل، تکبر و کفرشان] زیاده خواه و ظالم نیز هستند، در همان کفرشان بمانند، اما کاری و مزاحمتی برای مؤمنان نداشته باشند، اهل ایمان حتی در لذایذ دنیوی نیز به مراتب بیشتر و بهتر از آنان لذت میبرند و شادتر هستند؛ مضافاً بر این که راه رسیدن به شادی حقیقی و پایدار را طی میکنند.
مرتبط:
*- تفریح چیست و الگوی تفریح سالم کدام است؟ (23 اردیبهشت 1393)
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
چرا انسانهای "بد" در دنیا خوشتر از انسانهای "خوب"هستند؟ چرا مؤمن در دنیا دو غصه ولی کافر یک غصه دارد؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8008.html
- تعداد بازدید : 2164
- 14 شهریور 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون