پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): از چه طلب آمرزش میکنید، از این که خدا را مقصر گناهان خود قلمداد نمودهاید؟! باید خیلی مراقب باشیم.
اجازه دهید در مقولهی توحید و خداشناسی، عبادت و ارتباط با خدا، کمی خودشناسی کنیم.
از برزگترین مشکلات ما این است که یک خدای وَهمی و خیالی برای خودمان میسازیم و بعد به عبادت او مشغول میشویم! و فرقی نمیکند که آدمی با دستش مجسمهای بسازد و بگوید: «این إله و معبود من است» و یا در ذهنش خدایی بسازد و بگوید: «این إله و معبود من است»، در هر حال هر دوی آنها، خدای کاذب و خودساخته میباشند؛ و حال آن که تکلیف ما کسب معلومات و معرفت درست در توحید، معاد و سایر اصول عقاید میباشد. وحی (قرآن کریم) و معلمانش (اهل عصمت علیهم السلام) برای همین امر مهم گسیل شدهاند.
وقتی انسان خدای ساختگی ذهن خودش را میپرستد و گمان میکند که خداپرست نیز هست، دچار مشکلات عدیدهای میشود، از جمله آن که گاهی با این خدا قهر و آشتی میکند، گاهی به درگاهش توبه و زاری میکند، و گاهی نیز برایش خط و نشان میکشد، تهدید میکند، متصف به صفات مخلوقات مینماید و حتی به او افترا نیز میبندد، مثلاً میگوید: او با من قهر کرده، او نبخشیده، او (العیاذبالله) به من توجه ندارد، یا به من ظلم کرده و ... !
●- میگوید: این چه خدایی است که دعای مرا استجابت نکرد؟! گویی که آن خدا، مأمور است که هر چه بندهاش امر کرد را اطاعت کند و به انجام رساند!
●- میگوید: این چه خدایی است که به او گفتم: فلانی را عاشق من کند، اما نکرد؟! گویی که نه تنها آن خدا، بلکه تمام کائنات و مخلوقات باید بر وفق مراد او شوند!
●- میگوید: تقصیر خداست که چنین و چنان شد؟! گویی اصلاً نمیفهمد که کوتاهی و نقص و تقصیر و ... به خدا راه ندارد و او منزه (سبحان) از توصیفات است. با انداختن گناه بر عهدهی خدا، خودش را بیگناه و العیاذ بالله، خداوند سبحان را گناهکار مینامد!
●- میگوید: گفتم: از این به بعد، من اگر گناهی کردم، تقصیر توست؟! او درک نمیکند که این چه جهالت، تکبر و افترای بزرگی به خداوند متعال میباشد. گویی که انسان رب و حاکم شده و اوست که تشخیص میدهد چه کسی مقصر در گناه است! و بدتر آن که خداوند سبحان را مقصر مینامد!
آدمی آن قدر [هر چند ناخودآگاه] متکبر میگردد که نمیگوید: «خداوند فرمود: اگر شرک بیاوری، اگر افترا بزنی، اگر گناه کنی و ...، مقصر هستی و به نتیجهی دردآورش خواهی رسید؛ بلکه میگوید: «من به خدا گفتم، از این پس اگر من گناهی کنم، تقصیر توست!» و هیچ به خودش و شیطان درونش نهیب نمیزند که «تو چه کارهای که به خدا چنین گفتی؟!»
●●●- سپس همین انسان، چون بالاخره خیال میکند که خداشناس، خدا دوست و خدا پرست میباشد، به هنگام گرفتاری، خدا خدا میکند، و بعد به گلهها و افتراهایش افزوده نیز میشود که چرا خدا خدا کردم، جواب مرا نداد؟! و حال آن که او، همان خدای خودساخته و وهمی ذهن خودش را صدا میکند و نسبت به خدای حقیقی، جسارتها، اهانتهای بزرگی نموده و افتراهای سنگینی بسته است!
« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » (الصف، 7)
ترجمه: چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالی که دعوت به اسلام میشود؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند!
انکار، شرک،تکذیب و افترا:
انکار فقط این نیست که یک نفر بیاید و به صراحت و علناً بگوید: «من خدا را قبول ندارم» - شرک فقط این نیست که کسی چند مجسمه یا انسان زنده و مرده و ردیف کند و بگوید: اینها خدایان هستند - تکذیب فقط این نیست که یک نفر به صورت آشکار، آیات خداوند را رد کند و العیاذ بالله دورغ قلمداد کند و بگوید اینها وحی نیست و ... – افترا نیز فقط نسبت دادن تهمتهای گوناگون به صورت عیان به او نیست، بلکه گاهی انسان از روی "تکبرِ" بسیار پنهانی که در وجودش دارد، خدای حقیقی را انکار میکند، در حالی که گمان دارد از بهترین موحدان میباشد؛ آیات خدا را تکذیب میکند و گمان میکند که با روشنفکری تمام دست به تحلیل و نظریهپردازی زده است و به خدای خود افترا میبندد و گمان میکند که این نیز از مصادیق بندگی در قالب نوعی لوس شدن نزد معبود میباشد که سبب نزدیکتر شدن او به محبوب میگردد! در حالی که اینها همان آرایش اندیشهی باطل و عمل بد، و نیز خوشایند و احسن نشان دادن آن در نظر انسان است، که همه کار ابلیس و سایر شیاطین لعین میباشد.
مثال:
*- خداوند متعال فرمود: من از رگ گردن به شما نزدیکترم، ( وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ ٱلْوَرِيدِ / ق 16)؛ او میگوید: «خیر، او از من دور شده است» - خداوند سبحان میفرماید: من شنوای سخن آشکار شما و آن چه در دل پنهان میدارید هستم و به آن علم دارم ( إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ / الأنبیاء، 110)؛ او میگوید: خیر، خدا صدای مرا نمیشنود و از درد من خبر ندارد! دوری و نزدیکی:
انسان اگر خداشناس و خدادوست و خداپرست نگردید، ضمن نادانی، دچار "منگرایی" نیز میشود که همان "تکبر" است؛ هر چند که خودش نفهمد و بگوید: این حرفها یعنی چه، ما خدا را قبول داریم و ... .
سپس این انسان، وقتی هم نادان بود و هم متکبر؛ خودش را "محور" قرار میدهد و گمان میکند «این خداست که باید به او نزدیک و دور شود، پس گاهی نزدیک میشود و گاهی دور میشود»! گاهی انسان چنین اندیشه و قصدی ندارد، اما در واقع نگاه و باورش همین است. مانند سؤال فوق، درست نمیگوید که "من به خدا، نزدیک و یا دور شدهام»، بلکه خود را ثابت فرض کرده و میگوید: «احساس میکنم که خدا از من دور شده است!» در صورتی که هر گاه چنین احساسی کرد، باید بفهمد، متوجه و متذکر باشد که این خودش است که از خداوند منّان و رحمان دور شده است.
این الله جلّ جلاله و خداوند رحمان و رحیم است که هدف و مقصود حرکت است و این انسان است که میتواند با رعایت تقوا، به او نزدیک و مقرب گردد و با کفر و ظلم، از او دور میگردد؛ و البته باز هم این نزدیکی و دوری، به معنای فاصله مکانی نمیباشد، چرا که خداوند سبحان محدود و در قالب زمان و مکان نمیباشد، بلکه قُرب و بُعد وجود و مقامی بندگان به او میباشد.
« إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا » (النساء، 115)
ترجمه: خداوند، شرک به او را نمیآمرزد؛ (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میآمرزد. و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، در گمراهی دوری افتاده است.
نکته:
قابل توجه آن که برخی خودشان هم میدانند که حقیقت چیست؟ اما گمان میکنند که اینگونه جسارتها و اهانتها، نوعی ناز و ادا برای معبود میباشد که سبب لطف بیشتر او میگردد! گاهی جهل و تکبر انسان نسبت به خدای خود، به حدی میرسد که به رغم اعتراف و ایمان به توحید و معاد، گمان میکند که میتواند خودش را در موضع مدعی و متوقعی قرار دهد که خداوند متعال در پی جلب نظر مساعد و نظر لطف او باشد! گمان میکند که اگر به جای بندگی، به او افترا بندد، خدا دنبال آن میافتد که به او ثابت کند چنین نیست، و او اینگونه به حاجتش میرسد!
کفشهایت را درآور:
بنابر این، اولین دستور برای بندگی این است که بدانیم محضر حق تعالی مقدس است، پس هر گاه خود را در محضر او دیدی، به ربوبیت او توجه کردی، باید "کفشهایت را درآوری"، یعنی به قول معروف: «پیاده شوی" و از این مسند متکبرانهی خیالی، پایین بیایی و معرفت، محبت و عشق خود را به همراه خشیّت قلب در برابر عظمت او و امید به رحمت او، ابراز و اظهار نمایی.
وقتی حضرت موسی علیه السلام، آتشی دید و به سوی آن رفت، اولین وحی به او چنین بود:
(طه، 11 تا 15)
« فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى »
پس چون بدان رسيد ندا داده شد كه اى موسى!
« إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى »
اين منم پروردگار تو پاىپوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس طُوى هستى؛
« وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى »
و من تو را برگزيدهام پس بدانچه وحى مى شود گوش فرا ده؛
« إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي »
منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار؛
« إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى »
در حقيقت قيامت فرارسنده است مى خواهم (زمان) آن را پوشيده دارم تا هر كسى به [موجب] آنچه مىكوشد جزا يابد.
ندای عمومی:
این ندا، برای همه هست. همه باید خود را فراخوان شده، برای حضور در محضرش ببینند – او هر لحظه و به همگان متذکر میگردد که « إِنِّي أَنَا رَبُّكَ - همانا من ربّ تو هستم» - همه باید در این بارگاه قدسی، از مستند تکبر فرود آیند و کفشها را درآورند – همه باید افتخار کنند و در ضمن متوجه باشند که برگزیده شدهاند – بنابر این همه باید گوش فرا دهند که چه وحی شده است – و بالاخره آن که همه متوجه آخرت، روز موعود و بازگشت به سوی معبود و رسیدن به نتایج مواضع و عملکردهای خود باشند.
پشیمانی و ندامت از گناه، نه تنها خوب است، بلکه لازم و ضروری میباشد – دغدغهی بخشوده شدن، خوب و لازم است، منتهی نه بدانگونه که سبب یأس از رحمت الهی گردد – دعا برای حفظ ایمان و دوری از گناه و بالتبع از قهر و عذاب الهی، ضروری و مستجاب است، اما نه بدین شکل که کسی توجه نکند که خدایش برای تحت محافظت قرار گرفتن، چه فرموده و چه شرایطی قرار داده است؛ و چنین نباشد که بنده به مولایش بگوید: چون چنین دعایی کردم، پس از این به بعد هر گناهی کردم تقصیر توست! این که خودش بدگمانی، افترا و گناهی نابخشودنی است، خط و نشان کشیدن برای خداست؛ نشاندن خود در مسند قضاوت و داوری الهی است!
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
به خاطر گناه کوچکی، احساس میکنم خدا با من قهر میکند و دیگر به من توجه ندارد! از او میخواهم مراقبم باشد که گناه نکنم و اگر گناه کردم تقصیر خداست...؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8044.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید