آیا ذات و فطرت انسان میل به خوبیها نداره؟ آیا حتما باید دین میآمد و به ما راه خوب و بد رو نشان میداد؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): از یک سو باید دانست که فطرت چیست و چه جایگاهی دارد و از سوی دیگر باید دانست که "دین" چیست و چه جایگاهی در هدایت، رشد و کمال دارد، تا دانسته شود که آیا از یک سنخ هستند که با یک دیگر قیاس شوند و یا جایگزین یک دیگر گردند؟! البته هر دو بحث بسیار مبسوط و کلانی است که در این مختصر نمیگنجد، اما جهت تقریب ذهن، فقط اشارهای مختصر میشود.
عقل و فطرت:
فطرت، به دو معنای «ایجاد، پدیدآوردن یا همان خلقت از عدم» و نیز «بازکردن و شکافتن» آمده است. "فطرت انسان" نیز یعنی پدیدآوردن انسان، با بینشها و گرایشهایی که در خلقت او سرشته شده است.
علوم پایه و اصولی عقلی، که به آن بدیهیات اولیهی عقلی میگویند، و نیز زیرساختها و اصول بینش و گرایش فطری، در همان خلقت انسان نهادینه شده است، یعنی کسی آن را (مانند سایر علوم یا سرمایهها) از بیرون کسب نمیکند.
بنابر این، نه هیچ گاه بدیهیات اولیه عقل غلط میباشد و نه هیچ گاه "عقل" در شناخت و صدور حکم عقلی خطا میکند، از این رو "حجت درونی" خوانده شده است. "فطرت" نیز همیشه به حق گرایش دارد و هیچگاه میل و گرایش به بدی پیدا نمیکند، بلکه این گرایشها، از نفس حیوانی و نفس اماره میباشد.
از این رو، در معارف اسلامی در مورد ذات، عقل و فطرت آدمی؛ "عقل خداشناس" است و فطرت "خدا گرا"؛ و چون "عقل و فطرت" چنین خلق شدهاند، در همه یکسان میباشند. لذا همگان خداشناس، خداپرست و خداگرا هستند و تفاوت این است که برخی عقل را تعطیل میگنند و به جای رویکرد به گرایش فطرت، به نفس میگروند و بالتبع خدایان، إلهها و معبودهای کاذب و بدلی را به جای حقیقی قرار داده و به آنها میگروند.
حجاب:
عقل و فطرت، به تعبیری مانند "نور و آینه" میباشند. عقل نور است، میتابد تا مشهود ساخته و بشناساند و فطرت آینهای است که رو به حق دارد و آن را نشان میدهد، بنابراین، توجه را به آن سو جهت میدهد.
از این رو در مورد شناخت عقلی فرمود:
« وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ » (المؤمنون، 80)
ترجمه: و او کسی است که زنده میکند و میمیراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا تعقل نمیکنید؟!
و در مورد بینش و گرایش فطری فرمود:
« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » (الرّوم، 30)
ترجمه: پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
اما، شدیدترین نورها و صافترین و شفافترین آینهها نیز محجوب میشوند؛ از بین نمیروند، اما روی آنها پرده میافتد و یا زنگار مینشیند. برای نور خورشید، از عینک آفتابی گرفته تا هر جسمی، یک حجاب (پرده) است، خواه برگ درخت باشد که سایه میاندازد، خواه دیوار و سقف باشد که مانع از عبور نور میگردد. آینه نیز با یک بخار دهان تار میشود، دود غلیظ روی آن مینشیند و زنگار چون پردهای ضخیمتر عمل مینماید.
این پردهها (حجابهای) نازک، ضخیم و ضخیمتر، سبب میشوند که تابش نور شعاعی نداشته باشد و آینه نیز منعکس ننماید.
دین:
مطلق ضرورت دین (صرف نظر از کدام دین)، حکم عقلی است و گرایش به دین نیز یک امر فطری است؛ از این رو، در همگان وجود دارد. با این تفاوت که اگر دین حق را (به خاطر حجابهای عقل) نشناسند، دین باطل را به جایش میسازند! و اگر به دین حق (به خاطر حجابهای فطرت) نگروند، به دین باطل گرایش پیدا میکنند.
"دین"، مجموعهای از "جهانبینی و ایدئولوژی" میباشد که در اصطلاحات دینی به آن «اعقتادات و شریعت = احکام» گفته میشود. میتوان به آن «بینشها، گرایشها و قوانین منطبق با آنها» نیز گفت و یا هم چنین «هستها و بایدها و نبایدهای منطبق با آن».
بنابر این، "دین" اختصاص به ادیان الهی ندارد و همگان نیز دین دارند. چنان که فرمود به کفار بگو: « لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ – دین شما برای خودتان و دین من برای خودم / الکافرون، 6»
دین الهی:
انسان که فقط "عقل و فطرت" که آنها نیز مستور و محجوب میشوند ندارد؛ بلکه روح دارد، بدن دارد، مقتضیات هر کدام را دارد، ملکوت دارد، نفس در مراتب گوناگون [از نفس اماره تا نفس مطمئنه] دارد، توانهای بالفعل دارد، استعدادهای بالقوه دارد، خوشایند و ناخوشایند دارد، حبّ و بغض انسانی دارد، شهوت و غضب حیوانی دارد ... و بالاخره آن که «اراده، اختیار و انتخاب» دارد؛ در عین حال وقتی به دنیا میآید، "علم" ندارد و هیچ نمیداند تا بتواند عقل و فطرت را از محجوب شدن محافظت نماید، یا اگر محجوب شد، چگونه پردهها را کنار زند و زنگارها را بزداید، نشانی شناسی کند، هدف گذاری نماید، با اختیار و ارادهی خوش مسیر درست را انتخاب کند، و قوانین [شریعت، احکام، قوانین، بایدها و نبایدها]ی منطبق با عقل، فطرت، علم، نظام حاکم بر خلقت و کمالزا وضع نماید. اما ابزار دریافت، شناخت، فهم و گرایش به او داده شده است.
« وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » (النّحل، 78)
ترجمه: و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمیدانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید!
الف – بنابر این انبیا و رسولان فرستاده میشوند تا "دین حق" را بیاورند، نشانه شناسی (آیات) را برای هدفشناسی بیاموزند، با تبیین معارف و قوانین، محافظت از عقل و فطرت (تزکیه) را عملیاتی کنند؛ وحی را [که بیان همان نشانهها (آیات) میباشد] بخوانند و ابلاغ کنند، و علم و حکمت بیاموزند و از آن چه با علوم تجربی و حتی استدلالهای عقلی، قابل شناخت نیست، خبر دهند.
یک: انسان با عقل، خدا را میشناسد، با فطرت نیز به او گرایش دارد؟ اما حالا چه کند و چگونه را بندگی کند و به سویش رود؟
دو: انسان با عقل، ضرورت معاد را درک میکند، با فطرت نیز به قرب الهی و رسیدن به نتیجه گرایش دارد، اما معاد چیست، محشر کدام است، حساب و کتاب و میزان چگونه است و آنجا چه خبر است؟! اینها همه خبر (نبأ)میخواهد که به "نبی" داده میشود تا ابلاغ کند.
سه: انسان با عقل میفهمد که باید به سوی خیر و منفعتش برود، با فطرت نیز به خیر و منفعت گرایش دارد، اما خیر و منفعتش در هر امری کدام است؟ این علم میخواهد. به فرض که با رشد علمی، پس از قرنها، برخی از خیرها و ضررهای مادی را شناخت، اما خیر و ضررهای معنوی را چگونه بشناسد؟! به فرض که دانست چیزی یا کاری، به بدن یا روان او چه منافع یا آسیبهایی میرساند، اما از کجا بفهمد که حقیقت آن به روح چه میکند و عاقبتش در حیات ابدی چگونه خواهد بود؟! اینها همه علم و خبر میخواهد.
« كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ » (البقره، 151)
ترجمه: همان طور كه در ميان شما، فرستادهاى از خودتان روانه كرديم، [كه] آيات ما را بر شما مىخواند، و شما را پاك مىگرداند، و به شما كتاب و حكمت مىآموزد، و آنچه را نمىدانستيد به شما ياد مىدهد.
ب – انبیا و رسولان (علیهم السلام) آمدند تا گنجینههای عقل را که زیر خروارها خاک دفن شدهاند بیرون بیاورند و انسان را به فطرت و میثاق فطری برگردانند و پایبند کنند و جایگزینهای جعلی، بدلی و باطل را بشناسانند و کنار بزنند.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
آیا ذات و فطرت انسان میل به خوبیها ندارد؟ و حتما باید دین میآمد و به ما راه خوب و بد رو نشان میداد؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8108.html
- تعداد بازدید : 2290
- 11 مهر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی