پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): ابتدا به این نکته توجه نمایید، شاید جالب باشد و در بسیاری از موارد، کلید حل سؤالات و شبهات (دست کم در ریشه یابی) گردد.
این آدمیزاد، حالات و احوالات عجیب و غریبی دارد که بفهمد یا نفهمد، در نگاه او به هر چیزی تأثیر میگذارد. از جمله احوالات این موجود عجیب و غریب (آدم)، این است که تا وقتی موحد نشود، مشرک است، پس نگاه به "شرک = شریک قرار دادن" دارد و البته میل به شریک داشتن در گناه، همیشه بیشتر است. چنان که جانیان و متهمان در دادگاهها نیز تلاش دارند دیگران را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، شریک در جرم خود قلمداد نمایند. آدمیزاد دوست دارد در موفقیت بگوید: «خودم کردم» و حتی خدا را منها کند (بینش قارونی)، و در شکست بگوید: «دیگران شریک و یا حتی عامل بودند»! (بهانهی شیطانی).
از این رو، خیلی دلش میخواهد که به نوعی به خودش و دیگران القا کند که انبیا و اولیای الهی و همگان نیز چون منِ بیچاره، از یاد خدا غافل میشدند، معصیت میکردند و حتی گاه خطای مشرکانه (اگر چه به سهو) از آنان سر زده است! (العیاذ بالله).
در مورد حضرت یوسف علیه السلام نیز همینطور است؛ از یک سو تمامی قصهی زندگی ایشان که سراسر توحید و مبارزه با انواع و اقسام مظاهر کفر، شرک، ظلم، نفاق و جهل بود را در اذهان عمومی خلاصه کردند به قصهی عشق "زلیخا"! و از سوی دیگر هر تهمت ناروایی را که برای مؤمنین عادی نیز جایز نیست، به ایشان روا داشتند!
●- آیا یوسفی که در خانهی عزیز مصر از جایگاه و محبوبیت برخوردار بود و در مقابل هوس و دعوت به گناه از سوی زلیخا، ذکر ربش را فراموش نکرد، در زندان از یاد خدا غافل شد؟! این تهمت بزرگی است. یوسف علیه السلام پیامبری بود که خداوند منّان دربارهاش فرمود: « وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ - و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم؛ و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم». (یوسف علیه السلام، 21)
●- تازه این فضایل قبل از بلوغ و رشد او بود، چرا که در آیهی بعد فرمود:
« وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ » (یوسف علیه السلام، 22)
ترجمه: و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [= نبوّت] و «علم» به او دادیم؛ و اینچنین نیکوکاران را پاداش میدهیم!
●- حضرت یوسف علیه السلام، در دوران کودکی که نزد پدر بود، خواب دید خورشید و ستارگان در مقابل او فرود آمده و سجده کردند، و در دورهی رشد و بلوغ که از انبیا و محسنین بود.
آیه 42 از سوره یوسف:
« وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ »
ترجمه: و به آن یکی از آن دو نفر، که میدانست رهایی مییابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند.
تفسیر ناصواب جای خود، این آیه را ترجمه کردند به این که «به وسوسهی شیطان، یوسف علیه السلام یاد خدا را فراموش کرد و به آن زندانی گفت: مرا نزد اربابت یاد کن، پس خدا هم به تنبیه، چند سال دیگر او را زندانی کرد!»
بدیهی است که وقتی کسی یاد خدا را فراموش میکند و یک قدرتی مانند عزیز مصر را کارهای در نجات خودش میبیند، حتی برای یک لحظه هم که شده، مشرک شده است، پس تنبیه او قبل از طول حبس به این است که از نبوت ساقط شود و دیگر هیچ گاه به چنین مقامی نرسد.
این تعابیر نادرست [خواسته و ناخواسته – دانسته و ندانسته]، از همان حالات عجیب و غریب آدمیزاد نشأت میگیرد که دوست دارد برای خطای خودش، شریک بگیرد! لذا حتی دوست دارد در خطای شرک خود (العیاذ بالله)، انبیا را شریک گرداند.
معنای آیه:
معنای آیه کاملاً روشن و واضح است. یوسف علیه السلام به هم سلولی خویش گفت : « اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ »، یعنی وقتی به اربابت رسیدی، به او یادآوری کن که سالها پیش، یک نفر به نام یوسف را به چنین اتهام ناروایی در زندان انداختید، او فراموش شده و هنوز در زندان است.
« فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ »، پس شیطان، این سفارش را از یاد او برد؛ از یاد کی برد؟ از یاد همان زندانی که قرار بود به اربابش یادآوری کند.
« فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ »، این فراموشی سبب شد تا او چند سال دیگر (بِضع به عدد کمتر از ده گفته میشود)، در زندان بماند، تا این که فرمانروا آن خواب را ببیند و دنبال معبر بگردد و به یاد آن هم سلولی آزاد شده که اکنون ساقی دربار است بیفتد که یوسف علیه السلام، بزرگترین و صادقترین معبر است و سفارش او را نیز فراموش کرده است... .
پس، حضرت یوسف علیه السلام، هیچ گاه از یاد خدا غافل نگردید، آن هم به وسوسهی شیطان! بلکه آن ساقی، به وسوسه شیطان، پیام ایشان را فراموش کرده بود برساند.
بهترین تعریف از عملکرد نفس:
انسان، چه انبیا و اولیای الهی و چه سایرین، روح الهی دارد، و نفس حیوانی هم دارد که لازمهی بدن او در این دنیاست.
نفس حیوانی، عقل و منطق و دین و ایمان سرش نمیشود و کار خودش را میکند، نیاز و میلش را نیز با خواهش و درخواست و التماس مطرح نمیکند، بلکه با فشار شدید، "امر" میکند.
نبا بر این، اولاً هیچ کس از نفس حیوانی مبرا نیست و شیطان نیز از همین راه نفوذ میکند و نه از طریق روح – ثانیاً نفس به بدی "امر" میکند – و ثالثاً فقط کسانی که در ظلّ رحمت الهی قرار دارند، میتوانند از سلطهی نفس و بالتبع شیطان خارج شوند.
حال به بیان حکیمانهی حضرت یوسف علیه السلام دقت کنیم:
« وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ » (یوسف ع، 53)
ترجمه: من هرگز خودم را تبرئه نمیکنم (که مانند سایر انسانها نیستم و نفس ندارم)، همانا نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر میکند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.»
آیا برخوردار از چنین علم، حکمت، ایمان، تقوا، بینش، بصیرت، صبر و اخلاقی، لحظهای مغلوب وسوسه شیطان و اوامر نفسانی میشود و از یاد خدا غفلت میکند؟!
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
آیا طبق آیه 42 – یوسف (ع)، شیطان یاد خدا را از دل یوسف ببرد و همین سبب طولاتیتر شدن حبس او گردید؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8117.html
کلمات کلیدی:
قرآن سوره یوسف