پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): مطالب مختصری در معنا و مفهوم اصطلاحات ایفاد میگردد، اما باید دقت نمود که در مبانی فلسفی، نمیشود به همین مقدار بسنده نمود.
وجود:
وجود از دو حیث خارج نیست؛ یا "واجب الوجود" هست، یعنی "هستی" عین ذات او میباشد و از بیرون به او عارض نشده است – و یا "ممکن الوجود" میباشد، یعنی هستی عین ذات او نیست، پس از بیرون به او عارض شده است. بنابر این، همان گونه وجود سلسله معلولها، سلسله علل را نشان میدهد و ختم به "علت العلل" را ایجاب میکند که خودش دیگر معلول علت دیگری نباشد، وجود تمامی "ممکنات" نیز وجود «واجب الوجود» را اثبات مینماید.
ازلی:
ازلی، که به آن «قدیم» نیز میگویند، یعنی "واجب الوجودی" که چون "هستی" عین ذات اوست، همیشه بوده است؛ چرا که اگر چیزی نبوده و بعداً پدید آمده باشد، یعنی هستی عین ذات او نیست. بنابر این، وجود ازلی، هستی محض میباشد و از همین رو، کمال محض است، چرا که "کمال" همان "هستی" و نقص همان "نیستی" میباشد.
ابدی:
ابدی به وجودی گفته میشود که هیچ گاه و به هیچ مقداری، زوال، فنا و نیستی به او راه نیابد. پس بالتبع "تغییر و تحول" نیز در او ایجاد نمیشود. چرا که "هستی محض"، نیازی به تغییر و تحول ندارد و هر گونه تغییر و تحولی، ابدی بودن حالت اول آن را منتفی مینماید.
مثال:
ابن ابی العوجاء، که از کفار مادهگرا (ماتریالیسم) بود، در ملاقاتی، از امام صادق علیه السلام پرسید: «دلیل شما بر حدوث اجسام چیست؟» - این سؤال به خاطر آن بود که اگر حادث بودن اجسام ثابت شود، نیازشان به محدث، اثبات میگردد – امام علیه السلام به ایشان فرمودند: «من هیچ چیز کوچک یا بزرگی را نمیبینم، مگر آن که اگر مثل آن به آن افزوده شود، بزرگتر میشود؛ همین یعنی از بین روفتن حالت اول (کوچکی) و پدید آمدن (حادث شدن) حالت دوم (بزرگی). [اصول کافی، ج1، کتاب التوحید].
حادث:
حادث، یعنی پدید آمده، یعنی چیزی که قبلاً نبوده و بعداً پدید آمده است. پس از آنجا که قبل از پیدایش نبوده، ازلی و قدیم نیست؛ و از آنجا که هستی عین ذاتش نیست، پس فنا پذیر نیز میباشد.
قانون:
بنابر این، هر چه که ازلی باشد، حتماً ابدی نیز میباشد – هر چه که ازلی نباشد، حادث است – هر چه که حادث باشد، پدید آورنده میخواهد – هر آن چه که پدیده باشد، فنا پذیر نیز هست.
زمان:
ما گاهی (بنا بر عادتهای ذهنی)، تعاریفی از واژگان مینماییم و سپس در چالش آنها احساس وجود تناقض میکنیم!
بدیهی است که اگر بگوییم: «زمانی بوده که زمان نبوده»، جمله بندی دارای تناقض میشود، هر چند که مفهوم برای ذهن روشن میباشد.
اما، تعریف زمان به زبان ساده یعنی «قبل و بعد»، که در فارسی به آن «پیش و پس» میگوییم. در واقع "زمان" یعنی "تقدم و تأخر".
« وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ » (الأعراف، 34)
ترجمه: و براى هر امتى اجلى است پس چون اجلشان فرا رسد نه [مى توانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش.
بنا بر این، اگر گفته شود که چیزی "پیش" از پیدایش نبوده و "پس" از نبودن پدید آمده است، با هیچ تناقضی مواجه نخواهد شد. مثل این که بگوییم: "زمان، پیش از پدید آمدن، نبوده و پس از نبودن، پدید آمده است"، بنابر این، زمان نیز خودش حادث میباشد و نیاز به پدیدآورنده دارد.
نکته:
زمان، گاهی با مقیاس سال، ماه، هفته، روز، ساعت، دقیقه و ثانیه محاسبه میگردد؛ مثل این که بگویید: من بیست سال پیش، در چنین روز و ساعتی به دنیا آمدم – یا دو سال پیش در چنین روز و ساعتی ازدواج کردم – یا فردا عصر در ساعت 17 به سفر میروم و ...؛
اما گاهی، مقیاس زمان، فقط همان «تقدم و تأخر»، «قبل و بعد» و یا «پیش و پس» میباشد؛ مثل آن که بگویید: «من، پس از آن که نبودم، به وجود آمدم» - «من، پس از حیات در دنیا، از دنیا میروم» - «قیامت، پس از پایان حیات دنیا اقامه میشود» - «انسان، "پیش" از آن که در قرارگاه ابدی خود جای گیرد، محاکمه میشود و امورش حسابرسی خواهد شد و "پس" از پایان دادرسی، به جایگاهش برده خواهد شد و ...».
در نتیجه:
زمان و مکان، پیش از آن که پدید آیند، نبودند و پس از آن که نبودند، پدید آمدند، پس هر دو حادث هستند و چون حادث میباشند (هستی عین ذات آنها نیست)، تغییر و فنا به آنها راه دارد.
قدر (اندازه)
وقتی میفرماید: « لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا – برای هر چیزی اندازهای هست / الطلاق، 3»، یعنی هر چیزی محدود است؛ بنابر این، هیچ چیزی به جز خداوند سبحان، هستی و کمال محض نیست، در نتیجه، همه چیز حادث (پدیده) بوده و بالتبع تغییر و فنا به آنها راه دارد.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
ازلی، ابدی و حادث یعنی چه؟ آیا "زمان" ازلی است یا حادث؟ اگر بگوییم: «زمانی بوده که زمان نبوده» تناقص خواهد بود؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8200.html
کلمات کلیدی:
گوناگون توحید