گفتاری از آیت الله مصباح یزدی، در بررسی کارآمدی روشهای تحقیق در دین
آیت الله مصباح یزدی:
... بعضی از مسائل دین را نه با تجربه میتوان اثبات کرد و نه با تاریخ. اولین مسأله این است که خدا هست یا نیست. فرعون میگفت این قضیه تجربی است و من باید خدا را ببینم؛ شما که میگویید «ربّ السموات والارض» باید به من نشان بدهید. من اهل تحقیقم و اگر نشانم بدهید، قبول میکنم
«وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی...»( قصص، 38)
فرعون گفت: منار بلند و ساختمان رفیعی درست کنید، تا بالای آن برج بلند بروم و ببینم خدا آنجا در آسمانها هست یا نه .
منطق بسیاری از بنیاسرائیل همین بود: «... فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً ...»( نساء، 153) به همان موسایی که اینها را از چنگ فرعونیان نجات داده بود گفتند: اگر میخواهی ما قبول کنیم که تو پیغمبر خدایی و دینت و سخنانت درست است باید خدا را آشکارا به ما نشان بدهی که هیچ شبههای در آن نباشد. «أرِنا اللهَ جَهرة» یعنی راه شناخت منحصر به همین است که ما ببینیم. اگر نبینیم قبول نمیکنیم.
در حالی که اشتباه کردند. متد این مسأله حس نیست. اثبات این قضیه از عهده حس برنمیآید. آن خدایی که با چشم دیده شود خدا نیست، بلکه جسمی است از اجسام. خدا اگر باشد باید با عقل اثبات شود و راه دیگری ندارد. پس بخشی از دین، مثل اصل مسأله وجود خدا، توحید و بسیاری از مسائل دیگر فقط با روش تعقلی قابل اثبات است و به اصطلاح، متدش تعقلی است. حالا به ساینتیستها بگویید که این متد صحیح، یا قضیهای که از این راه اثبات میشود ارزش دارد یا ندارد؟
آنها گفته بودند ارزش برای تجربه حسی است، ولی این دسته از مسائل، تجربه حسی ندارد و بنابراین، اینها ارزشی ندارد. طبق اعتقاد آنها اگر شما صد تا برهان هم بیاورید میگویند تا ما بهصورت تجربی نبینیم و نتوانیم به دیگران نشان بدهیم علمی نیست.
تعقل:
اختلاف ما در اینجا بر سر متد ظاهر میشود؛ اصلا سنخ مسائلِ بخشی از دین طوری است که قابل تجربه حسی نیست.
متد اثباتش متد تعقلی است، نه حسی و تجربی، و نه نقلی. قضیه تاریخی نیست که مورخین بگویند خدا در آن زمان بوده است و برای ما نقل کردهاند که خدا بوده است. این قضیه تاریخی نیست. نمیخواهیم حادثهای تاریخی را با نقل دیگران اثبات کنیم. اثبات اینکه الان خدا هست یا نه، این موجود قابل اثبات است یا خیر، عالم خود به خود به وجود آمده یا ایجاد کنندهای دارد، برهان عقلی میخواهد.
اگر عقل اثبات کند ثابت میشود، وگرنه مشکوک و لاینحل میماند، نه وجودش اثبات میشود و نه نفیش. این مسائل فقط با برهان عقلی و با متد تعقلی قابل اثبات است.
بعضیها خیال میکنند با اموری مانند معجزات پیغمبران میشود خدا را اثبات کرد. پس تنها راه اثبات بخشی از دین یعنی عقاید اولیه، عقل است و با متد تعقلی اثبات میشود. هیچ راه دیگری ندارد. بله، راهی به نام شهود هست، اما شهود راهی شخصی است و علاوه بر اینکه برای دیگران قابل اثبات نیست، در دسترس همه هم نیست.
اگر عارفی خدا را شهود کند به آن اندازهای که برایش میسر باشد و به آن معنایی که صحیح باشد برای خودش حجت است و نمیتواند به دیگران ارائه بدهد، اما برهان عقلی را میشود برای دیگران اقامه کرد و دیگران هم با عقلشان میتوانند بفهمند که هست و باید بپذیرند. پس راه اثباتش عقل است.
وحی:
بخش دیگری از دین نیز هست که در اثبات آن نه عقل راه دارد و نه حس و تجربه، مانند اینکه نماز صبح دو رکعت است. نه عقل میتواند بگوید چرا سه رکعت نیست و نه تجربهای در یک آزمایشگاه میتواند نشان دهد که نماز صبح دو رکعتی است. نه عقل ما میفهمد چرا باید نماز صبح را دو رکعت یا به این کیفیت بخوانیم و نه در هیچ آزمایشگاهی میشود آن را اثبات کرد. تنها راهش وحی است، یعنی باید از قول پیغمبر و امام معصوم برای ما نقل شود که خدا به پیغمبرش وحی کرده است که نماز صبح را باید دو رکعت بخوانید. راه دیگری ندارد.
این متد هم برای ساینتیستها قابل قبول نیست، زیرا آنها فقط تجربه حسی را قبول دارند، در حالی که این گونه مسائل قابل تجربه حسی نیست. به اعتقاد آنها، چنین مسائلی به هیچ وجه علمی نیست. اگر شما بگویید این از ضروریات دین است، بالاترین اعتقاد را به آن داریم، منکرش کافر و مرتد است، میگوید هر چه هست بالاخره علمی نیست.
علم آن است که با تجربه اثبات بشود. اما اگر گفتیم علم با سه راه اثبات میشود، اینها هم علمی است. در بعضی از اقسام علم، مثل ریاضیات و مباحث منطقی، لااقل در بسیاری از مسائل آنها، اصلا تجربه حسی راه ندارد، بلکه مسائلی انتزاعی هستند که فقط عقل رابطه بین این مفاهیم را درک میکند و فقط با فعالیتهای ذهنی قابل اثبات هستند.
پس بخشی از دین را باید با عقل اثبات کرد، بخشی از آن هم برای ما فقط با نقل قابل اثبات است، البته خود پیغمبر با علم حضوری و دریافت وحیانی درک میکند، اما برای ما که پیغمبر نیستیم باید نقل شود که پیغمبر این گونه نماز میخواند و فرمود این طور نماز بخوانید، احکام دین اینهاست، و اینگونه باید عمل کنیم. نه متد تعقلی در آن راه دارد و نه متد تجربی، بلکه آنجا فقط متد نقلی و تاریخی کارآیی دارد.
متدهای مختلط و متعدد:
بخش دیگر دین متدهای مختلط و متعدد دارد، یعنی بعضی از مسائل هست که هم با عقل قابل اثبات است و هم با وحی، مثل قیامت و معاد که هم برهان عقلی دارد و هم نصوص دینی. بعد از اینکه اثبات شد پیغمبر درست است و قرآن از طرف خداست، باید با قرآن اثبات بکنیم که معاد حق است، «یسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْای وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَق...»( یونس، 53) میپرسند: واقعا قیامت راست است؟
قُلْای وَ رَبِّی بگو به خدا قسم درست است. این بیانی است که از راه وحی اثبات میشود، ولی صرفنظر از آن، برهان عقلی هم دارد. هم از راه عقل میتوان معاد را اثبات کرد و هم از راه نقل. پس متد مزدوج دارد، دو راه برای اثباتش هست. گاهی ممکن است سه راه هم باشد.
بنابراین، باید توجه داشته باشیم که روش اثبات دین یک روش نیست. دین بخشهای مختلفی دارد و هر کدام روش خاصی را ایجاب میکند؛ بعضی مسائلش فقط با عقل، بعضی مسائلش فقط با نقل، و بعضی مسائلش مشترک است؛ هم با عقل ثابت میشود، هم با نقل، و احیانا شاید با تجربه هم اثبات بشود.
اگر ما این متد را پذیرفتیم کسی که بخواهد دین اسلام را بپذیرد چارهای ندارد که بپذیرد راه دیگری برای اثبات وجود ندارد. ارزش هر سه راه در معرفتشناسی اثبات میشود و در آنجا اثبات میشود که روش تعقلی از همه روشهای دیگر معتبرتر است، بلکه اعتبار روشهای دیگر مرهون روش تعقلی است، یعنی در معرفتشناسی اثبات میشود که اعتبار تجربه هم تا جایی است که پشتوانه برهان عقلی داشته باشد، وگرنه تجربه حسی تا وقتی که صرفا مجموعهای از ادراکات حسی است، میتواند خطا باشد و احتمال خطا در همه آنها وجود دارد.
تجربه پشتوانه عقلی میخواهد:
تجربه پشتوانه عقلی میخواهد که آن را به صورتی در بیاورد که کلیت پیدا کند. اما اینکه آن حد وسط عقلی که به آن ضمیمه میشود چیست باید در معرفتشناسی بحث شود. به هر حال حتی روش تجربی هم اعتبارش را از روش تعقلی میگیرد ولی ساینتیستها میگویند این حرفها را نمیفهمیم، ما فقط تجربه را معتبر میدانیم.
اگر صحبت خدا هم هست خدا را به ما نشان دهید تا ببینیم. أَرِنَا الله جَهْرَةً. بنیاسرائیلی که از چنگال فرعون نجات پیدا کرده بودند به موسی گفتند ما هرگز تو را تصدیق نخواهیم کرد تا خدا را آشکارا ببینیم «... لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی الله جَهْرَةً...»( بقره، 55). آن وقت قبول میکنیم که خدایی هست و تو هم پیغمبر او هستی، وگرنه قبول نمیکنیم. این یک منطق است و منطق ساینتیسم همین است، یعنی همه چیز باید با حس اثبات شود؛ همان حسی که خودش در معرض اشتباهات و خطاهای فراوان است.
ولی ما معتقدیم روش تعقلی از همه معتبرتر است و روشهای حسی و نقلی هم اعتبارشان را از روش تعقلی میگیرند، یعنی مثلا در تواتر، قیاس دیگری روی آن ادراکات حسی و خیالی تشکیل میشود که احتمال خطا در این همه نقلها محال است و در تجربه بر اساس آنچه معروف است اتفاقی بودن اکثری یا دائمی محال است، پس این امور حس شده اتفاقی نیست و از این رو، یک منشأ کلی در همه اینها وجود دارد. به این صورت تجربه را اثبات میکنند.
حالا این حرف صحیح است یا خیر، قابل مناقشه است و باید در معرفتشناسی بحث شود. اما به هر حال، اعتبار تجربه مرهون یک برهان عقلی است که اگر نباشد اعتباری ندارد، و تجربه مجموعهای از ادراکات خطاپذیر است و با چیزهایی که خطاپذیر است نمیتوان واقعیت را اثبات کرد، مگر اینکه پشتوانه برهان عقلی داشته باشد.
علم به اصطلاحی که گفته شد فقط از راه حس و تجربه اثبات میشود، اما بخشهایی از دین، از راه تعقل، و بخشهایی با نقل اثبات میشود و اساس هیچ کدام آنها با حس و تجربه نیست. هرچند برخی موضوعاتش حسی و تجربی است، ولی آنچه دین است چه در بخش عقاید، چه در بخش ارزشهای اخلاقی، و چه در بخش دستورالعملهای شرعی هیچ کدام از اینها مستند به حس نیست، بلکه اساس آنها از وحی الهی یا برهان عقلی است و این اصلا با ساینتیسم مناسبت ندارد.پس مسألهای که باید به آن توجه داشته باشیم اصل متد تحقیق در دین یا در علم است تا ببینیم اقتضای این متدها چیست و کجاها میتوانند با هم تعارض داشته باشند یا به همدیگر کمک کنند، و پس از آن، بحث قلمرو دین و قلمرو علم است.
- تعداد بازدید : 4844
- 6 آذر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد