چطور باید از شک به یقین رسید؟ من در وجود پیامبران و امامان دچار شک شدهام! از یک سو اگر بخواهم ایمان بیاورم، باید از خیلی چیزها بگذرم و مراقب باشم؛ از سوی دیگر اگر واقعیت داشته باشد، آن وقت بدجوری سرم کلاه رفته است! (خراسان)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اصل شک و تردید، نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه "شک"، مقدمهی یقین است، به شرطی که اولاً سالم باشد و ثانیاً برای رفع آن اقدام شود.
●- اما، سؤال، شک و تردید نیز باید منطبق با اصولی منطقی باشد. همانطور که "شناخت و یقین"، نمیتواند همینطوری، مطابق میل، هوسی، شعاری و ... باشد و حتماً باید مستدل و متقن باشد، سؤال، شک و تردید نیز نمیتواند همینطوری و از روی میل باشد، مثلاً آدمی هرگاه دلش خواست بگوید: «حالا شک کردم – فعلاً شک میکنم و ...»!
پس، همانطور که اثبات چیزی دلیل میخواهد، شک و تردید نیز دلیل میخواهد.
●- سؤال و شک، گاهی به خاطر عدم برخورداری از اطلاعات و معلومات لازم و کافی میباشد؛ مثل این که کسی بگوید: «نمیدانم فلانی امروز میآید یا خیر؟» - یا بگوید: «تردید دارم که از عمر تشکیل امریکا، 250 سال میگذرد یا 300 سال» - یا بگوید: «من شک دارم که قصه کشف کریستف کلمب واقعیت داشته باشد و تا آن روز این قاره کشف نشده باشد و مردمانی در آنجا زندگی نمیکردند» و ...؛ این نوع سؤالها و تردیدها، همه مبتنی بر عدم برخورداری از اطلاعات لازم است و به محض حصول معلومات، برطرف میگردد.
●- سؤال، یعنی جویایی آن چه انسان نمیداند و راه رسیدن به پاسخ آن نیز "تفکر" میباشد، و تفکر نیز کار ذهن روی معلومات، برای رسیدن به مجهولات است. به عنوان مثال: اگر بپرسند: «چند به اضافه چند، چند میشود؟!» هیچ پاسخی ندارد، چون هیچ معلوماتی وجود ندارد. اما اگر بپرسند: «2+2 چند میشود، و یا 2+ چه عددی پنج میشود؟»، آن وقت میتوان به پاسخ رسید و مجهول را معلوم نمود.
●- اما، گاهی شک و تردید، مبتنی بر نقص دانستهها و فراوانی نادانستهها نمیباشد، بلکه کاملاً مبتنی بر "میل" است! یعنی شخص نمیخواهد بداند، یا خودش را به نادانی میزند، تا به بهانهی ندانستن، شک و تردید، کار خودش را بکند.
به قول شما: میبیند که اگر بگوید: «میشناسم»، خودش خود را زیر سؤال میبرد که «پس چرا ایمان نمیآوری؟» و اگر بگوید: «ایمان نیز دارم»، آن وقت باید چارچوبهایی را رعایت کند که مغایر با خواستهها و هوسهای نفسانی اوست.
بنابر این، به جهت آن که خود و دیگران را فریب دهد، و نه تنها گفتار و رفتارش را نزد خود و دیگران توجیه و تطهیر کند، بلکه قیافهی متفکرانه، روشنفکرانه و محققانه نیز به خود بگیرد، میگوید: «من هنوز شک و تردیدم برطرف نشده است»!
الف – رسیدن به هر علمی، راهکار و روش خود را دارد. با علم فیزیک، نمیشود فهمید که آیا در گذشتههای دور، قومی به نام "مادها" بودهاند یا نبودهاند؟ بلکه راهش مطالعه مستندات تاریخی میباشد.
رفع شک و تردید در وجود یا عدم وجود آدمیان و یا برهههایی در گذشته نیز همه در مقولهی "تاریخ" میگنجند و در گام نخست، ربطی هم به ایمان ندارند؟
*- این که آیا اشخاصی چون آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و حضرات محمد، علی، فاطمه و ... صلوات الله علیهم اجمعین، و یا اشخاصی چون: فرعون، نمرود، هامان، معاویه، یزید، چنگیز، هیتلر، موسیلینی، جرج واشنگتن و ...، بودهاند یا نبودهاند؟ یک مقولهی تاریخی میباشد، حال خواه کسی از برخی آنها خوشش بیاید و یا نیاید.
*- اما این که آیا برخی از شخصیتها، پیامبر و امام بودهاند و یا نبودهاند؟ دیگر در مقولهی "علوم تاریخی" نمیگنجد. در تاریخ بسیاری ادعای نبوت و امامت کرده و میکنند، اما دروغگو و عوامفریب بوده و هستند!
*- بنابر این، اثبات نبوت و امامت نیز راهکارهای "عقلی و علمی" خود را دارد. به عنوان مثال: میفرماید که رسولان خود را اولاً با دلایل عقلی بسیار روشن، و ثانیاً با معجزات عینی بسیار آشکار فرستادیم و ثالثاً همراه آنان کتاب و میزان [برای تشخیص حق از باطل] فرستادم، تا از هر منظر، اطلاعات شما کامل شود و یقین حاصل کنید، پس ایمان بیاورید و در درون و برون، اهل قسط و عدل گردید. نه به خود ظلم کنید و نه به دیگران:
« لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ... » (الحدید، 25)
ترجمه: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند ... ؛
ب – بنابراین، شناخت این که در برهههای از تاریخ، اشخاصی چون حضرات محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و سایر امامان علیهم السلام بودهاند و یا نبودهاند؟ همچون اثبات وجود هر شخص دیگری، با مستندات تاریخی معلوم میگردد؛ اما این که اینها پیامبر و امام بودهاند یا نبودهاند؟ با "بیّنه = دلایل عقلی" و نیز "معجزه = آن چه که دیگران از انجام آن عاجز باشند و معلوم کند که چون انسان نمیتواند چنین کند، پس از این کار خداست که توسط فرستادهی او انجام شده است"، به اثبات میرسد.
جمع هر دو در آخرین نبی و آخرین دین:
تمامی انبیای الهی (از جمله رسول اکرم صلوات الله علیه و آله)، به غیر از "بینه = دلایل روشن عقلی"، معجزاتی در جهان خارج داشتهاند تا حضار به چشم ببینند و برای دیگران نیز نقل کنند. مثل کشتی نوح علیه السلام - سالم درآمدن حضرت ابراهیم علیه السلام از آتش - عصای موسی علیه السلام و شکافتن بحر – بینا کردن کور و یا زنده کردن مرده توسط حضرت عیسی علیه السلام – و شق القمر یا معجزات دیگری توسط آخرین نبی صلوات الله علیه و آله.
اما، این معجزات عینی (دیداری)، فقط برای کسانی که آن را دیدهاند، میتوانسته مفید به فایده واقع شود و مابقی [چه نزدیکان آن عصر و چه مردمان اعصار بعدی]، فقط نقل آن را شنیدهاند؛ لذا اگر با بینههای روشن، به پیامبر و کتاب ایمان آوردند، وقوع معجزات و اقوال تاریخی که در کتاب آمده، اما ندیدهاند را باور کردند.
حال، آیا مردمان عصر آخرین نبی و آخرین دین، نیازی به دیدن معجزه ندارند و بینه برای آنها کافیست؟!
خیر، سنّت الله تغییر نمییابد، اگر برای گذشتگان، رسول را به همراه «بینه + معجزه» فرستاد، برای آیندگان نیز چنین مینماید. از این رو "قرآن کریم" را هم "بینه عقلی" قرارداد و هم "معجزه"ای که همگان میتوانند آن را ببینند و بخوانند.
کار عقل:
حالا قرآن کریم چه میگوید؟ به چه دعوت میکند؟ چه استدلالهای عقلی را اقامه کرده است؟ چگونه توحید و معاد را به اثبات میرساند؟ چگونه سایر اندیشهها و باورها را غلط شمرده و رد میکند؟ و برای رشد، کمال و سعادت دنیا و آخرت، چه نقشهی راهی و چه بایدها و نبایدهایی را ابلاغ مینماید؟ مستلزم مطالعه و سپس تفکر و تعقل میباشد و آنگاه که عقل حکم داد، دیگر کار تمام است و تردیدی باقی نمیماند.
« وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ » (الحدید، 8 و 9)
ترجمه: چرا به خدا ایمان نیاورید در حالی که رسول (او) شما را میخواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید، و از شما پیمان گرفته است (پیمانی از طریق فطرت و خِرد)، اگر آماده ایمانآوردن هستید.
علم و شناخت، کفایت نمیکند:
اما دقت کنیم که ما گاهی گمان میکنیم: اگر حقیقتی مورد باور و ایمان ما یا دیگران قرار نمیگیرد، لابد از ضعف علم و شناخت میباشد! اما چنین نیست، گاهی انسان شناخت دارد، شناختش برای ایمان کافی هم هست، اما دلش نمیخواهد که ایمان بیاورد!
مگر ابلیس لعین خدا را نمیشناخت؟ مگر فرعون، هامان، قارون، بلعم باعور، سامری گوسالهساز و ... خدا را نمیشناختند؟! مگر امروزه سردمداران کفر، استکبار و ظلم جهانی، خدا را نمیشناسند؟!
مگر میشود که خدا را نشناسند، اما بسیار متعصبانه، جدی و سازماندهی شده، فراماسون و شیطانپرست شده و به صراحت اعلام جنگ با خدا را نمایند؟! مگر میشود که خدا و معاد را نشناسند، اما به صورت متعصبانه، صهیونیسم شده و به بهانهی "دین و کتاب مقدس"، به دنبال سلطه بر سرزمینهای موعود باشند و ...؟!
مگر سایر مردمانی که [به ویژه در شرق عالم]، بت پرست هستند [مثل بوداییها، هندوها و ...]، با حقیقت إله، رب، پرستش، عبادت و ... آشنا نمیباشند؟!
چرا؛ همه میشناسند، اما چون نمیخواهند ایمان بیاورند، چون میخواهند هوای نفس خود را بندگی و تبعیت کنند، چون میخواهند خود و دیگران را فریب دهند؛ اعلام کفر، شک و تردید به هر حقیقتی مینمایند؛ حقایق را کذب قلمداد نموده و سپس جعلیها و بدلیها را به جای حقیقی میگذارند و به آنها ایمان میآورند!
نکته:
چه کسی در دنیا بوده و یا هست که جهانبینی نداشته باشد؟ تعریفی برای مبدأ و معادش نداشته باشد؟ إله، ربّ و معبود نداشته باشد؟ پیامبر [آورندهی یک مکتب] و کتاب نداشته باشد؟ امام، میزان، الگو و رهبری که از آن پیروی کند، نداشته باشد؟ و به طور کلی، "دین" نداشته باشد؟!
پس، همه در چارچوب این حقایق هستند و راه گریزی هم نیست « وَ لا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ »، منتهی اگر به حقایق ایمان نیاورند، به جعلیات و بدلیهایی که هیچ "بینه = دلیل عقلی" و نیز "معجزه = دلیل عینی" نیز ندارند، ایمان میآورند.
ایمان:
هیچ کس نیست که "ایمان" نداشته باشد. "ایمان"، یعنی انسان خود را در سایه و تحت چتر حمایتی کسی یا چیزی، در امنیت ببیند. پس همه ایمان دارند، منتهی اگر به حق ایمان نیاوردند، حتماً به باطل (به تعبیر قرآن مجید، به جبت و طاغون) ایمان میآورند.
« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا » (النساء، 51)
ترجمه: آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب (خدا = تورات، انجیل، قرآن) به آنان داده شده، (با این حال)، به «جبت» و «طاغوت» ایمان میآورند، و درباره کافران میگویند: «آنها، از کسانی که ایمان آوردهاند، هدایت یافتهترند»؟!
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
چگونه از شک به یقین برسیم؟ در وجود پیامبران و امامان شک دارم! اگر بپذیرم، از خیلی چیزها باید بگذرم، اگر نپذیرم و حقیقت داشته باشد، باختهام!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8285.html
- تعداد بازدید : 9214
- 23 آذر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی