مبحثی کوتاه، اما جامع و ژرف در چگونگی ایمان، هجرت حقیقی و امر امامت.
نهج البلاغه – خطبه 231
فَمِنَ الاْيمانِ ما يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِى الْقُلُوبِ،
از ايمانها، ايمانى در دلها ثابت و برقرار،
وَ مِنْهُ ما يَكُونُ عَوارِىَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَالصُّدُورِ اِلى اَجَل مَعْلُوم.
و ايمانى بين دلها و سينهها تا مدتى معين عاريتى و ناپايدار است.
فَاِذا كَانَتْ لَكُمْ بَراءَةٌ مِنْ اَحَد فَقِفُوهُ حَتّى يَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذلِكَ يَقَعُ حَدُّ الْبَراءَةِ.
پس اگر از كسى (به هر علّتى) براى شما بيزارى حاصل شد، پس او را واگذاريد تا مرگش برسد، (بیزاری تا زمان مرگش نیز برطرف نگردد) آن هنگام مرز (نهایت حد) بيزارى است.
(پس اگر ایمان از قلبی برفت و آن را تا زمان مرگ رها کرد و بازنگشت، نهایت حد بیایمانی است – پس باید هجرتی از قلب، الی الله و الی رسوله و ... صورت پذیرد)
هجرت و مهاجر حقیقی:
وَ الْهِجْرَةُ قائِمَةٌ عَلى حَدِّهَا الأوَّلِ.
وجوب هجرت بر همان اساس اوليّهاش باقى است.
ما كانَ لِلّهِ فى اَهْلِ الأرْضِ حاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الاُمَّةِ وَ مُعْلِنِها.
البته خدا را به مردم روى زمين از آنان كه ايمانشان را پنهان دارند يا آشكار نمايند نيازى نيست.
لا يَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلى اَحَد اِلاّ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِى الأرْضِ.
نام هجرت بر احدى واقع نمىشود مگر حجت خدا را در زمين بشناسد،
فَمَنْ عَرَفَها وَ اَقَرَّ بِها فَهُوَ مُهاجِرٌ.
كسى كه حجت الهى را شناخت و به او اقرار كرد "مهاجر" است.
وَ لايَقَعُ اسْمُ الإسْتِضْعافِ عَلى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ، فَسَمِعَتْـها اُذُنُـهُ، وَ وَعاهـا قَلْبُـهُ.
و نام مستضعف بر آن كه حجت به او رسيد و گوشش آن را شنيد و دلش آن را حفظ كرد، صدق نمىكند
امر امامت
اِنَّ اَمْرَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لا يَحْمِلُهُ اِلاّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَهُ لِلاْيمانِ،
معرفت به ما كارى است سخت و دشوار، آن را جز عبدى كه خداوند قلبش را براى ايمان امتحان كرده تحمل نمىكند،
وَ لا يَعى حَديثَنا اِلاّ صُدُورٌ اَمينَةٌ، وَ اَحْلامٌ رَزينَةٌ.
و حديث ما را فرا نگيرد، جز سينههاى امين، و عقلهاى متين.
از من بپرسید ... :
اَيُّهَا النّاسُ، سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى، فَلأنَا بِطُرُقِ السَّماءِ اَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ اللأرْضِ،
اى مردم، پيش از آنكه مرا نيابيد از من بپرسيد، كه من به راههاى آسمان داناتر از راههاى زمينم،
قَبْلَ اَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِها فِتْنَةٌ تَطَاُ فى خِطامِها، وَ تَذْهَبُ بِاَحْـلامِ قَوْمِها.
]بپرسيد] پيش از آنكه فتنهاى به شما روى آورد كه چون شتر بى صاحب گام بردارد و مهار خود را لگدكوب كند، و عقول صاحب عقول را زايل نمايد.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه امامت