چه در اعتقادات، چه در اخلاق و چه در سیاست، گام نخست، تغییر "محبوب"، و گام بعدی "تغییر محبت و تبدیل آن به نفرت" است
بسم الله الرحمن الرحیم - الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
با اهدای سلام و احترام؛
اگر انسان بتواند به مقولهی "محبت"، بیشتر توجه و دقت نماید، نه تنها بسیاری از حقایق عالم هستی برایش مکشوف میگردد، بلکه هر گونه اتخاذ مواضع موافق و مخالف در خودش و دیگران را نیز میتواند بشناسد، تحلیل و ریشهیابی نماید.
پیش از این، مطالب بسیاری دربارهی "محبت" ایفاد شده است و با استناد به آیات قرآن کریم، احادیث و دلایل عقلی، بیان شد که اساس خلقت "محبت" است؛ اساس هدایت "محبت" است؛ همیشه "محبوب" هدف است و "محبت" انگیزه و موتور حرکت به سوی "محبوب" میباشد و در این قاعدهی کلی، هیچ فرقی ندارد که موضوع بحث یک چیز سادهای مثل لباس باشد و یا خالق کریم و پروردگار عالم – یا یک کار سادهای مانند نوشیدن آب باشد، یا سفر به یک شهر باشد، یا هجرت به سوی خدا و رسول صلوات الله علیه و آله باشد؛ در هر حال هدف همان "محبوب" است و محبت انگیزه و موتور حرکت به سوی محبوب.
اول و آخر هر دین و مکتبی:
اول و آخر دین خدا [اسلام عزیز]، "محبت" است؛ لقب پیامبر عظیم الشأنش، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، «حبیب الله» است و مردمان را به سوی "معرفة الله و محبت الله" دعوت مینماید. آخر و کمال مسلمانی نیز در "مودت" که همان بروز و ظهور "محبت" میباشد، بیان شده است.
حکمت کمال دین الهی، در محبت و مودت نسبت اهل بیت علیهم السلام نیز در این است که «عشق به ذات، عشق به آثار ذات را به همراه دارد»؛ مثل این که اگر کسی را دوست داشته باشید، فرزند، نوشته یا اثر او را نیز دوست دارید. اگر امامی را دوست داشته باشید، حتی مرقد و حرم او را نیز دوست خواهید داشت و ... .
ادیان و مکاتب دیگر نیز همینطور میباشند؛ آدمی معقولات (شناخت)های بسیاری دارد، اما در نهایت به دنبال "محبوب" خود میرود و نه به دنبال "معروف = شناخته شدهی" خود. از این رو آنان نیز چیزهای دیگری را به عنوان نقطهی اوج آمال و محبوب معرفی میکنند، و دیگر فرقی ندارد که آن محبوب، مال و ثروت باشد، یا شهوت و قدرت، یا علم تجربی و تکنولوژی، یا مُد و ... .
گام نخست شیطنت، تغییر محبوب است:
خداوند متعال، هستی و کمال محض است و انسان را "عاشق کمال" آفریده است؛ پس همگان فطرتاً عاشق کمال [خدا] هستند. یعنی عاشق او هستند و بالتبع هر کمال دیگری را نیز دوست دارند.
ابلیس لعین و سایر شیاطین از نوع جنّ و یا انس؛ نمیتوانند چیز دیگری را خلق کنند، لذا تمام همّ و غمّ آنها این است که در گام نخست، مصداق "محبوب حقیقی" را در نظر بنیآدم تغییر دهند.
از اینرو، دائماً برای هر چیزی، یک نسخه یا مُدل جعلیاش را درست میکنند و به سیاست «این به جای آن»، روی میآورند.
خدایان دروغین، به جای خدای حقیقی – اربابان دروغین، به جای رب حقیقی – پیامبران و مکاتب دستساز و جعلی، به جای پیامبر و دین خدا – پیشوایان و الگوهای کاذب و منحرف، به جای الگوها و امامان حق – "منگرایی" به جای "خداگرایی" – شهوت و لذت مادی گرایی، به جای معادگرایی – تقلید کور، به جای تأسی هدفمند و فکورانه – مراجع دروغین به جای مراجع حقیقی، جهت رجوع و تبعیت مردم در امور گوناگون – دروغ به جای راست – نفاق به جای صداقت – خیانت به جای وفا و امانتداری – رابطه جنسی، به جای عشق و محبت – همجنسگرایی، به جای زوجیت – زنا به جای ازدواج – قتل و جنایت و تجاوز، به جای احیا و عدالت و رعایت حقوق خود و دیگران و ... .
گام بعدی، تغییر محبت به نفرت است:
اما، نه اهداف ابلیس لعین و سایر شیطانها (منحرفهای منحرف کننده)، با تغییر محبوب به صورت کامل محقق میگردد و نه آتش دشمنی، کینه و حرص آنان خاموش میگردد، چرا که خداوند متعال انسان را به "عقل و فطرت" کمال بخشیده و به او "دل = قلب" برای فهم و محبت داده است.
بر اساس قانون تکوینی « إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا - یقیناً باطل نابود شدنی است / الإسراء، 81»، باطل داوم و بقایی ندارد، چرا که اصلاً هستی و کمالی ندارد و به هیچ منبع کمالی نیز متصل نمیباشد؛ لذا تمامی جایگزینهای جعلی، إلههای کاذب و محبوبهای دروغین و تحمیلی، به سرعت از بین میروند و اگر جایگزین دیگری پیدا نشود، حجاب از عقل و قلب برداشته میشود و انسان به محبوب حقیقی دل میبندند و به سوی او میرود.
از اینرو، تغییر محبوب کفایت نمیکند و دشمن سعی میکند که "محبت را متغییر کرده و نفرت را جایگزین آن نماید"!
مثال:
در یک برهه، دشمن (شیطان و شیاطین)، القا میکنند که خطا کردی اگر به خداوند سبحان محبتی داشتی، آن محبت را باید به غیر او اختصاص دهی – هم چنین اگر دین و بزرگان دین خدا را نیز دوست داشتی، خطا کردهای و باید آن محبت را به سایر ادیان بشری اختصاص دهی – همین طور، حب وطن، معنا ندارد و باید محبت خود را به امریکا و انگلیس و سپس حکومت جهانی به رهبری شیطان بزرگ اختصاص دهی – و همین طور دوست داشتن فرهنگ خودت، خانواده، کسب حلال و ... همه تعصبات خالی، جهالت، عقب افتادگی، تهجر و ... میباشد و تو باید دنبال مدرنیسم و پست مدرنیسم و پسا پست مدرنیسم و ... باشی، آن هم به تعریف ما.
در برهه یا گام بعدی، القا میکنند: حال که محبوبت تغییر یافت، باید نسبت به آن چه دوست داشتی و باید دوست داشته باشی، نفرت نیز داشته باشی و این نفرت را نیز بروز و ظهور دهی [همان گونه که در قرآن مجید فرمود: محبت را در مودت به اهل بیت علیهم السلام، بروز و ظهور دهید].
این خودش، ادامهی همان سیاست "جایگزینی" میباشد که اکنون در جایگزینی «نفرت به جای محبت»، خودنمایی میکند.
دنیای پر از نفرت:
به اوضاع جهان امروز نگاه کنید؛ دیگر مسئله "قبول داشتن یا قبول نداشتن" نسبت به یک دین، ملیت، فرهنگ، رفتار، سیاست و بسیاری از شئون شخصی یا اجتماعی و سیاسی و ... مطرح نیست، بلکه "نفرت" جایگزین شده است.
تردیدی نیست که مقابل هر خوبی، بدی وجود دارد – مقابل هر حقی، باطلی وجود دارد – مقابل هر نظمی، بینظمی وجود دارد، مقابل هر نوری، ظلمتی وجود دارد ... و بالاخره آن که مقابل هر محبتی، حتماً نفرتی وجود دارد.
اما، نکته در همان سیاست و استراتژی "جایگزینی باطل به جای حق" در هر مورد، مطلب و مصداقی میباشد.
دشمن با شیوههای گوناگونِ نظری و عملی و البته تبلیغات گستردهی آشکار و پنهان؛ القا میکند که نه تنها محبوبهای باطل را به جای حق بنشان، بلکه نسبت به هر حقی، ابراز نفرت کن!
ابلیس لعین که خود دشمن خداست و محبتش به خدا را به خاطر حب نفس و تکبر، به نفرت مبدل کرد و این نفرت را نیز در اغوای بندگان خدا، بروز و ظهور داد و عملیاتی کرد، از روی دشمنی با انسان و کمال او نیز در پی آن است که آدمیان، پس از تغییر "محبوب"، به حقایق نفرت پیدا کنند و آن نفرت را علنی نمایند.
استراتژی:
تشدید دشمنی با خدا، بدینگونه که انکار یا تکذیبش نکنند، بلکه بگویند هست، ولی به جنگش بروند، برای چیست؟! ترویج اسلام هراسی و بالتبع نفرت از آن برای چیست؟! القای نفرت نسبت به وطن، هموطن، نظام، حکومت، دولت، ملت، فرهنگ خودی، دستآوردهایی که سیاهنمایی میشود، تلخ کردنِ شیرینیها، خانواده و ... برای چیست؟!
برای این است که "جهالت و غفلت" کفایت ندارد، چرا که ممکن است با تذکری (یادآوری آسان یا سخت)، با برملاشدنها، با دیدن عواقب و نتایج انحراف و انتخاب غلط و ...، بیداری و بصیرت ایجاد شود، اما وقتی "نفرت متقابل" به حق ایجاد شد، هیچ تذکر و تلنگری، منحرف را به حق باز نمیگرداند. او میگوید: اگر آن راه غلط بود، به راه دیگری میروم، اما هرگز به این راه باز نمیگردم، چرا که از آن متنفرم. چنان که فرمود: قلوب برخی، نسبت به خدا تنفر دارد (نه این که رد یا انکار کند):
« وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ » (الزّمر، 45)
ترجمه: هنگامی که خداوند به یگانگی یاد میشود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) میگردد؛ امّا هنگامی که از معبودهای دیگر یاد میشود، آنان خوشحال میشوند.
این همان تغییر "محبوب" در گام اول و تبدیل "محبت به نفرت"، در گام بعدی میباشد، و نسبت به هر چیزی همینطور است.
پس، در دوست شناسی و دشمنشناسی – تولا و تبرا – محبت به حق و نفرت از باطل؛ باید آگاه، هوشیار، بصیر و مراقب باشیم. این همان آموزههای مؤکد اسلام عزیز میباشد که به عقل تصدیق میکند و قلب فهم میکند، مگر آن که تعطیل و محجوب گردند.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
چه در اعتقادات، چه در اخلاق و چه در سیاست، گام نخست، تغییر "محبوب"، و گام بعدی "تغییر محبت و تبدیل آن به نفرت" است
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8341.html
- تعداد بازدید : 4790
- 20 دی 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت