پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
*- "فقیه و امیر"، دو معنا، یا بهتر بگوییم که دو مصداق عام و خاص دارند.
فقیه در معنای عام:
فقیه از فقه گرفته شده و در معنای عام، به کسی گفته میشود که دارای فهم است و فهم میکند.
این فهم نیز گاهی مسائل عمومی است، چنان که همگان را به دو گروه تقسیم نموده و راجع به یک گروه فرموده: قلبهایی دارند که با آن فهم میکنند؛ و راجع به گروه دیگر میفرماید: قلبهایی دارند که با آن فهم نمیکنند! اما گاهی موضوع عمومیت ندارد، مثل فهم علوم گوناگون [مانند:ریاضی، فیزیک، شیمی، ادبیات، حقوق و ...]؛ پس بر مبنای این تعریف، هر دانشمندی، "فقیه" در علم خود میباشد.
فقیه در معنای خاص:
فقیه در معنای خاص اسلامی، به کسی میگویند که در علوم اسلامی و از جمله "فقه و اصول"، تحصیلات تخصصی نموده و اکنون به درجهی فقاهت و اجتهاد رسیده است. مانند دانشمندی که در رشتههای دیگر، به درجه دکترا و فوق دکترا برسد. رشتهی تخصصی این گروه، فقه، یا همان احکام، یا همان "حقوق در اسلام" میباشد.
امیر در معنای عام:
امیر در معنای عام، به کسی میگویند که مدیریتی کوچک و یا بزرگ را بر عهده دارد، بالتبع زیر مجموعه دارد و به آنها "امر" مینماید. به قول ما "دستورالعمل"هایی جهت اجرا و انجام صادر میکند و زیر مجموعه باید از آنها تبعیت نماید.
بنابراین تعریف عام، مدیر یک شرکت یا کارخانهی تولیدی نیز امیر همان مجموعه میباشد و یا مربی یک تیم ورزشی، امیر زیر مجموعهی خودش میباشد.
امیر در معنای خاص:
امیر در معنای خاص، به کسانی گفته میشود که در عرصهی حکومت، جایگاه و منصب مدیریتی دارند؛ حال خواه فرماندهی یک گردان یا لشکر باشند، خواه رییس جمهور، وزیر، مدیر کل و یا رییس اداره باشند، و یا شهردار، فرماندار و ... .
فقیهِ امیر:
فقیه به معنای خاص، ممکن است امیر باشد، ممکن است نباشد. چنان که امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، هم فقیه بودند و هم امیر حکومتی؛ یا در عصر ما، حضرت امام خمینی رحمة الله علیه و مقام معظم رهبری، امرایی از فقها محسوب میگردند.
هم چنین؛ فقیهانی در طول تاریخ بودهاند که هیچ کدام امیر نبودند؛ چنان که هر دو فقیه و امیر معاصرِ مذکور، قبل از انقلاب فقیه بودند، اما امیر نبودند؛ و یا حتی فقهایی که امروز هستند، اما به جهت آن که نظام حکومت اسلامی استقرار یافته و بر اساس آن و منطبق با احکام شرع، مسئولیت حاکمیت سیاسی و حکومتی، بر دوش یکی از فقها گذارده شده، مابقی، فقیه هستند، اما نقش امارت حکومتی ندارند.
امیرِ فقیه:
امیر نیز ممکن است خودش فقیه باشد یا نباشد. به عنوان مثال: مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوای مسلح (امیر) هستند و فقیه نیز میباشند؛ اما مرحوم شهید صیاد شیرازی، امیر و فرمانده بودند، اما فقیه نبودند. یا امروز رییس جمهور و وزراء، شهرداران و فرمانداران و اکثریت مدیران حکومتی و مملکتی، و همچنین امرای ارتش، سپاه، نیروی انتظامی و ... امیر هستند، اما فقیه نیستند.
نتیجه:
بنابراین، در حدیث ارزشمند مذکور فرمود که اگر این دو گروه اصلاح شوند، جامعه اصلاح میشود و اگر فاسد شوند، جامعه فاسد میگردد.
بدیهی است که این توصیف و شرط، هم در معنای عامِ «فقیه و امیر» صادق است و هم در معنای خاص آنها، منتهی تردیدی نیست که زمام امور به دست فقیهان در دین و امیران در حکومت میباشد.
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه