در شبکههای اجتماعی نوشتهاند: «اگر شیطان همه انسانها را وسوسه میکند، پس خود شیطان را چه کسی وسوسه کرد که در برابر فرمان خدا بیایستد و به انسان سجده نکند؟ اگر جهل موجب وسوسه شیطان شد، پس طبق اصل تعدی، جهل ما را وسوسه میکند؛ پس چه نیازی به وجود شیطان است؟» پاسخ چیست؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): بسیاری برای تداوم گمراهی، نه تنها هیچ نیازی به شیطان ندارند، بلکه خودشان شیطان دیگران میشوند.
●- اگر به این سؤالی که در چند خط کوتاه طرح شده دقت نماییم، متوجه میشویم سؤالی است مربوطه به انسان، شیطان، عقل، جهل، نفس ... و التبه همه از منظر روابط انسان با خودش، با خدا، با شیطان و مبحث عبودیت یا نافرمانی و معصیت!
حال برای پاسخ چه باید کرد؟ یک کتاب در باب انسان شناسی و شیطان شناسی نوشته شود؟ یا بحث عقل و نفس، در چندین کتاب شرح داده شود؟ و سپس در کتابی مستقل به چگونگی رابطهی اینها با هم پرداخته شود و... ؟!
بدیهی است که در این مختصر نمیشود پاسخ تفصیلی دارد، اما شاید توجه به چند نکتهی مهم، که آن نیز به اجمال و اختصار بیان میشود، راهگشا باشد.
عقل و جهل:
اگر چه ما در محاوره به هر گونه نادانی "جهل" میگوییم، اما در اصل، جهل در مقابل عقل است و نه در مقابل علم. چنان که در آیات قرآن کریم نیز به وضوح تفکیک شده است. برخی از آیات و نشانهها را میفرماید برای تذکر (یادآوری) است – برخی دیگر را میفرماید: برای تفکر است – برخی برای تعقل - و برخی برای دانستن (علم).
بنابراین، فرق گذاشته است بین بیعقلی (لَا يَعْقِلُونَ) – با – ندانستن (لَا يَعْلَمُونَ) – و با فراموشی، بیتوجهی و غفلت (هُمُ الْغَافِلُونَ) ... و البته ظهور و بروز تمام اینها در "عمل" میباشد.
در مجموع میفرماید: کسی که سمع و بصر را به کار نیانداخت تا علم بیاموزد، عقل را به کار نیانداخت تا بشناسد، پرده از قلب برنداشت تا ایمان بیاورد و متذکر گردد؛ میشود مانند یک حیوانی است که از اعضایی چون مغز، چشم، گوش و قلب برخوردار میباشد، اما چون فقط زندگی حیوانی میکند، هیچ نمیفهمد، درک نمیکند، توجه ندارد و کلاً غافل است؛ و چون «نعمت سوزی و فرصت سوزی کرده»، جایگاهش آتش است:
« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ » (الأعراف، 179)
ترجمه: به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها] یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند، و) نمیفهمند؛ و چشمانی که با آن نمیبینند؛ و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همهگونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)!
عقل و نفس:
کار "عقل" شناخت است و البته تقسیماتی دارد، مانند عقل نظری – عقل عملی – عقل دینی - عقل برهانی – عقل تجریدی – نیمه تجریدی و ...؛ که انسان از خدا و معادشناسی گرفته، تا علوم ریاضی یا بسیاری از امور حیات و زندگیاش (عقل معاش) را با همین عقل میشناسد.
اما کار "نفس" که از "شهوت و غضب حیوانی" نشأت میگیرد، ایجاد میلها و انگیزهها برای مایحتاج بدن حیوانی و زندگی در دنیا میباشد.
بدیهی است اگر انسان، عنان خود و فرمانروایی بر مملکت وجود خود را به "عقل" بسپارد، بر اساس شناختهای درست حرکت میکند و اگر به نفس حیوانی بسپارد، عقل و قلب تعطیل و مدفون شده و نفس فرمانروایی میکند، حال چه شیطان دیگری باشد و او را بیرون وسوسه نماید و یا نباشد.
نفس خواهش نمیکند:
نفس حیوانی، چه در حیوان و چه در انسان، پیشنهاد و درخواست نمیدهد و خواهش و تمنا نیز نمیکند، بلکه مستبدانه فشار میآورد تا تحمیل کند (عین حکومتهای جابر بیرونی)؟
هیچ نفسِ شهوت جنسی، به صاحبش نمیگوید: «لطفاً مرا ارضا کن» - هیچ نفسِ خوردنی، نمیگوید: «لطفاً چیزی بده بخورم»؛ معدهی خالی، به لحاظ فیزیکی، با ترشح اسیدها و ...، از گرسنگی و نیاز بدن به خوردن یا آشامیدن خبر میدهد و اگر صاحبش توجه نکرد، ظهور ضعف عمومی در تمام بدن، پدیدار میگردد، اما اشتهای نفسانی، با گرسنگی و تشنگی فرق دارد، گاه انسان سیر و سیرآب میشود، اما اشتها هم چنان باقیست و اگر دست میکشد، چون دیگر نمیتواند بخورد یا بیاشامد - و این نفس، در مشتهیات خود، هیچ خواهشی نمیکند. هم چنین است، میل به شهرت، قدرت، ثروت و ...، البته از بُعد نفسانی.
استیلای نفس:
استیلای نفس، بر مملکت وجود، مطلوب روح (عقل و قلب) آدمی نمیباشد و با فطرت او سازگاری ندارد؛ از این رو، همیشه بین عقل و نفس، یک نزاع و جدالی در کار هست، خواه شیطان باشد و او نیز از بیرون وسوسه کند، یا نباشد.
نفس برای حاکمیت خود، ابتدا باید (مثل هر حکومت دیگری)، زمینهسازی کند؛ پس تمایلاتش را بروز میدهد. تمایلاتی که طبیعت آنها، نیازهای زندگی انسان در دنیاست و بد نیستند.
اما، از آنجا که راه توجه و تحقق این تمایلات، گاه با عقلانیت همخوانی ندارد، سعی میکند حقیقت امر را پوشش دهد. [فرض کنید، مانند زهری تلخ و مضر، در یک کپسولی خوش رنگ و خوش مزه]؛ چنان که حکومتهای مستکبرانهی بیرونی نیز همین کار را میکنند! دموکراسی، حقوق بشر، صلح و رفاه عمومی، جنگ پیشگیرانه، مبارزه با خشونت و تروریست و ...، همه حکم همین کپسولهای خوش رنگ و خوش مزه را دارند.
در کارگاه نفس، این پوشش دادن، کار «نفس مسوّله» میباشد که با «نفس اماره» متفاوت است. "تسویل" یعنی زشت را زیبا، بد را خوب و مضر را مفید نشان دادن. مانند تبلیغ هر باطلی؛ از بیدینی به نام روشنفکری گرفته - تا ربای بانکی، به نام اقتصاد و سو – تا رواج فساد و فحشا، به نام آزادی و لذت! اینها همه در کارخانهی "روکشسازیِ نفس مُسوّله" ساخته و پرداخته میشوند.
بنابراین، ابتدا نفس مسوله در هر انسانی، زشت را برایش خوب جلوه میدهد و وقتی انسان غفلت کرد و تابع نفس شد، این نفس حکومت کرده و امر میکند [نفس اماره]؛ چه شیاطین دیگری باشند و به کار بیایند و یا نباشند و به کار نیایند.
شیطان و شیاطین:
ابلیس از اجنه بود و این گروه نیز از قوه اختیار و انتخاب برخوردار هستند، پس مؤمن و کافر دارند. کافران آنها، شیطان میشوند، چنان که کافران انسانها نیز شیطان میشوند. شیطان یک واژه عمومی، برای دور شدگان از رحمت الهی، منحرفها و منحرف کنندگان میباشد.
پس، ابلیس و سایر شیاطین از گروه جنیّان نیز "نفس مسوّله و نفس اماره" دارند، که بد را در وجود خودشان، به آنها خوب نشان میدهد.
ابلیس لعین، به خاطر نافرمانی و سجده نکردنش از آن مقام اخراج نگردید، بلکه به خاطر "تکبرش – خود برتر بینیاش"، نافرمانی کرد و به همان خاطر اخراج گردید.
انسان نیز خطاها و گناهان بسیاری را مرتکب میگردد، اما اگر "تکبر" نکند، حتماً متوجه و متذکر و پشیمان میشود و به استغفار و توبه روی آورده و بخشیده میشود. اما همان طور که تکبر شیطان اجازه نداد که وقتی خداوند سبحان از پرسید که چرا سجده نکردی؟ بگوید: اشتباه کردم، ظَلمتُ نَفسی، استغفروا الله و اتوب الیه و ...، بلکه متکبرانه به خودش حق داد، تکبر انسان نیز مانع از طلب مغفرت و توبه (بازگشت) او میگردد. چنین انسانی، هیچ گاه نمیگوید «خطا کردم و ببخشید»، بلکه میگوید: «حق با من است و خوب کردم و بهترین همین است که من میکنم! و اگر حتی رأی و امر خدا و پیامبر (ص) نیز خلاف رأی و امر خودم است، [العیاذ بالله] آنها اشتباه میکنند، نه من!»
بنابراین، جنیان و شیاطین جن نیز نفس مسوله و نفس اماره دارند، و انسان نیز چنین است و نفس کار خودش را میکند، چه ابلیس و سایر شیاطین باشند یا نباشند.
انداختن گناه به گردن دیگران، از جمله شیطان:
انداختن گناه به گردن دیگران برای توجیه و تطهیر خود نیز یک خوی ابلیسی میباشد که از همان "تکبر" نشأت میگیرد. متکبر میگوید: در من که اشکال، ایراد و نقصی نیست، پس اگر امر نامطلوبی واقع شد، حتماً باعث و بانیاش دیگران هستند!
●- ابلیس رجیم، پس از آن که دید در مقابل خداوند علیم و حکیم، هیچ راهی برای توجیه تکبر و گناهش باقی نمانده و در ضمن تکبرش به او اجازه عذرخواهی نداد، سببیت گناهش را متوجه خداوند سبحان نمود و گفت: « رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي ... – پروردگارا! حال که تو مرا گمراه ساختی .../ الحجر، 39».
●- انسان نیز اگر عقل و قلب را مدفون کند و عبد و مطیع نفس حیوانیاش گردد، همین کار را میکند، چنان که اگر از کودکی بپرسند: چرا تکلیفت را انجام ندادی، بهانهها میآورد؛ و اگر بپرسند: چرا نمره نیاوردی؟ از معلم، تا همکلاسیها، تا پدر و مادر، تا سرگیجه به وقت امتحان و ... را بهانه میآورد.
●- در امر گناه نیز چنین است. انسان خودش را تطهیر کرده و میگوید: «علت اصلی تمامی گناهان من، شیطان است»، در حالی که شیطان کاری جز دعوت به باطل نکرده است و هیچ تسلطی هم به انسان ندارد، بلکه گناه متوجه خود انسان است که دعوت حق را نپذیرفته، به آن پشت کرده و نسبت به دعوت به باطل، میل و رغبت نشان داده است.
●- شیوهی دشمنی شیطان درون نیز مانند دشمنان و شیاطین بیرونی میباشد. این شیاطین درونی و بیرونی، هیچ گاه به عقل راهی ندارند؛ لذا از ابتدا از همان راه "نفس مسوّله" وارد میشوند و بر آتش این نفس فوت میکنند تا شعلهورتر گردد. وقتی نتیجه داد، "نفس اماره" حاکم میشود و انسان محکوم نفس امارهی خودش میگردد و بالتبع بندگی نفس خودش را میکند؛ وگرنه طبق صریح آیات قرآنی و حکم عقل، ابلیس لعین و سایر شیاطین جنّ و انس، هیچ تسلطی بر انسان مؤمن و متوکل ندارند [امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، یعنی همین]؛ بلکه سلطهی آنان بر کسانی است که خودشان ولایت (سرپرستی و اطاعت) آنان را پذیرفتهاند (النحل، 99 و 100)
« أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ » (الجاثیه، 23)
ترجمه: پس آيا ديدى كسى را كه هوای نفس (هوس) خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته (پس از اتمام حجت) گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديدهاش پرده نهاده است آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد آيا پند نمىگيريد.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
فضای مجازی: اگر شیطان انسان را فریب میدهد، خود شیطان را کی فریب داد تا نافرمانی کند؟! اگر سبب جهل اوست، پس در ما نیز چنین است؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8479.html
- تعداد بازدید : 3272
- 27 اسفند 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون