چرا برخی از اعمال و رفتارها و ... زیبا و مطلوب هستند؟ و برخی دیگر زشت و ناپسند؟ (الکترونیک / تهران)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): این سؤال را در عرصههای گوناگونی چون "حکمت، فلسفه و حقوق"، یا حتی انسانشناسی، جامعهشناسی، رفتارشناسی و ...، میتوان مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
اگر چه به اصطلاح فیلسوفان در فلسفههای امروزی غرب، سعی دارند القا کنند که همه چیز اعتباری و نسبی است و هیچ حق و باطل، یا زشتی و زیبایی و بد و خوبی وجود ندارد! اما این شعارهای غیر منطقی، هیچ کدام جنبهی عقلی، علمی، فلسفی، حقوقی و ... ندارند، بلکه همه برای عوامفریبی در توجیه ظلم توسط نظام سلطه میباشد، اگر چه در غالب بحث فلسفی، جامعهشناسی، رفتارشناسی و ... مطرح گردند!
انسان و عشق به هستی:
انسان، عاشق هستی میباشد و از نیستی متنفر است. ریشه این عشق، فطری است، چرا که هستی محض خداوند متعال است و انسان را عقلاً و فطرتاً عاشق خود آفریده است [اگر چه برخی در مقام مصداق هستی، بدل زنند].
**- بنابراین، آدمی هر آن چه را که هستی ببیند، زیبا میبیند و هر آن چه را نقص و نیستی بداند، زشت قلمداد مینماید. زشتی، نبودن زیبایی است – چنان که جهل، نبودن علم است – یا – فقر، نبودن ثروت و ضعف، نبودن قوت و قدرت است.
انسان و عشق به کمال:
انسان، کمال شناس و عاشق کمال آفریده شده است. این شناخت و عشق، که مبدأ انگیزه و موتور حرکت انسان میباشد، در هر مقوله و امری، از کل تا جزء، یا مادی و معنوی جریان دارد.
همانگونه که شناخت، محبت و عشق به خداوند سبحان، که هستی و کمال محض است، سبب تلاش انسان به سوی رشد و تعالی خودش جهت تقرب به او میگردد، شناخت دنیا (علوم تجربی و ...) و محبت و علاقه به زندگی دنیوی نیز سبب تمامی تحرکات درست و غلط انسان در این عالم، جهت رسیدن به محبوبها و خواستههای دنیویاش میگردد. حتی کسی که مرتکب عمل زشت و خلافی میشود، آن را برای خود منفعت و کمالی فرض کرده است و به خاطر دوست داشتن آن کمال فرضی، در جهت ارتکاب خلاف اقدام میکند.
« إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا » (الأنسان، 27)
ترجمه: آنها زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند، در حالی که روز سختی را پشت سر خود رها میکنند!
**- بنابراین، آدمی، هر آن چه را که کمال بداند و یا فرض کند (اگر چه خطا)، آن را زیبا میبیند و هر آن چه را که ضعف و نقص (مقابل کمال) یا مانع رسیدن به آن شود را "زشت" میبیند.
انسان و هدف:
هیچ موجودی بدون حکمت و هدف آفریده نشده است و تمامی موجودات به سوی هدف خود روان هستند. این حرکت کلی، تکوینی و خارج از اختیار میباشد، مانند حرکت زمین و آسمانها و تمامی مخلوقات در خلقت – اما در موجوداتی که کم و بیش اختیاری دارند، با اراده و انتخاب صورت میگیرد.
یک حیوان درنده، شکارش را با اراده انتخاب میکند و هدفش نیز سیر کردن خودش و یا نسلش (کره، طوله، جوجه و ...) برای بقا میباشد، اگر چه منشأ اراده و اختیار او، همان غریزهی حیوانی میباشد.
در این میان، انسان، از اختیار و ارادهی فوقالعادهای نسبت به تمامی موجودات برخوردار میباشد، لذا ضمن حرکت اجباری به سوی هدف تکوینی؛ هدفگذاریها و انتخابهای اختیاری و ارادی دیگری نیز دارد.
**- بنابراین، آدمی، اهداف غایی و مقطعی را بر میگزیند و به سوی رسیدن به آن اهدافش حرکت میکند.
بیتردید، انتخاب و اتخاذ این اهداف، بر اساس همان عشق به هستی و کمال صورت میپذیرد (اگر چه در مصداق خطا کند)؛ لذا اهدافش (چه خدا باشد و چه دنیا) را زیبا میبیند - هر آن چه سبب موفقیت او در رسیدن به هدفش باشد را نیز زیبا میبیند و هر آن چه مغایر، مزاحم و مانع باشد را "زشت" قلمداد مینماید.
انسان و اخلاق:
به مواضعی که انسان نسبت به هدف غایی و اهداف مقطعی خود و هر چیزی میگیرد، "اخلاق" میگویند. اخلاق موضعگیری است. چه در موضوعی چون توحید و شرک، و چه در موضوعات جزئیتر و کوچکتر. چنان که موضع گیری انسان، در مقابل یک نظام سیاسی (حق یا باطل – عادل یا ظالم)، اخلاق سیاسی اوست و موضعگیری انسان در مقابل یک جرعه آب (حرام باشد یا حلال) نیز موضعگیری (اخلاق) اوست. لذا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند که من برای مکارم اخلاقی مبعوث شدهام. یعنی برای شناخت اهداف زیبا و موضعگیری نظری یا عملی زیبا در برابر آنها.
**- بنابراین، انسان بر اساس عقل، علم و وحی، مواضع و اخلاق و بالتبع رفتار و عمل را نیز به «زیبا و زشت» تقسیم کند.
انسان و خیر و شرّ:
همین محبت و عشق به کمال و هستی، سبب میگردد تا آدمی بین "خیر و شرّ"، تفاوت، تضاد و تفکیک قایل شود. آن چه به او کمال و هستی (منفعت) میبخشد را "خیر" و زیبا بداند و آن چه سبب اخذ کمال و هستی (چه مادی و چه معنوی) از او میگردد و یا مانع رسیدنش به کمال بالاتر میگردد را "شرّ" و زشت بداند.
**- بنابراین، چون هستی زیباست و نیستی ظلمت است و انسان هستی را دوست دارد؛ اهداف، نیات، مقاصد و اعمال خیر را "زیبا" میبیند و شرّ را زشت میبیند.
انسان و حقوق:
از آنجا که هستی "حق" است و انسان نیز به حق آفریده شده و عاشق هستی و کمال است، حق و بالتبع حقوق را نیز دوست دارد و آن را "زیبا" میبیند و در مقابل، هر چه با حق مغایرت داشته باشد (باطل، ظلم، کار غیر حکیمانه و ...)، را "ناپسند و زشت" محسوب مینماید.
●- یک جنایتکار، متجاوز، سارق و چپاولگر نیز مدعی میشود «آن چه میکنم، حق من است»! و اگر به حقوق حقیقی یا حتی آن چه به ناحق، حق خود دانسته، تعرضی شود، بر نمیتابد؛ چرا که "حقگرایی"، فطری میباشد.
آیا نظامات فرعونی در اعصار گذشته، و یا نظامات سلطه در عصر حاضر، هر آن چه میکنند را حق خود نمیدانند؟! آیا حاضرند آن چه را که در کنوانسیونها و یا تعهدات بینالمللی بر دیگران دیکته میکنند، خودشان نیز بپذیرند و عمل کنند – آیا به دیگران حق میدهند که اموال آنان را بلوکه کرده و یا چپاول کنند و یا تحریم اقتصادی را تحمیل کنند و یا به خاک و سرمایههای مادی و معنوی آنان تعرض کنند؟! یا میگویند: «من حق دارم، اما شما حق ندارید»؟!
**- بنابراین، چون انسان فطرتاً "حقگرا" آفریده شده است، "حقوق" را دوست دارد و گرایشش به قانونمندی و عدالت نیز به خاطر همین است که ضوابط و شرایط برای رسیدن به حقوقش فراهم و مساعد گردد. لذا آن چه حق باشد را "زیبا" و آن چه در مقابل حق (باطل و ظلم) باشد را "زشت" میداند و میبیند.
انسان و عقل و علم، در تشخیص زیبا و زشت:
اگر انسان در فطرت و سرشت خود، عاشق هستی، کمال، زیبایی و حقوق میباشد؛ حال سؤال این است که حقیقت هستی، کمال و حق چیست؟ حقوق چگونه وضع، تبیین و شناخته میشوند؟! یا به مفهومی دیگر: "زیبا" کدام است و "زشت" کدام است؟!
عقل – اولین ابزار شناخت انسان، همان عقل اوست که از علوم و ملاکهای اولیهای که اصطلاحاً به آن «بدیهیات اولیه عقلی» گفته میشود، برخوردار میباشد. به عنوان مثال: عقل، قاعدهی علیت را میپذیرد و تناقض را نمیپذیرد.
**- بنابراین، اگر موضوعی و امری به "حق" بود، آن را میپذیرد و اگر "باطل" بود، آن را نمیپذیرد و تأیید نمیکند. چنان که قلب نیز هستی و زیبایی را فهم کرده و دوست دارد و نیستی و زشتی را نیز درک میکند و آن را دوست ندارد.
عقل و قلب، در اصل ساختار خود، خطا نمیکنند. به همین دلیل در احادیث به عقل، "حجت درونی" گفته شده است. لذا تمامی خطاها، به خاطر ضایع، محجوب و محبوس شدن عقل و قلب، به خاطر سلطهی نفس حیوانی بر مملکت وجود میباشد.
علم – اما عقل، به نور علم میبیند – خواه علوم حضوری، خواه علوم حصولی، خواه علوم مادی و تجربی و خواه علوم معنوی و یا حتی علوم غیبی و وحی ... - که ابزار حصول علم نیز "سمع و بصر" میباشد.
به عنوان مثال: به حسب مادی و ظاهری، اگر کسی کور باشد و نبیند، تشخیص نمیدهد که کدام رنگ برای این شیء مناسبتر و زیباتر است – و اگر گوش کر باشد و نشنود، تشخیص نمیدهد که کدام کلام، صوت یا نوا، زیباتر میباشد؟ چشم و گوش باطن نیز همین طور عمل میکنند.
وحی – اما انسان نمیتواند تمام عالم هستی و وجود خودش را مطالعه علمی نماید و کمال و نقص - خیر و شر - منفعت و ضرر و زشتی و زیباییها را بشناسد و بر اساس آن برای تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی خودش و دیگران، حق و حقوق تعریف نماید.
حق و حقوق، باید منطبق با حقیقت انسان و جهان باشد، نه منطبق با مصوبات و یا در نهایت رأی اکثریتی که ممکن است چند روز یا چند سال دیگر تغییر کند و یا در جامعه کوچک و بزرگی، اکثریت به چیزی رأی دهند و در جامعه دیگری به مغایر آن!
**- از اینرو، خداوند متعال، نقص علم بشر و ناتوانی او در حصول تمامی علوم را، با علم "وحی" جبران نموده است. با وحی به او یاد میدهد که چه کند تا "عقل، قلب، سمع و بصر" او، درست کار کند و ناکارآمد نگردد، و سپس حقایق عالم هستی را به گونهای که با سمع و بصر اخذ گردند - با عقل تصدیق شوند - با قلب فهم شود و ... به او تعلیم میدهد؛ تا کمال و نقص – حق و باطل و زیبایی و زشتی و را بشناسد و چه باید کردها و نکردها (حقوق) را برایش وضع و تبیین میکند، تا در عمل نیز خیر و شر – منفعت و ضرر – و زیبایی و زشتی را به هم در نیامیزد.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
●- چرا برخی از اعمال و رفتارها و ... زیبا و مطلوب هستند؟ و برخی دیگر زشت و ناپسند؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8507.html
- تعداد بازدید : 2945
- 17 فروردین 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون