شبهات در مورد فرمان "آتش به اختیار" در فضای مجازی / رهبر مردم را شقه شقه نمیکند / به خودی و غیر خودی تقسیم نمیکند / کینه شخصی را مبنای سیاستگذاری قرار نمیدهد و ...؟ پاسخ چیست؟ (کاربران متعدد)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): مخالفین و دشمنان اسلام، مسلمانان، ایران و ملت ایران، زیاد هم با اصطلاح "آتش به اختیار" بیگانه و ناآشنا نیستند، چرا که خود از همان ابتدای امر، "آتش به اختیار" عمل کردهاند؛ تا آنجا که حتی به "عقل و انصاف" نیز کمترین اختیاری ندادهاند و نمیدهند.
آتش سربازان جبههی باطل در میدان جنگ نرم نیز همچون آتش آنها در جنگها و ترورهای مسلحانه میباشد. آنها چنان که در جنگ سخت، با بمبارانها، انفجارها و ترورها، هر کس را که بخواهند در کوچه، خیابان، مدرسه، بیمارستان، مسجد، حرم و ... میکُشند، در جنگ نرم نیز دهانشان را به فرمان دشمن درون (نفس) و دشمن بیرون (شیاطین داخلی و خارجی)، با اختیار تمام باز کرده و هر چه به دهانشان بیاید، علیه خدا، پیامبر، امام، قرآن، ولایت، امامت، اسلام، ایران، مقام معظم رهبری، شهداء، ارزشها، مقدسات و ... میگویند!
●- این یعنی آتش به اختیار؛ منتها تفاوت آنها این است که علیه جبهه حق میجنگند و برای باطل آتش میریزند، اما افسران و سربازان خدا (جبهه حق) نه چنین کاری را میپسندد و نه اجازهی آن را دارند؛ لذا چارچوبهای عقل، وحی، منطق، شعور، بصیرت، اخلاص، خیرخواهی، اخلاق، شجاعت، ایثار، صبر، ولایت و در نهایت « أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ » بر آنها محیط میباشد؛ لذا بین خودی و غیر خودی، دوست و دشمن و بالاخره حق و باطل، فرق میگذارند.
الف – کدام انسان عقل و حکیمی، بین خودی و غیر خودی و دوست و دشمن فرق نمیگذارد؟!
ب – آیا کسی که دوست و دشمن را یکی ببیند سفیه و یا خائن نیست؟! آیا جدا کردن خطوط، مرزها و صفوف حق و باطل و یا دوست و دشمن از یک دیگر، شقه شقه کردن مردم است؟!
ج – چقدر پُر رو و وقیح هستند که انتظار دارند به رغم دشمنیهای ریشهای با مردم، باز هم آنان جزو مردم حساب شوند؟! از کِی تا حالا و در کدام منطق یا سیستمی، ستون پنجم نیز "مردم" محسوب شدهاند؟!
د – آیا فرمان مقابله با دشمن، "کینهی شخصی" است؟! وقتی ملاک و معیار تمامی سیاستها خدا، اسلام، قرآن کریم و نظام جمهوری اسلامی ایران است، "کینه شخصی" چه معنا و مفهومی دارد. خوشا به حال کسانی که چون مقام معظم رهبری و یاران صدیق او، تمامی اهداف شخصی و اجتماعی، گرایشات، تمایلات، عواطف، احساسات، تفکرات و ارادهها و تصمیمها و رهنمودهایشان، یکپارچه، موحدانه و مخلصانه، خدایی شده است، لذا نه تنها برای "خود" چیزی نمیخواهند، بلکه خود را فدای اسلام و مسلمین کرده و میکنند.
کد سرکوب!
از کِی و در کدام سیاست و یا فرهنگ لغتی، خدمت به دشمن و جنگیدن به عنوان ستون پنجم در میدان جنگ نرم و به نفع دشمن، «فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی» نام گرفته است؟!
بله، در جنگ نرم، امریکا، انگلیس و صهیونیسم بینالملل و نوکرانی چون سعودی و یا عوامل آنها در هر کشوری نیز «فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی» انجام میدهند، چنان که معاویه، یزید، چنگیز و هیتلر نیز چنین میکردند. اما آیا انتظار میرود که جبههی مقابل این را جنگ نبیند و بگوید: «اینها فعالیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی» دارند، پس نباید با آنها مقابله نمود؟!
مگر دفاع یک ملت از حقوق فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود، "کد" لازم دارد که به فرمان "آتش به اختیار" میگویند: «کُد سرکوب»؟! خیر، این مقابله، حکم عقل سلیم و دستور وحی است و البته رهبر و فرمانده نیز ضمن هشدار، رهنمود و تذکر، به صراحت فرمان «آتش به اختیار» دادند، نه این که کُد داده باشند. مسئله از "کُد دادن" گذشته است.
فرمان آتش به اختیار چیست؟
"آتش" همان حملهی قاطع و نابود کننده به دشمن است. آتش است، نه دسته گُل محبت!
برخی در مقابل دشمنانِ تا به دندان مسلح خود در جنگ نرم و سخت، لبخند، گل، شیرینی، پسته، فرش و باز شکاری و عقاب ایرانی، هبه میکنند - برخی (مانند دوره قاجار و پهلوی، خاک مملکت را نیز تقدیم میکنند - برخی دیگر امتیاز مالکیت و مدیریت دار و ندار خود را دو دستی و حتی داوطلبانه تقدیم میکنند ...(؟!) و برخی دیگر که عاقل، حکیم و بصیر هستند، در مقابل آتش دشمن، آتش میکنند.
اما، در هر عملیاتی، آتش باید به فرمان فرمانده عملیات باشد؛ نه قبل از فرمان او باید آتش گشود و نه هنگام فرمانش صبر، تأمل و غفلت جایز است؛ که نتیجه جلو زدن یا عقب ماندن، شکست است.
گاهی در کوران عملیات جنگ سخت، خواه در جبههها باشد و یا جنگهای خیابانی، درگیریهای پلیسی ... و یا در کوران درگیری در عرصه جنگ نرم، شرایط به گونهای میشود که معطلی برای کسب اجازه و فرمان جایز نیست. در اینجا فرماندهی، دستور آتش به اختیار میدهد؛ یعنی افسران و سربازان، هر کجا دشمن را دیدند، بزنند و معطل کسب اجازهی موردی نشوند.
دو نکته در فرمان مقام معظم رهبری:
یک - ایشان فرمودند: « گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعاً آدم گاهی اوقات احساس میکند. »
این دستگاههای مرکزی فکر، فرهنگ و سیاست کدامند؟! آیا بدنهی مردم هستند؟ یا خیر، بلکه دستگاههای مرکزی، یعنی نهادها، سازمانها و ارگانهای رسمی و مسئول و در رأسشان «مجلس و دولت»؟! آیا تبیین شرایط از این صریحتر و روشنتر؟!
دو – ایشان فرمودند: « ناگهان میبینید مثلاً فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، میشود مسئلهی اصلی؛ نامهنگاری میکنند! پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئلهی اصلی را از مسئلهی فرعی تشخیص نمیدهد و یک مسئلهی اصلاً بیاعتبارِ بیاهمّیّت فرعی را بهعنوان یک مسئلهی اصلی، درشت میکنند. وقتی اینجوری دستگاههای مرکزی اختلال دارند، آنوقت اینجا جای همان "آتش به اختیاری" است که عرض کردم. »
بازنگری یک واقعیت:
منظور از "فرض"، در اینجا تصور ذهنی یک واقعیت رخ نداده نیست، بلکه یعنی یک نمونه، از دهها و صدها نمونه؛ چنان که ایشان به مثالهایی در مصادیق واقعی اشاره نمودند.
●- فرض کنید، یعنی کم تأمل کنید و با بصیرت بنگیرید که چه اتفاقی افتاده و پیامدهایش چیست؟!
در حالی که مملکت ما از درون با مشکلات عدیدهی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... مواجه است؛ شش نامزد برای ریاست جمهوری این کشور دور هم جمع میشوند تا نقطهنظرهای خود را برای رشد، پیشرفت، اصلاح، برون رفت از مشکلات داخلی و بین المللی و ... ارائه دهند، ناگهان یکی از آنها [آقای روحانی]، میگوید: «چرا دعای ربنای شجریان پخش نمیشود»؟! و سپس اعوان و انصار برای پخش آن نامهنگاری نیز میکنند! گویی که اولاً مشکل فرهنگی این مملکت و ملت، فقط دعای ربنای شجریان میباشد – و گویی که مردم تا زنده هستند، حتماً واجب است که به دعای قبل از افطار شجریان گوش کنند تا روزهی آنها مقبول افتد – و گویی که اگر این دعا پخش شود، دیگر هیچ مشکل فرهنگی خاصی باقی نخواهد ماند!
این همان تبدیل کردن فرعیات دست چندم است که توسط مسئولان عالیرتبه و در رأس آنها رییس قوه مجریه [رییس جمهور]، به یک مسئلهی اصلی و قابل طرح در چنین مناظرهای مبدل میگردد!
آیا طرح این موضوع، در چنین مناظرهی حساسی، اهانت به شعور و سخیف کردن مطالبات این ملت نمیباشد؟!
نگرانی دشمنان از چیست؟
تا کنون دشمنان شناخته شده و نشدهی این ملت در جنگ نرم، از مسئولان گرفته تا احزاب، جریانها، جبههها، افسران و سربازان و پیادهنظامشان، به فرمان شیاطین درونی و بیرونی خود، در حالت "آتش به اختیار" عملیات میکردند؛ اما، نیروهای جبههی حق، برخی به خاطر ایمان و تقوا، برخی دیگر از روی بصیرت، برخی از روی احتیاط، برخی از روی ترس، برخی از روی تنبلی و غفلت و بیخیالی و در نهایت خوشباوری، در حالی که دشمن و عملیات او را میدیدند و صدمات و جراحات آتش او را به جان خود درک میکردند، میگفتند: «ما نباید سر خود کار کنیم و باید ببینیم که رهبر چه میگوید»؟! البته بسیاری از آنان نیز پس از شنیدن مواضع و فرمان رهبری نیز هیچ کاری نکردند و فقط گفتند: «دیدید آقا چه گفت؟! دیدید چگونه پاسخ داد؟! دیدید چه موضعی گرفت، آفرین، ماشاء الله»! این نهایت درک، شعور، بصیرت، حزباللهی بودن، حضور سربازی و حضور به موقع و فعال آنان در میدان است!
اکنون مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا در جنگ نرم و سخت، در میدان جنگ نرم، فرمان "آتش به اختیار" داده است، نه به یک قشر خاص، بلکه به تمام مردم و به ویژه جوانان و دانشجویان، که باید افسران جنگ نرم باشند. پس خوف، نگرانی و دغدغهی دشمنان شما، از همین است.
این فرمان، یعنی هی نگویید: «حرکتی نکنید و منتظر باشید ببینید رهبر چه فرمان میدهد؟!» خب، فرمان دادند و فرمودند که با شناخت درست مواضع، وقتی میبینید که دستگاه مرکزی مسئول دچار اختلال هستند و ارتباط درستشان با سیستم، نظام و شما قطع شده است و کارآیی ندارند، خودتان باید به صورت "آتش به اختیار" عمل کنید، یعنی بیتعارف نقد کنید، نپذیرید، زیربار نروید، مخالفت کنید، با دشمن بستیزید و انتظارات خود از مسئولان و دستگاهها را بیپرده و با جرأت مطالبه نمایید. آیا این تضعیف نهادها و دموکراسی است، یا تقویت آنها؟!
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
شبهات بسیاری در مورد فرمان "آتشبهاختیار" در فضای مجازی منتشر میشود: رهبر مردم را شقه شقه نمیکند / به خودی و غیر خودی تقسیم نمینماید ...؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8639.html
- تعداد بازدید : 2565
- 23 خرداد 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی جنگ و جهاد جنگ نرم