نهج البلاغه، خطبه 112 (با برداشت از ترجمه حجت الاسلام انصاریان)
وَ اُحَذِّرُكُمْ الدُّنْيا فَاِنَّها مَنْزِلُ قُلْعَة، وَلَيْسَتْ بِدارِ نُجْعَة .
شما را از (تعلق به ) دنيا برحذر میدارم كه منزل كوچ است و چراگاه (محل زیست دائمی بدن حیوانی) نمیباشد.
قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِها، وَ غَرَّتْ بِزينَتِها.
به امور فريبنده خود را آراسته، و با آرايشش به فريفتن برخاسته.
دارٌ هانَتْ عَلى رَبِّها، فَخَلَطَ حَلالَها بِحَرامِها، وَ خَيْرَها بِشَرِّها، وَ حَياتَها بِمَوْتِها، وَ حُلْوَها بِمُرِّها.
سرايى است كه نزد پروردگارش بى مقدار است، حلالش را به حرام، و خيرش را به شرّ، و حياتش را به مرگ، و شيرينش را به تلخى درآميخته.
لَمْ يُصَفِّهَا اللّهُ تَعالى لأُوْلِيائِهِ، وَلَمْ يَضِنَّ بِها عَلى اَعْدائِهِ.
خداوند آن را براى دوستانش خالص و گوارا نكرده، و از پرداخت آن به دشمنانش مضايقه ننموده است.
خَيْرُها زَهيدٌ، وَ شَرُّها عَتيدٌ، وَجَمْعُها يَنْفَدُ، وَ مُلْكُها يُسْلَبُ، وَ عامِرُها يَخْرَبُ.
خوبىاش اندك، شرّش حاضر، گردآمدهاش فانى شونده، دولتش در معرض ربوده شدن، و آبادش در معرض خراب شدن است.
فَما خَيْرُ دار تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِناءِ، وَ عُمُر يَفْنى فيها فَناءَ الزّادِ؟
چه خيرى است در سرايى كه مانند خراب شدن ساختمان خراب مى گردد؟ و عمرى كه چون تمام شدن توشه در آن خانه به پايان مى رسد؟
وَ مُدَّة تَنْقَطِعُ انْقِطاعَ السَّيْرِ؟!
و مدتى كه چون تمام شدن راه به آخر خواهد رسيد؟!
اِجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلِبَتِكُمْ،
واجبات خدا را از خواستههاى خود قرار دهيد،
وَ اسْأَلُوهُ مِنْ اَداءِ حَقِّهِ ما سَأَلَكُمْ، وَاَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذانَكُمْ قَبلَ اَنْ يُدْعى بِكُمْ.
و از او بخواهید خواستههایتان را در ادای حقش (توفیق و امکان بخواهید)، و دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانيد پيش از آنكه شما را دعوت كنند.
اِنَّ الزّاهِدينَ فِى الدُّنْيا تَبْكى قُلُوبُهُمْ وَ اِنْ ضَحِكُوا، وَيَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ اِنْ فَرِحُوا،
زاهدان در دنيا دلشان مىگريد گرچه به ظاهر بخندند، و اندوهشان شديد است گرچه شاد باشند،
وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ اَنْفُسَهُمْ وَ اِنِ اغْتُبِطُوا بِما رُزِقُوا.
و خشمشان بر خود زياد است گرچه در ميان مردم به خاطر آنچه از آن بهره مندند مورد غبطهاند.
قَدْ غابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الاْجالِ، وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الاْمالِ،
ياد مرگ از دلتان پنهان شده، و آرزوهاى دروغ نزد شما حاضر گشته،
فَصارَتِ الدُّنْيا اَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الآخِرَةِ، وَالْعاجِلَةُ اَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الاْجِلَةِ.
از اين رو دنيا بيش از آخرت مالك شما شده، و متاع فعلى دنيا شما را از توجه به متاع آخرت بازداشته است.
وَ اِنَّما اَنْتُمْ اِخْوانٌ عَلى دينِ اللّهِ، ما فَرَّقَ بَيْنَكُمْ اِلاّ خُبْثُ السَّرائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمائِرِ،
شما بر مبناى دين خدا برادر هستيد، چيزى جز آلودگى درونها، و بدى نيّت ها شما را از هم جدا نكرده،
فَلاتَوازَرُونَ وَ لا تَناصَحُونَ، وَ لاتَباذَلُونَ وَ لاتَوادُّونَ.
به اين لحاظ يكديگر را يارى نمىدهيد، و خيرخواهى نمىكنيد، و به هم بذل و بخشش نداريد و با يكديگر دوستى نمى كنيد.
ما بالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسيرِ مِنَ الدُّنْيا تُدْرِكُونَهُ، وَ لايَحْزُنُكُمُ الْكَثيرُ مِنَ الاْخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ؟!
شما را چه شده كه به اندكى از دنيا كه به دست مىآوريد شاد مىشويد، و به بسيارى از آخرت كه از دست مىدهيد غصه دار نمىگرديد؟!
وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسيرُ مِنَ الدُّنْيا يَفُوتُكُمْ،
چون اندكى از دنيا از دستتان برود شما را پريشان مىكند،
حَتّى يَتَبَيَّنَ ذلِكَ فى وُجُوهِكُمْ وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمّا زُوِىَ مِنْها عَنْكُمْ، كَاَنَّها دارُ مُقامِكُمْ، وَ كَاَنَّ مَتاعَها باق عَلَيْكُمْ!
تا جايى كه آثار پريشانى در چهره شما آشكار مىگردد و در برابر آنچه از دستتان رفته بيتابى مى كنيد، و گويى دنيا جاى اقامت هميشگى شماست، و گويى متاع آن براى شما دائمى است!
وَ ما يَمْنَعُ اَحَدَكُمْ اَنْ يَسْتَقْبِلَ اَخاهُ بِما يَخافُ مِنْ عَيْبِهِ اِلاّ مَخافَةُ اَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ.
چيزى شما را از گفتن عيب برادر خود به صورت روياروى بازنمى دارد جز ترس از اينكه او هم به مانند آن عيب را براى شما بگويد.
قَدْ تَصافَيْتُمْ عَلى رَفْضِ الاْجِلِ وَ حُبِّ الْعاجِلِ، وَصارَ دينُ اَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلى لِسانِهِ.
در ترك آخرت و محبّت به دنيا با هم خالصانه دوستى میورزيد، و دين هر يك از شما بازيچه زبان اوست.
صَنيعُ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ، وَ اَحْرَزَ رِضا سَيِّدِهِ!
به كسى مىمانيد كه (گویی) كارش را انجام داده، و خشنودى مولاى خود را به دست آورده است!
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه